۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

قصه دختری که به پیشنهاد کارگردان جواب منفی داد

هنرمند نماهایی چنان فضای فعالیت های هنری را آلوده کرده اند که در ذهن مردم سینما با بی بند و باری مترادف شده و بسیاری از خانواده ها با ورود فرزندان دخترشان به این عرصه مخالف هستند..

این روزها خبرهای بد و ناراحت کننده ای در دنیای هنر و سینما شنیده می شود.از نامرادیها و بی احترامی به پیشکسوتان گرفته تا سوءاستفاده از هنر و جایگاه آن.

به راستی چرا بعضی از هنرمند نماها با سوءاستفاده از موقعیتشان کاری می کنند که باعث شود امروزه بسیاری از خانواده ها مخالف ورود فرزندشان بخصوص دخترانشان به عرصه هنر و سینما باشند؟

چرا باید وضعیتی پیش آید که در نزد عوام،هنر مترادف با بی بند و باری و ابتذال باشد؟

چرا باید وضعیتی به وجود آید که اکنون من در بعضی جاها از اینکه در عالم هنر و سینما فعالیت می کنم خجالت زده باشم و مردم فکر کنند هر کسی که در این فضا فعالیت می کند از لحاظ اخلاقی مشکل دارد؟

البته شاید حرف های من کمی تلخ و گزنده باشد اما متاسفانه واقعیت داد،چون اکنون می خواهم برای شما یکی از این واقعیات تلخ را روایت کنم تا شما هم کمی بیشتر با فضای سیاه ایجاد شده توسط این سوءاستفاده کنندگان آشنا شده و با من هم عقیده شوید.

چندی پیش در حین پخش سریالی از یکی از شبکه ها،در آن سریال دختری بازی می کرد که به خوبی او را می شناختم چرا که در یکی از فیلم های کوتاه من بازی کرده بود.زمانی که پخش این سریال آغاز شد با او تماس گرفتم و خواستم که برای بازی در این مجموعه به او تبریک بگویم اما وقتی که با او صحبت کردم دیدم با ناراحتی می گوید که دیگر در آن مجموعه کار نمی کند و وقتی که علت را جویا شدم او به شدت شروع به گریه کرد و از من کمک خواست.

او را به آرامش دعوت کردم و از وی خواستم تا ماجرا را شرح دهد. و او ماجرایش را این گونه تعریف کرد:

«وقتی که قرارداد بازی در آن مجموعه را بستم و چند روز بعد به محل ضبط مجموعه رفتم با نگاه های معنی دار کارگردان روبرو شدم و هر بار که این اتفاق رخ می داد به خودم نهیب می زدم که دارم اشتباه می کنم،زیرا آقای کارگردان صاحب همسر است و در نتیجه با خود فکر نمی کردم که دچار سوءتفاهم شده ام»

خلاصه مدتی گذشت و کارگردان حسابی از کار من راضی بود و هوای مرا داشت تا جایی که به نویسندگان توصیه می کرد برای من دیالوگ بیشتری بنویسند و من هم حسابی خوشحال بودم تا اینکه یک روز بالاخره اتفاقی که از آن می ترسیدم رخ داد و آقای کارگردان حرفی را که نباید می گفت بر زبان آورد و با پررویی تمام پیشنهاد خود را با من مطرح کرد.من نیز با عصبانیت تمام به او جواب منفی دادم و از ترس ریختن آبرو و از دست دادن کار به هر نحوی که بود قضیه را ماست مالی کردم به طوری که حتی سعی می کردم در طول روز کمتر با کارگردان هم صحبت شوم.

چند روزی به همین منوال گذشت و کارگردان دیگر صحبتی در آن رابطه با من نکرد و من خوشحال از اینکه ماجرا تمام شده است،به کار خودم ادامه می دادم تا اینکه بعد از یک هفته برای بار دوم پیشنهاد بی شرمانه خود را با من مطرح کرد و من هم باز با گریه از زیر بار حرفش شانه خالی کردم.اما او پس از چند روز برای بار سوم پیشنهادش را به من داد و وقتی که برای بار سوم به او جواب منفی دادم در کمال بی ادبی رو به من کرد و گفت:ببین در این مجموعه ما باید چند ماه با یکدیگر زندگی کنیم و در ظرف این مدت هم هر کسی جفت خودش را پیدا کرده مثلا آقای... که بازیگر است با خانم... دوست شده یا آقای.... با خانم..... و خیلی های دیگر،خوب ناسلامتی من کارگردان هستم و باید با چند نفر دوست باشم که یکی از آنها باید تو باشی.

با شنیدن این حرف از دهان کارگردان دنیا دور سرم چرخید،زیرا او از بازیگرانی نام می برد که همگی متاهل و صاحب خانواده بودند.کسانی که حتی همسرانشان از هنرمندان سینما و تئاتر و تلویزیون هستند.

دیگر نتوانستم تحمل کنم،برای همین به سرعت آنجا را ترک کردم.همان شب برنامه ریز سریال به من زنگ زد و گفت شما فردا بازی نداری و آماده باش تا نوبت بازی تو شود،اما این آماده بودن 4 روز به طول انجامید و وقتی که در روز پنجم با مدیر تولید کار تماس گرفتم به من گفت که کارگردان به نویسندگان دستور داده تا دیگر هیچ نقشی برای تو ننویسند،بنابراین فردا بیا و تسویه حساب کن.

دنیا دور سرم چرخید و اشک در چشمانم حلقه زد و از سر ناچاری قضیه را با پدرم در میان گذاشتم.او هم در حالیکه از عصبانیت نزدیک بود سکته کند به کارگردان زنگ زد و با او صحبت کرد اما کارگردان منکر همه چیز شد و به پدرم گفت که دختر شما دروغ می گوید چذرا که من صاحب زن و زندگی هستم و همسرم را هم خیلی دوست دارم فقط مدیر گروه به من گفته تا دیگر از دختر شما برای ادامه مجموعه استفاده نکنم.بعد هم فهمیدم که کارگردان به همه عوامل در پرسش عدم حضور من گفته است که چون من از نویسنده خواسته ام اگر نقش مرا بیشتر کند،در عوض با او رابطه برقرار می کنم من را اخراج کرده است.

هر چیز را که می گفت می توانستم تحمل کنم،اما این تهمت بزرگ برایم قابل تحمل نبود،به همین دلیل به نزد کارگردان رفتم و او را تهدید کردم که همه چیز را به تهیه کننده و دیگر مسیواین خواهم گفت و نویسنده را هم می آورم تا شهادت دهد که حرف تو دروغ بوده است.اما او در کمال خونسردی رو به من کرد و گفت:همه عوامل این مجموعه از دوستان چندین ساله من هستند و مطمئن باش مرا به خاطر تو خراب نخواهند کرد تازه عوامل این کار از طریق من دارند نان می خورند پس هیچ وقت درصدد قطع نان خود برنخواهند آمد،تو هم اگر این قضیه را با کسی در میان بگذاری مطمئن باش کاری می کنم که مجبور شوی تا آخر عمر دور کار بازیگری را خط بکشی.

«اکنون من مستاصل و درمانده ام که چه کار کنم و چرا باید به دروغ به من تهمت بزنند؟چرا باید به خاطر عدم پذیرش گناه از کار برکنار شوم؟و آیا به مدیران شبکه این مساله را اطلاع بدهم یا نه؟»

پس از پایان صحبت هایش به او قول دادم تا هر کمکی از دستم برمی آید برای او انجام دهم و حتی برایش از مدیر گروه مربوطه در شبکه وقت ملاقات بگیرم.اما از شما چه پنهان خودم زیاد به این کار راغب نیستم چ.ن مطمئنم آن دختر نمی تواند کاری از پیش ببرد،زیرا این اتفاقات به وفور در برخی فیلم ها و سریال های ما اتفاق می افتد و آب هم از آب تکان نمی خورد.

پس از پایان صحبتم با آن دختر از اینکه من در چنین فضایی کار می کنم و با اینگونه افراد به ظاهر هنرمند که هیچ بویی از هنر واقعی نبرده اند سر و کار دارم دچار ناراحتی شده و بر خودم لعنت فرستادم.

به راستی مفهوم جمله"هنر،دمیدن روح تعهد در انسان است"برای حضرات چه معنایی دارد؟مطمئن هستم بازگو کردن این ماجرا آن هم در یک آژانس خبری به مذاق خیلی ها خوش نخواهد آمد و هیچ بعید نیست خیلی از دوستان و حتی عوامل و کارگردان آن مجموعه درصدد عکس العمل برآیند.اما من در همین جا و در نزد تمام مخاطبین اذعان می دارم که از عکس العمل دوستان بسیار خوشحال می شوم و حتی اگر لازم بود در همین جا با سند و مدرک و دلیل نام آن مجموعه،کارگردان و خانم بازیگر را خواهم آورد،چرا که معتقدم وجود چنین شرایط و فضایی در سینما و تلویزیون کشور به هیچوجه زیبنده کشور و مملکت و این جامعه فرهنگی و مسلمان نیست و به هر شکلی باید با این پدیده ناپسند مقابله کرد.


هیچ نظری موجود نیست: