۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

قصه دختری که به پیشنهاد کارگردان جواب منفی داد

هنرمند نماهایی چنان فضای فعالیت های هنری را آلوده کرده اند که در ذهن مردم سینما با بی بند و باری مترادف شده و بسیاری از خانواده ها با ورود فرزندان دخترشان به این عرصه مخالف هستند..

این روزها خبرهای بد و ناراحت کننده ای در دنیای هنر و سینما شنیده می شود.از نامرادیها و بی احترامی به پیشکسوتان گرفته تا سوءاستفاده از هنر و جایگاه آن.

به راستی چرا بعضی از هنرمند نماها با سوءاستفاده از موقعیتشان کاری می کنند که باعث شود امروزه بسیاری از خانواده ها مخالف ورود فرزندشان بخصوص دخترانشان به عرصه هنر و سینما باشند؟

چرا باید وضعیتی پیش آید که در نزد عوام،هنر مترادف با بی بند و باری و ابتذال باشد؟

چرا باید وضعیتی به وجود آید که اکنون من در بعضی جاها از اینکه در عالم هنر و سینما فعالیت می کنم خجالت زده باشم و مردم فکر کنند هر کسی که در این فضا فعالیت می کند از لحاظ اخلاقی مشکل دارد؟

البته شاید حرف های من کمی تلخ و گزنده باشد اما متاسفانه واقعیت داد،چون اکنون می خواهم برای شما یکی از این واقعیات تلخ را روایت کنم تا شما هم کمی بیشتر با فضای سیاه ایجاد شده توسط این سوءاستفاده کنندگان آشنا شده و با من هم عقیده شوید.

چندی پیش در حین پخش سریالی از یکی از شبکه ها،در آن سریال دختری بازی می کرد که به خوبی او را می شناختم چرا که در یکی از فیلم های کوتاه من بازی کرده بود.زمانی که پخش این سریال آغاز شد با او تماس گرفتم و خواستم که برای بازی در این مجموعه به او تبریک بگویم اما وقتی که با او صحبت کردم دیدم با ناراحتی می گوید که دیگر در آن مجموعه کار نمی کند و وقتی که علت را جویا شدم او به شدت شروع به گریه کرد و از من کمک خواست.

او را به آرامش دعوت کردم و از وی خواستم تا ماجرا را شرح دهد. و او ماجرایش را این گونه تعریف کرد:

«وقتی که قرارداد بازی در آن مجموعه را بستم و چند روز بعد به محل ضبط مجموعه رفتم با نگاه های معنی دار کارگردان روبرو شدم و هر بار که این اتفاق رخ می داد به خودم نهیب می زدم که دارم اشتباه می کنم،زیرا آقای کارگردان صاحب همسر است و در نتیجه با خود فکر نمی کردم که دچار سوءتفاهم شده ام»

خلاصه مدتی گذشت و کارگردان حسابی از کار من راضی بود و هوای مرا داشت تا جایی که به نویسندگان توصیه می کرد برای من دیالوگ بیشتری بنویسند و من هم حسابی خوشحال بودم تا اینکه یک روز بالاخره اتفاقی که از آن می ترسیدم رخ داد و آقای کارگردان حرفی را که نباید می گفت بر زبان آورد و با پررویی تمام پیشنهاد خود را با من مطرح کرد.من نیز با عصبانیت تمام به او جواب منفی دادم و از ترس ریختن آبرو و از دست دادن کار به هر نحوی که بود قضیه را ماست مالی کردم به طوری که حتی سعی می کردم در طول روز کمتر با کارگردان هم صحبت شوم.

چند روزی به همین منوال گذشت و کارگردان دیگر صحبتی در آن رابطه با من نکرد و من خوشحال از اینکه ماجرا تمام شده است،به کار خودم ادامه می دادم تا اینکه بعد از یک هفته برای بار دوم پیشنهاد بی شرمانه خود را با من مطرح کرد و من هم باز با گریه از زیر بار حرفش شانه خالی کردم.اما او پس از چند روز برای بار سوم پیشنهادش را به من داد و وقتی که برای بار سوم به او جواب منفی دادم در کمال بی ادبی رو به من کرد و گفت:ببین در این مجموعه ما باید چند ماه با یکدیگر زندگی کنیم و در ظرف این مدت هم هر کسی جفت خودش را پیدا کرده مثلا آقای... که بازیگر است با خانم... دوست شده یا آقای.... با خانم..... و خیلی های دیگر،خوب ناسلامتی من کارگردان هستم و باید با چند نفر دوست باشم که یکی از آنها باید تو باشی.

با شنیدن این حرف از دهان کارگردان دنیا دور سرم چرخید،زیرا او از بازیگرانی نام می برد که همگی متاهل و صاحب خانواده بودند.کسانی که حتی همسرانشان از هنرمندان سینما و تئاتر و تلویزیون هستند.

دیگر نتوانستم تحمل کنم،برای همین به سرعت آنجا را ترک کردم.همان شب برنامه ریز سریال به من زنگ زد و گفت شما فردا بازی نداری و آماده باش تا نوبت بازی تو شود،اما این آماده بودن 4 روز به طول انجامید و وقتی که در روز پنجم با مدیر تولید کار تماس گرفتم به من گفت که کارگردان به نویسندگان دستور داده تا دیگر هیچ نقشی برای تو ننویسند،بنابراین فردا بیا و تسویه حساب کن.

دنیا دور سرم چرخید و اشک در چشمانم حلقه زد و از سر ناچاری قضیه را با پدرم در میان گذاشتم.او هم در حالیکه از عصبانیت نزدیک بود سکته کند به کارگردان زنگ زد و با او صحبت کرد اما کارگردان منکر همه چیز شد و به پدرم گفت که دختر شما دروغ می گوید چذرا که من صاحب زن و زندگی هستم و همسرم را هم خیلی دوست دارم فقط مدیر گروه به من گفته تا دیگر از دختر شما برای ادامه مجموعه استفاده نکنم.بعد هم فهمیدم که کارگردان به همه عوامل در پرسش عدم حضور من گفته است که چون من از نویسنده خواسته ام اگر نقش مرا بیشتر کند،در عوض با او رابطه برقرار می کنم من را اخراج کرده است.

هر چیز را که می گفت می توانستم تحمل کنم،اما این تهمت بزرگ برایم قابل تحمل نبود،به همین دلیل به نزد کارگردان رفتم و او را تهدید کردم که همه چیز را به تهیه کننده و دیگر مسیواین خواهم گفت و نویسنده را هم می آورم تا شهادت دهد که حرف تو دروغ بوده است.اما او در کمال خونسردی رو به من کرد و گفت:همه عوامل این مجموعه از دوستان چندین ساله من هستند و مطمئن باش مرا به خاطر تو خراب نخواهند کرد تازه عوامل این کار از طریق من دارند نان می خورند پس هیچ وقت درصدد قطع نان خود برنخواهند آمد،تو هم اگر این قضیه را با کسی در میان بگذاری مطمئن باش کاری می کنم که مجبور شوی تا آخر عمر دور کار بازیگری را خط بکشی.

«اکنون من مستاصل و درمانده ام که چه کار کنم و چرا باید به دروغ به من تهمت بزنند؟چرا باید به خاطر عدم پذیرش گناه از کار برکنار شوم؟و آیا به مدیران شبکه این مساله را اطلاع بدهم یا نه؟»

پس از پایان صحبت هایش به او قول دادم تا هر کمکی از دستم برمی آید برای او انجام دهم و حتی برایش از مدیر گروه مربوطه در شبکه وقت ملاقات بگیرم.اما از شما چه پنهان خودم زیاد به این کار راغب نیستم چ.ن مطمئنم آن دختر نمی تواند کاری از پیش ببرد،زیرا این اتفاقات به وفور در برخی فیلم ها و سریال های ما اتفاق می افتد و آب هم از آب تکان نمی خورد.

پس از پایان صحبتم با آن دختر از اینکه من در چنین فضایی کار می کنم و با اینگونه افراد به ظاهر هنرمند که هیچ بویی از هنر واقعی نبرده اند سر و کار دارم دچار ناراحتی شده و بر خودم لعنت فرستادم.

به راستی مفهوم جمله"هنر،دمیدن روح تعهد در انسان است"برای حضرات چه معنایی دارد؟مطمئن هستم بازگو کردن این ماجرا آن هم در یک آژانس خبری به مذاق خیلی ها خوش نخواهد آمد و هیچ بعید نیست خیلی از دوستان و حتی عوامل و کارگردان آن مجموعه درصدد عکس العمل برآیند.اما من در همین جا و در نزد تمام مخاطبین اذعان می دارم که از عکس العمل دوستان بسیار خوشحال می شوم و حتی اگر لازم بود در همین جا با سند و مدرک و دلیل نام آن مجموعه،کارگردان و خانم بازیگر را خواهم آورد،چرا که معتقدم وجود چنین شرایط و فضایی در سینما و تلویزیون کشور به هیچوجه زیبنده کشور و مملکت و این جامعه فرهنگی و مسلمان نیست و به هر شکلی باید با این پدیده ناپسند مقابله کرد.


از لج مختار همسر عمر سعد شدم

سال 84 شاگرد آقای فخیم زاده بودم، و در عین حال با او در سریال مختارنامه نیز همبازی، از لج برادرم مختار همسر عمر سعد شدم.


ماه چهره خلیلی فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد در رشته معماری است. او بی ‏شک یکی از آتیه داران هنر سینما در ایران است. چهره کلاسیک، ارائه بازی ‏زیبا در فیلمها و سریالها، آشنایی کامل با فن گریم، ساخت چند فیلم کوتاه که ‏جوایز بین المللی فراوانی را برای او به ارمغان آورده است، نگارش فیلمنامه و ‏بالاخره تسلط فوق العاده اش بر زبان انگلیسی از او یک هنرمند حرفه ای ساخته ‏است. او نوه پروین سلیمانی، بازیگر قدیمی سینما و تاتر ایران بوده و همسرشاهد احمدلو، کارگردان سینمای ایران است.

باچه انگیزه ای به ایران برگشتید؟‎ ‎
من سال 1363 به همراه خانواده ام به انگلستان رفتم و سال 81 بعد از هجده، ‏سال به ایران آمدم. آن موقع مادربزرگم را درست نمی شناختم و فقط از طریق ‏فیلمهایش او را می شناختم. ایشان خیلی دوست داشت طرف سینما بیایم. ابراز ‏علاقه من برای دیدن اهالی سینما با عث شد به اتفاق مادربزرگم به دیدن ‏بازیگران سینمای ایران برویم. ‎

چگونه وارد سینما شدید؟‎

دفتر آقای ایرج قادری نزدیک خانه مادربزرگم بود. آنها در طی 30 سال حدود ‏‏5 تا 6 فیلم با هم کار کرده بودند. به اتفاق مادربزرگم به آنجا رفتیم. آقای قادری ‏به من گفتند در فیلم من بازی میکنی؟ من گفتم اینجا زندگی نمیکنم باید برگردم ‏انگلیس. اون موقع سردبیر یک روزنامه بودم. گفتند من یک سناریو دارم که ‏خیلی مناسب شماست. دوست دارم شمابازی کنی. ولی فیلمنامه آماده نیست. تا ‏آماده بشود 8 تا 9 ماه زمان می برد. هر زمان که آماده شد شما را خبر می کنیم. ‏همینطور هم شد تماس گرفتند و فیلمنامه را با یک مسافر فرستادند. من باورم ‏نمی شد چون تا آن موقع فیلمنامه نخوانده بودم و نمی دانستم شکل و فرمتش ‏چگونه می باشد. خواندم و از نقش خیلی خوشم آمد. نقش یک دختر کور. از نظر ‏من نقشی که پیشنهاد شده بود خیلی خوب بود، در ضمن آقای قادری همیشه ‏معرف بازیگران خوبی بوده اند. از طرفی هر وقت به فیلمهای مادربزرگم نگاه ‏میکردم می گفتم چه خاطره خوبی از جوانی خودشان برای ما بجا گذاشته است. ‏گفتم خب، من هم یک خاطره خوب از خودم بگذارم. این شد که با توجه به ‏اطمینانی که مادربزرگم به آقای قادری داشتند پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. آمدم ‏تست بازی و گریم دادم و تمرین کردم تا فیلمبرداری شروع شد. آن چهار ماهی ‏که در ایران بودم خیلی روی لهجه و زبان فارسی کار کردم. من لهجه نداشتم ‏ولی در تکلم زبان فارسی کند بودم. یعنی دنبال کلمه میگشتم. می توانستم بجای ‏کلماتی که یادم نبود معادل انگلیسی استفاده کنم ولی دوست نداشتم اینکار را بکنم ‏چون زیبا نیست. کار که تمام شد من به لندن برگشتم. علاقه ای که به پشت ‏صحنه داشتم باعث شد من در لندن نه ماه کلاس بازیگری ببینم‎ ‎
‎ ‎
در این مدت کاری پیشنهاد نشد؟ا‎

چرا، درست روزیکه فیلمبرداری "چشمان سیاه" تمام شد فیلم "شمعی در باد"کار ‏خانم پوران درخشنده پیشنهاد شد ولی من باید به انگلستان برمی گشتم و نتوانستم ‏کار کنم. رفتم لندن و بعد از آن دوره فشرده بازیگری، اتفاقی افتاد که من مجبور ‏شدم با مادرم به ایران بازگردم. من با دکترکریمی نویسنده "چشمان سیاه" تماس ‏گرفتم تا بخاطر شرکت ایشان در مراسم ختم دایی ام، آقای حسین فرهادپور ‏شیرازی، تشکر کنم که ایشان از من خواستند به دفتر آقای جوزانی در هفت تیر ‏بروم. به آنجا رفتم و آقای کریمی، من و آقای جوزانی را به یکدیگر معرفی ‏کردند ‎
آقای جوزانی گفتند من یک سناریو دارم که نقش اصلی آن خیلی به شما می آید. ‏بازی می کنید؟ که من گفتم نه می خواهم برگردم. یک تابلوی بزرگ از تصویر ‏یک زن شمالی پشت سرشان بود که گفتند نقش اصلی فیلم خیلی شبیه به این ‏عکس است که اصلیتش کرد است. داستان را برایم تعریف کردند و بعد متقاعدم ‏کردند که فیلمنامه را بخوانم. چهار قسمت اول را که خواندم آنقدر زیبا بود که ‏جذب داستان "در چشم باد" شدم.
‎‎ ‎
انتخاب نقش چه معیاری دارید؟‎

دردررجه اول، فیلمنامه خوب و البته کارگردانی که به توانایی هایش اطمینان ‏داشته باشم.‎

چگونه باهمسرتان شاهداحمدلو آشناشدید؟‎

سر فیلم "تله" که من بازی داشتم ‏آقای احمدلو برای دیدن آقای توکل نیا که در فیلم "اگه میتونی منو بگیر" با هم ‏همکاری داشتند، سر صحنه می آمدند که ما بهم معرفی شدیم. در آن زمان من که ‏تازه برای فیلم "عید قربانی" از جشنواره سانفرانسیسکو جایزه گرفته بودم، فیلمم ‏را برای تماشاکردن به ایشان دادم و این نقطه شروع بود‎ ‎
‎ ‎
خانم خلیلی در قبول کردن نقشهایتان، پول چقدر تأثیر دارد؟‎ ‎

پول در مرحله آخر است. ابتدا سناریو پیشنهاد می شود. نقشم باید خوب باشد. ‏بعد گروه را در نظر میگیرم. همه چیز که خوب بود تازه به قرارداد می رسیم. ‎
‎ ‎
‎تا حالا شده بخاطر پول نقشی را نپذیرید؟‎ ‎

خیر، بعد از بازی در "چشمان سیاه" و "نقاب" و یک سالی که از ‏فیلمبرداری در "چشم باد" می گذشت، "مختارنامه" پیشنهاد شد و بخاطر خود ‏نقش و بزرگی پروژه و خوب بودن گروه بخصوص اعتمادی که به آقای ‏میرباقری بعنوان کارگردان داشتم، باعث شد من سفید امضاء کنم. درحالیکه نقش ‏به خیلی ها پیشنهاد شده بود و به توافق نرسیده بودند، که قسمت من شد.‎ ‎
‎ ‎
‎ شما سابقه گریم هم دارید ولی در ایران تا حالا کار گریم نکرده اید، چرا؟‎

الان دوست دارم بیشتر به بازیگری بپردازم. درست است که من در لندن ‏آموزش گریم دیدم و گریم خواندم. حتی در آنجا گریم تدریس کردم و شرکت گریم ‏داشتم .‎

از فیلمهایی که ساخته اید یا درحال ساخت دارید برایمان بگویید؟‎

فیلم "عید قربانی" را ساخته ام و در حال حاضر فیلم "ستاره من پروین" را در ‏دست ساخت دارم. دغدغه من، مستند سازی ست. من دو فیلم داستانی هم ساخته ‏ام ولی چون هدفم ساخت فیلم داستانی نیست از آنها نام نبرده ام .‎

‎آیا ورود شما به عرصه کارگردانی، مانند بازیگری اتفاقی بوده و یا انگیزه ‏خاصی را دنبال می کنید؟‎ ‎

بعد از دوره تئاتری که در لندن دیده بودم، وقتی به ایران برگشتم به ‏آموزشگاه بازیگری استاد سمندریان مراجعه کردم که حدود 2 سال بصورت پاره ‏وقت در کلاسها شرکت کردم. خیلی کمکم می کرد. هم برای بازی و هم برای ‏زبان و فن بیان. یکی از کلاسهایی که سال 84 در آموزشگاه داشتم برای آقای ‏فخیم زاده بود که کارگردانی و بازیگری را آموزش می دادند.

من با آقای فخیم ‏زاده سر سریال "مختارنامه" همبازی بودم. آقای فخیم زاده نقش عمرسعد، شوهر ‏من را بازی میکردند که من به لج برادرم مختار، به همسری عمر سعد در آمده ‏بودم. سرکلاس، ایشان با توجه به آشنایی قبلی، مدام به کارگردانی می پرداختند ‏و به من توصیه میکردند به کارگردانی توجه کنم. البته جرقه ها از قبل زده شده ‏بود. چون آنجا خیلی دوست داشتم ببینم کارگردان چه کار می کند. کنجکاو بودم ‏این چه بود که کارگردان نوشت یا اینکه دکوپاژ چیست. از کار کارگردان خیلی ‏خوشم می آمد و احترامی که به کارگردان میگذارم مثل احترامی ست که یک ‏بیمار به دکتر قلبش و یا جراحی که زندگی اش در دست اوست میگذارد. بهرحال ‏انگیزه ای که آقای فخیم زاده به من داد خیلی مؤثر بود. داستان "آبی" را در ‏دست داشتم و به من میگفتند برو درستش کن. اولش برایم خیلی سخت بود ولی ‏بعد از مدتی که کار کردم از کارگردانی خیلی خوشم آمد‎ ‎

فیلم عیدقربانی چه جایزه هایی برد؟‎‎
‎ ‎
این فیلم در جشنواره های مختلف جایزه هایی را بخود اختصاص داد. اولین ‏جشنواره ای که فیلم در آن شرکت کرد، جشنواره فیلم فرهنگی سفر در چهار ‏محال بختیاری بود که جایزه اول را نصیب خود کرد. بعد از آن جایزه بهترین ‏فیلم کوتاه "سانفرانسیسکو" را بردم. در گرانادا جایزه بهترین تدوین را گرفت و ‏در بروکسل هم جایزه بهترین فیلم ویژه مستند را از آن خود کرد.بهر حال از ‏آنجایی که مستند سازی را از فیلم داستانی، شیرین تر میدانم بسیار تشویق شدم تا ‏ساخت مستند را ادامه دهم‎. ‎

بعد از فیلم "عید قربانی" ساخت فیلم مستندی از زندگی مادربزرگم، خانم ‏پروین سلیمانی را شروع کردم. همیشه پیش خودم می گفتم چرا هیچ کس از ‏زندگی مادربزرگم فیلمی تهیه نمی کند. بهر حال ایشان یکی بازیگران قدیمی ‏سینما و تلویزیون هستند. ایشان بالای سیصد فیلم سینمایی را در کارنامه خود ‏دارند. به همه اینها کار دوبله و رادیو را نیز اضافه کنید.ایشان قبل از اینکه ‏تلویزیون در ایران شروع به کار کند ، هنرمند فعالی بوده اند. انجام این کار را ‏به نوعی وظیفه خود می دانستم. ‎

گویا درحال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه هستید؟‎ ‎

بله در حال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه ای با نام "جابجا" هستم که طرح آن ‏به شدت مورد استقبال تهیه کننده قرار گرفته و قرار است شاهد(احمدلو) آن را ‏کارگردانی کند. این فیلمنامه را می بایست تا سه ماه دیگر آماده کنم. بغیر از ‏نوشتن فیلمنامه فیلم های کوتاهم، تجربه دیگری در این زمینه نداشتم. هر چند که ‏من سال گذشته دوره های فیلمنامه نویسی و مستند سازی را در لندن گذرانده ام و ‏این اولین تجربه من در زمینه فیلمنامه نویسی است. ‎

‎میان بازیگران زن ایرانی کار کدام را می پسندید؟‎ ‎

من همیشه بازی خانم گلاب آدینه را دوست داشته ام. از قدیمی ها هم کار خانم ‏آذر شیوا را دوست دارم و البته از میان بازیگران قدیمی تر از ایشان هم بازی ‏مادر بزرگم را می پسندم. ببینید اگر شما از من بپرسید که کدام خواننده را دوست ‏دارید و یا بهترین فیلم از دیدگاهت کدامست؟ جواب من اینست که من آهنگ های ‏بخصوص یک خواننده را دوست دارم و یا بازی فردی را در یک فیلم دوست ‏دارم ولی ممکن است در فیلمی دیگر دوست نداشته باشم بنابراین بیشتر به دنبال ‏سلیقه های خودم هستم. ‎

رابطه شما با موسیقی سنتی ایران چگونه است؟‎ ‎

بسیار خوب. عالی. چون دایی من آقای حسین فرهاد پور در شیراز موسیقی کار ‏می کرد و کسی بود که قیچک را معرفی کرد. بهر حال با موسیقی بی ارتباط ‏نبودم و نیستم. در لندن هم چون از ایران دور بودم به فرهنگ، دین و زبان وطنم ‏علاقمندی بیشتری نشان میدادم. اصولا انسان از هر چیزی که دور باشد نسبت به ‏آن مشتاق تر میشود. زمانی که آقای شهرام ناظری در لندن کنسرت می گذاشت، ‏محال بود که نروم. و یا حتما در کنسرت کامکارها که معمولا هر دو سال یکبار ‏در لندن برگزار میشد شرکت می کردم.

درحال حاضرمشغول بازی درچه کاری هستید؟

بازی در فیلم جدید آقای ایرج قادری به نام "مصادره" که بلافاصله پس از پایان این کار برای مدتی عازم لندن هستم.

گویا در این فیلم دچار سانحه شدید؟

بله،شکستگی دست بود که مدتی باعث عقب افتادن کارم شد.

معرفی10 فیلم مهم جشنواره فیلم فجر امسال +حاشیه‌ ها

آخرین نیوز:بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر در حالی کار خود را آغاز می‌کند که از میان فیلم‌های متقاضی شرکت در جشنواره ۳۳ فیلم به بخش مسابقه راه یافتند که مهم ترین آن‌ها فیلم‌های راه آبی ابریشم، جرم، سیزده ۵۹، آسمان محبوب، آقا یوسف، جدایی نادر از سیمین، ۳۳ روز، یه حبه قند، خیابان‌های آرام، فرزند صبح، اخراجی‌ها ۳، مصائب چارلی، ارتباط خانوادگی، آلزایمر، ورود آقایان ممنوع و آسمان هشتم است. به گزارش خراسان امسال پیش بینی می‌شود که فیلم‌های خوب و غیر منتظره ای را از سینمای ایران ببینیم. از میان فیلم‌های مطرحی که در جشنواره حضور دارند در این بخش به معرفی ۱۰ فیلم سینمایی به همراه حواشی تولید آن‌ها می‌پردازیم.



آسمان محبوب
کارگردان: داریوش مهرجویی
نقش آفرینان: لیلا حاتمی، علی مصفا، مانی حقیقی، فریده سپاه منصور، قربان نجفی، سید امیر سیدی، محمد باقر صفانور، مبینا کریمی ‌و حسین مشتاقی
چکیده ای از فیلم: دکتر جوان و مطرحی به نام شایان در اوج موفقیت کاری و اجتماعی اش متوجه می‌شود که بیماری درمان ناپذیری دارد به همین دلیل از کار و زندگی روزمره کناره می‌گیرد و در گریزی از شهر و کارش، سر از روستایی در می‌آورد که در آن جا وقایع غیر مترقبه ای برای او رقم می‌خورد.

حاشیه‌ها:
* علی مصفا و لیلا حاتمی ‌زوج هنرمند سینمای ایران در این فیلم نیز برای چندمین بار با یکدیگر هم بازی شدند.
* «مانی حقیقی» کارگردان سینما بعد از بازی در فیلم «درباره الی» برای دومین بار مقابل دوربین رفت تا باری دیگر بازیگری را در نقش یک روستایی تجربه کند.
* فیلم با فرمت ویدئو فیلم برداری و برای حضور در جشنواره تبدیل به فرمت ۳۵ میلی متری شد.
* آسمان محبوب داستانی به اصطلاح معناگرا و تا حدی سورئال را با اجرا و پرداختی رئالیستی بازگو می‌کند و سیر تحول معنوی آدمی ‌را نشان می‌دهد.
* مهرجویی پس از مدت‌ها به فضای روستایی و ناکجا آبادی «گاو» بازگشته و بخش اصلی داستان در محیط روستایی می‌گذرد.
* برای انتخاب روستایی مطابق با سلیقه زیباشناسی مهرجویی جست و جوی طولانی انجام شد ولی در نهایت تصمیم گرفتند فضای مطلوب را به شکل دکور بازسازی کنند.
* فیلم در منطقه‌های مشهد اردهال، ابیانه، نراق و دلیجان فیلم برداری شده است
* دو بازیگر این فیلم قربان نجفی و فریده سپاه منصور در فیلم طهران، تهران مهرجویی حضور داشتند

راه آبی ابریشم
نویسنده و کارگردان: محمد بزرگ نیا
نقش آفرینان: عزت ا… انتظامی، رضا کیانیان، بهرام رادان، داریوش ارجمند، پگاه آهنگرانی، پیام دهکردی، مهدی میامی ‌و حسن محسنی
چکیده ای از فیلم: یک ناخدای ایرانی تصمیم می‌گیرد برای نخستین بار مال التجاره با ارزشی را با عبور از اقیانوس هند به چین برساند و در این سفر که از خلیج فارس آغاز می‌شود، اتفاق‌های مختلفی رخ می‌دهد.

حاشیه‌ها:
* فیلم برداری فیلم آبان ماه ۱۳۸۷ آغاز شد و در کشورهای مختلف هم چون چین و تایلند مقابل دوربین رفت.
* صداگذاری فیلم توسط «سون چانگ» و موسیقی توسط «پانک چان کونگ وینگ» در کشور هنگ کنگ انجام شد.
* به گفته تهیه کننده، امور لابراتوار این پروژه در استودیو «تکنوکالر» تایلند انجام شد.
* در فیلم حضور چندین هزار ساله ایران در خلیج فارس، تاریخ دریانوردی و حضور ایرانیان در دادوستدهایی که در آن مقطع تاریخی انجام شده به تصویر کشیده شده است.
* بهرام رادان، برای بازی در نقش «شازان ابن یوسف» وزن خود را چندین کیلو اضافه کرد.

جدایی نادر از سیمین
نویسنده و کارگردان: اصغر فرهادی
نقش آفرینان: لیلا حاتمی، شهاب حسینی، پیمان معادی، ساره بیات، سارینا فرهادی، بابک کریمی، علی اصغر شهبازی، شیرین یزدان بخش و مریلا زارعی
چکیده ای از فیلم: در اثنای روزهایی که نادر و سیمین در رفت و آمد به دادگاه خانواده برای جدایی هستند، نادر درگیر اتفاقی پیش بینی نشده می‌شود که رابطه با سیمین و دخترش ترمه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

حاشیه‌ها:
* حساسیت‌ها درباره نحوه انتخاب و ترکیب بازیگران، حرف‌های درگوشی و شکل گیری شایعه‌های درباره موضوع و قصه فیلم، حکایت از اهمیت آن حتی نزد اهل سینما دارد.
* همراهان فرهادی در دو فیلم قبلی اش، اغلب در این فیلم هم در کنارش حضور دارند مانند پیمان معادی، شهاب حسینی و مریلا زارعی که متناسب با نقش‌ها انتخاب شده اند.
* فرهادی هم چون سابق، با کم ترین حاشیه و اتفاق، در بی خبری محض فیلمش را جلوی دوربین برد
* اظهارنظر فرهادی در جشن خانه سینما باعث شد تا فیلم برداری «جدایی نادر از سیمین» در میانه راه به دستور معاونت سینمایی متوقف شود که این اتفاق در سینمای ایران بی نظیر و عجیب بود و بعد از رفع مشکل، فیلم برداری از سر گرفته شد.
* سارینا فرهادی دختر اصغر فرهادی در فیلم پدرش بازی می‌کند.
* جدایی نادر از سیمین به بخش رقابتی جشنواره معتبر فیلم برلین راه یافت.
* پیمان معادی و لیلا حاتمی ‌ایفاگر نقش‌های اصلی نادر و سیمین هستند و شهاب حسینی و ساره بیات نقش زوج بعدی را بر عهده دارند.

گزارش یک جشن
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا
نقش آفرینان: رضا کیانیان، رویا تیموریان، مریلا زارعی، طناز طباطبایی، بهروز شعیبی، اصغر نقی زاده، شبنم مقدمی، سیامک صفری، سیامک احصایی، هدی ناصح، زهیر یاری و داریوش ارجمند.
چکیده ای از فیلم: «گزارش یک جشن» از مسائل ملتهب جامعه سخن می‌گوید و به موضوع «جوانان» به عنوان یکی از مسائل مهم امروز جامعه می‌پردازد.

حاشیه‌ها:
* فیلم با نام «بانوی شهر ما» کلید خورد که به «گزارش یک جشن» تغییر نام داد.
* این فیلم پیش تولید طولانی، خبرساز و پر حاشیه داشت و افراد زیادی هم چون تورج اصلانی، گوهر خیراندیش و مصطفی زمانی به این پروژه پیوستند و سپس همکاری شان ادامه نیافت.
* «گزارش یک جشن» فیلمی ‌جسورانه با موضوعی تازه درسینمای حاتمی‌کیا است.
* ابراهیم حاتمی‌کیا به دلیل حساسیت‌های خاص خود بارها فیلم نامه را بازنویسی کرد.

سیزده ۵۹
نویسنده و کارگردان: سامان سالور
نقش آفرینان: پرویز پرستویی، فرهاد اصلانی، صابر ابر، حسین سلیمانی، جمشید مشایخی، شاهرخ فروتنیان، علیرضا اوسیوند، مهران احمدی، افسانه چهره آزاد و سعید ابراهیمی‌فر
چکیده ای از فیلم: یک فرمانده جنگ تحمیلی بر اثر یک ترکش که به او اصابت می‌کند به کما می‌رود و بعد از ۲۰ سال از کما بیرون می‌آید.

حاشیه‌ها:
* فیلم برداری چهارمین ساخته سینمایی «سامان سالور» در شرایطی به پایان رسید که هیچ یک از ۳ فیلم قبلی او اکران نشده است.
* «سیزده ۵۹» تجربه جدیدی برای سالور است و با آثار قبلی او تفاوت دارد.
* پیش از آغاز فیلم برداری گروه به مدت دو ماه دورخوانی و تمرین داشتند.
* «سیزده ۵۹» فیلم پر بازیگری است و به همین دلیل هزینه‌های تولیدی آن بالا بود.
* «سعید ابراهیمی‌فر» در این فیلم نقش کارگردانی را بازی می‌کند که سال‌هاست نتوانسته فیلمی ‌بسازد.
* مهران احمدی پس از حضور موفق در فیلم «هیچ» یکی از بازیگران اصلی «سیزده ۵۹» است.
* سکانس‌های جنگی با نگاه متفاوت و شیوه خاصی طراحی و اجرا شده است.

جرم
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی
نقش آفرینان: پولاد کیمیایی، حامد بهداد، شبنم درویش پور، جمشید مشایخی، داریوش ارجمند، مسعود رایگان، اکبر معززی، نیکی کریمی، لعیا زنگنه، بهاره رهنما، سیامک انصاری، کیانوش گرامی‌ و جلال پیشواییان
چکیده ای از فیلم: «جرم» حال و هوای سیاسی و اجتماعی دارد و داستان آن در سال‌های پیش از انقلاب می‌گذرد و درباره مردی است که در موقعیت دشواری قرار گرفته است، اما نمی‌خواهد از عقیده و شیوه زندگی خاص خود عقب نشینی کند و به اصطلاح هم رنگ جماعت شود.

حاشیه‌ها:
* نقش اصلی «جرم» را نیز مانند چند فیلم قبلی کیمیایی پسر کارگردان «پولاد» بر عهده دارد.
* قرار بود «عزت ا… انتظامی» دومین همکاری خود را پس از «حکم» با کیمیایی تجربه کند اما شرایط مهیا نشد و «جمشید مشایخی» جایگزین او شد.
* کیمیایی از پروانه ساختی که برای فیلم «تبعید سایه‌ها» گرفته بود، برای ساخت «جرم» استفاده کرد.
* فیلم «جرم» توسط برترین گویندگان صدای کشورمان با مدیریت «خسرو خسروشاهی» دوبله شد و در آن گویندگانی هم چون منوچهر اسماعیلی، چنگیز جلیلوند، زهره شکوفنده، ناصر مدقال چی، خسرو شمشیرگران، حسین عرفانی، منوچهر والی زاده، مینو غزنوی و ناصر نظامی‌صحبت کردند.
* برای نخستین بار در سینمای ایران از «مسعود کیمیایی» به خاطر چندین دهه فعالیت در سینما تقدیر و سیمرغ بلورین به او اعطا خواهد شد.
خیابان آرام
کارگردان: کمال تبریزی
نقش آفرینان: نیکی کریمی، حسن معجونی، لعیا زنگنه، محمد رضا فروتن، رضا داوودنژاد، عیسی یوسفی پور، عباس توفیقی، سوگل قلاتیان و امیر زمستانی
چکیده ای از فیلم: خبرنگار یک برنامه تلویزیونی متوجه می‌شود که در شهر وقایع عجیبی اتفاق افتاده و درگیر این وقایع می‌شود.
حاشیه‌ها:
* بهرام عظیمی ‌ساخت بخش‌های پویانمایی این فیلم را بر عهده داشت.
* تولید فیلم جدید تبریزی در شرایطی آغاز شد که خبرها و حاشیه‌های ریز و درشتی درباره آن شنیده می‌شد. او که سابقه کارگردانی فیلم‌های جنجالی و پر حاشیه را دارد، «خیابان‌های آرام» را که دارای سوژه ای جنجالی است، بی سر و صدا در ارمنستان کلید زد تا اطلاعاتی درباره فیلمش به رسانه‌ها ندهد.
* فهرست بازیگران فیلم در چند مرحله تغییر کرد، قرار بود «هدیه تهرانی» نقش اصلی را بازی کند ولی خبر ممنوع الخروج شدن او به دلیل بدهی مالیاتی به سوژه داغ مطبوعات تبدیل شد و سپس «نیکی کریمی» به جای او انتخاب شد. او نقش خبرنگار را بازی می‌کند.
* «رضا عطاران» هم انتخاب نخست تبریزی بود که او به دلیل تداخل کاری و حضور در چند پروژه هم زمان، مجبور شد انصراف دهد، سپس با «بهرام رادان» مذاکره شد که دستمزد بالایی درخواست کرد و به توافق نرسیدند و در نهایت «حسن معجونی» جایگزین شد.
پایان نامه
کارگردان: حامد کلاهداری
نقش آفرینان: داریوش ارجمند، محمد رضا شریفی نیا، حامد کمیلی، بهاره افشاری، جمشید‌هاشم پور و کامران تفتی
چکیده ای از فیلم: «پایان نامه» درباره استاد دانشگاهی است که دارای فعالیت‌های جاسوسی و ارتباط با بیگانه است ۴ دانشجو با این استاد پایان نامه دارند که این پایان نامه بهانه ای می‌شود برای ورود این دانشجویان به دنیای پرخطر سیاست.
حاشیه‌ها:
* این فیلم به موضوع جنگ نرم و حوادث بعد از انتخابات می‌پردازد.
* به خاطر موضوع حساس این فیلم برخی از بازیگران که حضورشان در آن قطعی شده بود از بازی انصراف دادند که «لیلا اوتادی» یکی از آن‌هاست که به علت فشارهایی که به او وارد شد اعلام کرد نمی‌تواند در فیلم حضور پیدا کند و یک ماه بعد از این اتفاق در فیلم سینمایی «اخراجی‌ها ۳» بازی کرد!
* «امیر آقایی» هم که یکی از بازیگران نقش اصلی این فیلم بود، اعلام کرد چون فیلم نامه اولیه که در اختیارش گذاشته شده بود با فیلم نامه ای که مقابل دوربین رفت خیلی تفاوت داشت از بازی در این فیلم انصراف داده است که «کامران تفتی» جایگزین او شد.
یه حبه قند
کارگردان: رضا میرکریمی
نقش آفرینان: رضا کیانیان، پریوش نظریه، نگار جواهریان، اصغر همت، هدایت ‌هاشمی، ریما رامین فر، سعید پورصمیمی ‌و سهیلا رضوی
چکیده ای از فیلم: سکوت خانه باغ سرسبز و قدیمی، با ورود مهمانانی می‌شکند. چهار دختر این خانه، همراه همسر و فرزندان خود برای عروسی خواهر کوچک ترشان پسندیده به کمک مادر آمده اند. این اقامت برای خواهران و باجناق‌ها شاید دردسر باشد، ولی برای بچه‌ها یک آرزوی بزرگ است.
حاشیه‌ها:
* «محسن شاه ابراهیمی» طراحی و ساخت عمارتی را مطابق با خواسته‌های کارگردان واقع در منطقه شمران بر عهده گرفت و ساخت آن ۴۵ روز طول کشید و همه درها و پنجره‌های این عمارت از یزد آورده شد.
* ترکیب ناهمگون بازیگران یکی از جنبه‌های کنجکاوی برانگیز فیلم میرکریمی ‌است.
* همه شخصیت‌ها در فیلم سهمی ‌یکسان در قصه دارند که این امر بر پیچیدگی ماجرا می‌افزاید.
* «رضا میرکریمی» یکی از کارگردان‌های مطرح است که دو فیلم قبلی او «خیلی دور خیلی نزدیک» و «به همین سادگی» در جشنواره‌های پیشین فیلم فجر جوایز متعددی را از آن خود کرد و به احتمال زیاد فیلم «یه حبه قند» او هم در جشنواره امسال جوایزی را به خود اختصاص خواهد داد.
فرزند صبح
کارگردان: بهروز افخمی
نقش آفرینان: عبدالرضا اکبری، هدیه تهرانی، محمدرضا شریفی نیا، آتیلا پسیانی، سحر دولتشاهی
چکیده ای از فیلم: «فرزند صبح» تولد تا هفت سالگی حضرت امام خمینی(ره) و هم چنین بخش‌هایی از ۶۳ سالگی امام(ره) بعد از ۱۵ خرداد را به تصویر می‌کشد.
حاشیه‌ها:
* ابتدا قرار بود «جمشید‌هاشم پور» نقش امام خمینی(ره) را بازی کند که در تست گریم جواب نداد و در نهایت از میان گزینه‌ها «عبدالرضا اکبری» ایفاگر نقش «امام خمینی(ره)» شد.
* بهروز افخمی‌ کارگردان این فیلم که بعد از ساخت «فرزند صبح» به خارج از کشور سفر کرد و فیلم جدید خود را با حضور بازیگران خارجی ساخت از مراحل تدوین و فنی فیلم ناراضی است و طی نامه ای به معاونت سینمایی تقاضا کرد که نام او را به عنوان کارگردان فیلم «فرزند صبح» حذف کنند.
* «محمد رضا شریفی نیا» ایفاگر نقش سید احمد خمینی(ره) است و «هدیه تهرانی» نقش دایه امام را بازی می‌کند.

10 غذای شاداب کننده پوست

سلامت‌نیوز: اگر می‌خواهید پوستی شاداب، با طراوت، نرم، درخشنده و جوان داشته باشید بهتر است مصرف 10 ماد غذایی را هرگز فراموش نکنید.

1- روغن زیتون خالص

2- کاکائو

3- گردو

4- بادام

5- تخم مرغ

6- سویا

7- سیب

8- توت فرنگی

9- گوجه فرنگی

10- کاهو

نکاتی برای سلامتی... جدی بگیرید!

روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید.

قرص و داروها را با آب خیلی سرد تناول نكنید.

بعد از ساعت 5:00 از خوردن غذای چرب خوداری كنید.

مصرف چای روزانه را كم كنید

از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعده های غذایی كم كنید

در صبح آب بيشتر و در شب آب كمتر بنوشيد.

از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری كنید.

از هندزفری تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نكنید.

بهترین زمان خواب از ساعت 10:00 شب تا ساعت 6:00 صبح است

بعد از خوردن دارو فورا به خواب نروید.

زمانیکه باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس کسی را جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر می كند 1000 برابر است

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر...

پابلو نرودا

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی

به آرامی آغاز به مردن می‏كنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سركش
و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند
دوری كنی...

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل یك بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی...
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بمیری.

چگونه بفهمیم شخصی به حرف‌های ما گوش می‌دهد؟

دانشمندان کشف کردند که پلک زدن می‌تواند به عنوان یک نشانه در مورد بی‌توجهی دیگران به ما در هنگام صحبت کردن ، مورد استفاده قرار گیرد.

دانشمندان کشف کردند شما با توجه به تعداد پلک زدن یک شخص می‌توانید متوجه شوید که آیا او به سخنان شما گوش می‌دهد یا این که در حال فکر کردن به موضوع دیگری است.

تحقیقات نشان می‌دهد بستن چشم‌ها بیش از حد معمول نشانه آن است که فرد در حال فکر کردن به چیز دیگری است و توجهی به شما ندارد.

دکتر دنیل اسمیلک عصب شناس از دانشگاه واترلوی کانادا که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت : ما معتقدیم زمانی که شما مشغول فکر کردن راجع به موضوعی می‌شوید، به طور ناخودآگاه ورودی اطلاعات را تنظیم می‌کند ، بنابراین سعی می‌کنید با افزایش سرعت بستن چشمانتان اطلاعات کمتری را به سمت مغز خود سرازیر کنید.

این تحقیقات با هدف شناسایی مغز انسان انجام شده است.

برای تست کردن این نظریه ، از ۱۵ داوطلب خواسته شد یک کتاب را از روی صفحه نمایش کامپیوتر بخوانند و در همان لحظه یک سنسور حرکات چشم آن‌ها را زیر نظر گرفت.

این کامپیوترها در فاصله‌های زمانی متفاوت بوق می‌زدند و در این هنگام دانشمندان میزان تمرکز هر فرد را روی خواندن چک می‌کردند.

دانشمندان متوجه شدند افرادی که در حال فکر کردن به موضوع دیگری هستند نسبت به افرادی که تمرکز روی کار خودشان دارند بیش‌تر پلک می‌زنند.

شش عامل شایع برهم‌ زننده تمرکز و نحوه مقابله با آنها

کارشناسان می‌گویند برای کمک به تمرکزتان،‌ اول لازم است چیزهایی را که باعث حواس پرتی‌تان می‌شود، پیدا کنید.

در اینجا شش عامل شایع برهم‌زننده تمرکز و نحوه مقابله با آنها را می‌‌آوریم:

1- چندکاری (multitasking):
افرادی که همزمان چند کار انجام می‌دهند شاید احساس کنند که زودتر کارهای‌شان را تمام می‌کنند، اما تقریبا همیشه انجام چند کار به طور همزمان از انجام هر کاری در یک زمان بیشتر طول می‌‌کشد.

در انجام چند کار با هم جابه‌جایی میان کارها باعث هدر رفتن وقت می‌شود.
در یک بررسی در سال 2001 که در ژورنال "روانشناسی تجربی" منتشر شد، پژوهشگران دانشگاه میشیگان و سازمان هوانوردی آمریکا آزمایش‌هایی را انجام دادند که در آن افراد باید مسائل ریاضی حل می‌کردند یا اجرام هندسی را طبقه‌بندی می‌کردند. این پژوهشگران دریافتند که افراد هنگامی بین وظایف متفاوت جابه‌جا می‌شوند زمان از دست می‌دهند. و هنگامی که این کارها پیچیده‌تر یا نا‌آشناتر باشند،‌ زمان حتی بیشتری در هنگام جابه‌جایی بین آنها هدر می‌رود.

کلید حل مشکل در موارد چند کاری این است که طور گزینشی عمل کنید، برای مثال صحبت کردن با تلفن،هنگامی که دارید لباس درون ماشین لباسشویی می‌ریزید،‌ مشکلی ایجاد نمی‌کند، اما صحبت با تلفن در هنگام کاری مشکل یا نیازمند تمرکز بالا مثلا نمونه‌خوانی یک گزارش، حواس‌تان را پرت خواهد کرد.

2- ملال و کسالت
انجام کارهای ملال‌آور توانایی شما را برای تمرکز کاهش می‌دهد و شما را در معرض حواسپرتی قرار می‌دهد. هنگامی که کاری کسالت‌بار را انجام می‌دهید، تقریبا هر چیز دیگری برای‌تان را جذاب‌تر از انجام آن کار است.

برای حل این مشکل می‌توانید به خودتان پاداش‌های کوچکی بدهید، برای مثال برای ادامه دادن آن کار مدت معینی از زمان با خوردن قهوه یا غذای حاضری به خود جایزه بدهید.

همچنین می‌توانید زمان‌های برای استراحت در میان کار را برای خود برنامه‌ریزی کنید:
برای مثال 10 دقیقه پیاده‌روی در بیرون- به این ترتیب شما چیزی دلخواهی دارید که در ضمن کار ملال‌آور انتظارش را بکشید و فرصتی برای تجدید قوا پیدا می‌کنید.

کسالت حین انجام کار یکی از مواردی است که در آن چندکاری می‌توانند به نفع شما تمام شود. چندکاری در مواردی انجام کاری هستید که آنقدر ملال‌آور است که انگیزه‌ای برای انجامش ندارید، اغلب به شما کمک می‌کند.

برای مثال اگر تمرکز بر شستن ظرف‌ها یا پرکردن فرم‌ها برای‌تان کسل‌کننده است، گوش دادن به رادیو یا فرستادن اس‌ام‌اس به یک دوست می‌تواند انگیزه شما برای ادامه کار حفظ کند.

3- عوامل ذهنی حواس‌پرتی
این عوامل ایجاد کننده حواسپرتی افکاری هستند که در ذهن شما جریان دارند و می‌توانند تاثیری قوی برای شما داشته باشند. یک راه برای خلاص شدن از این افکار آزارنده،‌ ثبت کردن سریع آنها به صورت یادداشت است. برای مثال مواردی که ذهن‌تان را مشغول کرده است،‌ به فهرست کارهای ضروری‌تان اضافه کنید، یا ناکامی‌های‌تان را با نوشتن خاطرات روزانه تخلیه کنید.

اگر در مورد مسئله خاصی تحت استرس هستید، زمانی را برای صحبت کردن در مورد آن با فردی مورد اعتماد اختصاص دهید. اگر شنونده‌ای حمایت‌کننده و فعال داشته باشید، به تخلیه برخی از تنش‌هایی که ذهن‌تان را آزار می‌دهد،کمک خواهد شد.

مراقبه (meditation) هم نیز می‌تواند به شما کمک کند. هنگامی که مراقبه انجام می‌دهید،‌ یاد می‌گیرید که افکار مزاحم را کنترل کنید،‌ به این ترتیب آنها نمی‌تواند تاثیر زیادی روی تمرکز شما داتشه باشند. در تمرین‌های مراقبه می‌آموزید که توجه‌تان را دوباره متمرکز کنید و آن را معطوف چیزی کنید که می‌خواهید.

یک بررسی در سال 2007 نشان داد که افرادی که در یک دوره هشت هفته‌ای مراقبه شرکت کرده بودند، توانستند توانایی متمرکز کردن توجه‌شان را بهبود بخشید.

فنون پایه‌ای مراقبه - مانند تمرکز کردن روی حس تنفس و بعد انتقال کانون تمرکز به سایر حس‌ها در بدن را می‌توانید گذراندن یک دوره هشت هفته‌ای کلاس مراقبه برای کاهش استرس به طور حضوری یا به صورت آنلاین بیاموزید.

4- مزاحمت‌های الکترونیک:
اگر به طور مداوم به دنبال چک کردن ای‌میل باشید، به سادگی حواس‌تان پرت می‌شود. اگر در حال انجام کاری هستید که نیاز به تمرکز دارد، هر بار که پیام صوتی "ای میل دارید" را می‌شنوید، رشته افکارتان از هم گسیخته خواهد شد.

ما اغلب احساس می‌کنیم باید به محض دریافت یک ای‌میل، یا پیام متنی یا صوتی پاسخش را بدهیم. اما کارشناسان می‌گویند باید حدودی را تعیین کنید تا نگذارید تکنولوژی شما را کنترل کند.
زمان‌هایی را در روز اختصاص دهید تا در آن بتوانید بدون مزاحمت‌های الکترونیک بر کارتان متمرکز شوید. برای چک کردن روزانه ای‌میل‌تان زمان مشخصی را تعیین کنید، (نه اینکه به طور مداوم آن را تحت نظر داشته باشید)، و در بقیه اوقات از ای‌میل‌تان خارج شوید.

تغییر دادن مکان هم ممکن است به شما کمک کند. برای مثال لپ‌تاپ‌تان را به نقطه‌ای منتقل کنید که برای چند ساعت در روز دسترسی به شبکه بی‌سیم نداشته باشید.

5- خستگی:
بسیاری از بررسی‌ها نشان می‌دهند که کمخوابی تمرکز،‌ حافظه کوتاه مدت و سایر کارکردهای ذهنی را مختل می‌کند. هنگامی از خواب محروم می‌شود، میزان تمرکز و توجه تان افت می‌کند. نیاز به خواب در میان افراد متفاوت است، اما اغلب افراد بزرگسال نیاز به 7 تا 9 ساعت خواب شبانه دارند. دست کم 7 ساعت خواب به شما کمک خواهد تا در طول روز متمرکز بمانید.
همچنین سعی کنید کارهایی را نیاز به تمرکز بیشتر دارند را در ساعاتی در روز انجام دهید، که احساس بیشترین هشیاری را دارید. به ریتم زیستی خود توجه کنید و زمان‌هایی از روز را که برای شما بهترین موقع برای کار است،‌ پیدا کنید.

6- اثرات داروها و مسائل پزشکی
اگر مشکلات تمرکز توانایی شما در محل کار یا در خانه را مختل کرده است یا اگر متوجه علائمی جسمی مانند بیخوابی یا اضافه وزن شده‌اید،‌ با دکترتان مشورت کنید.

اختلال تمرکز ممکن است ناشی از بیماری‌های مانند اختلال بیش‌فعالی و کم‌توجهی (ADHD)، قطع تنفس حین خواب، افسردگی، کمخونی یا بیماری تیروئید باشد.

برخی از داروها مانند داروهایی که برای درمان افسردگی، صرع یا عفونت‌های آنفلوآنزا به کار می‌روند،‌ ممکن است به عنوان یک عارضه جانبی باعث اشکالات تمرکز شوند.

بدون شرح (عكس)

آیا میدانستید (4) ؟!

آیا میدانستید که تـنها در طول زمانی که این جمله را می خوانید در حدود 50 هزار سلول بدنتان میمیرد و سلول های جدید جایگزین آن می شود ؟

آیا میدانستید که در طـول یـک ساعت قلب شما آنقدر سخت کار می کند کـه مــی تـــوانــد انرژی حمل یک جسم یک تنی به اندازه یک کیلومتر از سطح زمین را تامین کند ؟

آیا میدانستید که اولین دوقلوهای آزمایشگاهی اولین بار در سال 1981 به دنیا آمدند ؟

آیا میدانستید که اگر سلول های موجود بر روی پوست بدن انسان را به دنبال هم بچینیم، طول آن به 45 مایل خواهد رسید ؟

آیا میدانستید که در طول یک سال، قلب یک انسان عادی 40 میلیون بار می تپد ؟

آیا میدانستید که بیشتر انسانها در یک دقیقه 25 مرتبه پلک می زنند و بطور میانگین هر انسان سالانه بیش از ۱3 میلیون مرتبه پلک می زند ؟

آیا میدانستید که معده شما باید هر دو هفته یکبار ماده مخاطی جدید ترشح کند در غیر اینصورت خودش را هضم خواهد کرد ؟

آیا میدانستید که شش سمت چپ کوچکتر از شش سمت راست است تا فضایی برای قلب ایجاد شود ؟

آیا میدانستید که جراحی چشم یکی از پیشرفت های چشمگیر در طب باستان به شمار می رود ؟

آیا میدانستید که عطسه در هنگام خارج شدن از دهان، سرعتی بالغ بر 100 مایل بر ساعت دارد ؟

آیا میدانستید که اگر بدن شما خشک و یخ زده شود 10% به وزن آن اضافه خواهد شد که این مقدار وزن اضافی را مایکرو ارگانیسم هایی که بر روی بدن قرار دارند، تشکیل می دهند ؟

آیا میدانستید که براساس آمارهای اخیرسازمان جهانی سلامتی، روزانه در حدود 100 میلیون فعالیت جنسی رخ میدهد؟

آیا میدانستید که زمانیکه گوشت و شیر را با هم می خورید، بدن به هیچ وجه کلسیم شیر را جذب نمی کند و بهتر است میان مصرف گوشت و شیر حداقل 2 ساعت فاصله باشد ؟

آیا میدانستید که هر انسان در حدود نیم ساعت یک تک سلولی بوده است ؟

آیا میدانستید که ما یک داروخانه کامل در بدن خود داریم و می توانیم هر دارویی را در بدن خود تولید کنیم ؟

آیا میدانستید که طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست ؟

آیا میدانستید که محـقـقان اخیـراً بـه ایـن نتیجه رسیده اند که کلیه انسان 500 عملکرد متفاوت دارد ؟

آیا میدانستید که ساختمان عملکرد دست وال، سگ، پرندگان (بال ها) و انسان دقیقاً مشابه است ؟

آیا میدانستید که سریع ترین عضله بدن انسان زبان اوست ؟

آیا میدانستید که شبکه چشم ۱۳۵ میلیون سلول احساس دارد که مسئولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد ؟

آیا میدانستید که چشم انسان حدود ۱۳۵ میلیون سلول بینایی دارد که معادل یك دوربین 135 مگاپیكسل عمل می كند ؟

آیا میدانستید که چشم سالم انسان میتواند ده میلیون رنگ را مختلف را ببیند و آنها را از یکدیگر تمیز دهد ؟

آیا میدانستید که گوش و بینی شما در تمام طول عمر به رشد خود ادامه می دهند ؟

آیا میدانستید که چشم‌های ما از بدو تولد همین اندازه بوده‌اند، اما رشد گوش و بینی ما هیچ‌وقت متوقف نمی‌شوند ؟

آیا میدانستید که دندان تنها بخش از بدن انسان است که ترمیم نمی شود ؟

آیا میدانستید که شواهد نشان داده است که انسان از هفتاد هزار سال پیش لباس بر تن می کرده است ؟

آیا میدانستید که عمر مفید انسانها در کف دستشان اینگونه (۸۱ – ۱۸ = ۶۳) نوشته شده است ؟

آیا میدانستید که ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است ؟

آیا میدانستید که هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند ؟

آیا میدانستید که یک انسان نهایتا میتواند با سرعت ۳۵ کیلومتر در ساعت بدود ؟

آیا میدانستید که کالبد شکافی انسانهای جدید بسیار بیشتر از انسانهای قدیمی طول میکشد ؟

آیا میدانستید که انسان با خوردن ۲۰ نیش از زنبور عسل در آن واحد خواهد مرد ؟

آیا میدانستید که هر انسان میتواند ۱ دقیقه نفس خود را حبس کند و رکوردش در جهان ۸۵ دقیقه است ؟

آیا میدانستید که وزن اسکلت انسان بالغ ۱۳ تا ۱۵ کیلوگرم است ؟

آیا میدانستید که انسان اولیه (ناندرتال ها) و اجداد اولیه انسان هر دو در یک زمان در اروپا بودند ؟

آیا میدانستید که یک انسان ۸ ثانیه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است ؟

آیا میدانستید که لایه بیرونی پوست انسان هر ۲ هفته یکبار با سلولهای جدید تعویض میشود ؟

آیا میدانستید که انسان ۹ هزار سال پیش از میلاد برای اولین بار به کشاورزی پرداخت ؟

آیا میدانستید که دویست میلیون موجود زنده روی زمین وجود دارد که انسان یکی از آنها است ؟

آیا میدانستید که کبد انسان در ۳۰۰ تا ۵۰۰ روز نو میشود، یعنی اینکه از سلولهای جدیدی برخوردار میشود ؟

آیا میدانستید که تقریبا ۶۵ ٪ وزن انسان را اکسیژن تشکیل میدهد ؟

آیا میدانستید که انسان برای اولین بار در ۱۷۸۳ پرواز را تجربه کرد و توانست ۸ کیلومتر با بالن پرواز کند ؟

آیا میدانستید که جنین انسان بعد از ۱۷ هفته (4 ماه) می تواند خواب هم ببیند ؟

آیا میدانستید که تنها موجودای که میتواند به پشت بخوابد انسان است ؟

آیا میدانستید که بدن یک انسان در طول عمرش به طور متوسط 1300 لیتر عرق تولید میکند ؟

آیا میدانستید که انسان‌های راست دست به طور میانگین ۹ سال بیش از چپ دست‌ها عمر می‌کنند ؟

آیا میدانستید که کره زمین از ۱۰۲ عنصر بوجود آمده و این ۱۰۲ عنصر در بدن انسان وجود دارد ؟

آیا میدانستید که حس بویایی انسان قادر به دریافت و تشخیص ده هزار بوی متفاوت است ؟

آیا میدانستید که حدود 10 درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باكتریها تشكیل میدهند ؟

آیا میدانستید که از دست دادن تنها 1% از آب بدن موجب تشنگی میشود ؟

آیا میدانستید که بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است ؟

آیا میدانستید که ناخن‌های انگشتان دست، تقریبا چهار برابر ناخن‌های پا رشد می‌کنند ؟

آیا میدانستید که قد انسان تا 20، 25 سالگی و گاها 40 سالگی بلند می‌شود و از چهل سالگی به بعد، قد انسان هر دو سال حدود 6 میلی‌متر كوتاه می‌شود ؟

آیا میدانستید که دهان انسان روزانه یك لیتر بزاق تولید می‌كند ؟

آیا میدانستید که وزن پوست بدن انسان بالغ بر ۲/۷ کیلوگرم (دو و هفت دهم) است ؟

آیا میدانستید که کمبود خواب، زودتر از کمبود غذا موجب مرگ انسان می‌شود ؟

آیا میدانستید که انسان در سال 3000 قد متوسط 2 متر و 120 سال عمر و پوست قهوه‌ای خواهد داشت ؟

آیا میدانستید که هر چروک ایجاد شده در ابرو نتیجه 200000 اخم است ؟

آیا میدانستید که عمر پرزهای چشایی انسان از 7 تا 10 روز است ؟

آیا میدانستید که اندازه قلب هر فرد به اندازه مشت اوست ؟

آیا میدانستید که قلب انسان بطور متوسط 100 هزار بار در سال میتپد ؟

آیا میدانستید که قلب انسان هنگام تپیدن میان دو تپش استراحت میکند این یعنی اگر فرد 70 سال عمر کرده باشد قلبش به اندازه 40 سال استراحت کرده است ؟

آیا میدانستید که وزن اسکلت انسان بالغ بر 13 تا 15 کیلوگرم است ؟

آیا میدانستید که انسانهای امروزی بطور متوسط شش سال از عمر را تلویزیون نگاه می کنند و شش سال را هم صرف غذا خوردن میکنند و یک سوم از عمر را هم در خوابند ؟

آیا میدانستید که مغز انسان تنها ۲ درصد از وزن انسان را تشکیل می دهد ولی ۲۵ درصد اکسیژن دریافتی بدن را به تنهایی مصرف می کند ؟

آیا میدانستید که مغز بیشتر انرژی را در بدن مصرف میکنند به همین دلیل هم از سایر نقاط بدن گرمتر است ؟

آیا میدانستید که مغز یک انسان در طول یک روز بیشتر از تمام تلفن های جهان به سلول ها پیام عصبی می فرستد ؟

آیا میدانستید که پیام های عصبی با سرعتی برابر با 170 مایل در ساعت به مغز رسیده و از مغز به سلول های عصبی می رسند ؟

آیا میدانستید که مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بینید ؟

آیا میدانستید که بطور متوسط یک انسان در طول زندگی خود در حدود ۴۴ پوند گرد و خاک را تنفس می‌کند ؟

آیا میدانستید که در تمام انسانهای كره زمین 999 % شباهت ژنتیكی وجود دارد ؟

آیا میدانستید که طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار كیلومتر است ؟

آیا میدانستید که در یک سانتی متر پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است ؟

آیا میدانستید که در هـر 3 سانتی متـر از پوست، 4 هزار بافت عصبی، 1300 سـلول عصبی، 100 غده عرق، 3 میلیون سلول، و 3000 رگ خونی وجود دارد ؟

آیا میدانستید که اگر رگ های خونی موجود در 5 سانتی متر از پوست را در امتداد هم قرار دهیم، طول آن به 20 فوت می رسد ؟

آیا میدانستید که اگر تمام رگهای خونی را در یك خط بگذاریم تقریبا 97000 كیلومتر میشود ؟

آیا میدانستید که بدن انسان پنجاه هزار كیلومتر رشته عصبی دارد ؟

آیا میدانستید که تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیه چشم است ؟

آیا میدانستید که استرس تا 5 برابر سیستم ایمینی بدن را پایین می آورد ؟

آیا میدانستید که كبد یا جگر تنها عضو داخلی بدن است كه اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد میكند ؟

آیا میدانستید که اکثر افراد در کمتر از ۷ دقیقه خوابشان می‌برد ؟

آیا میدانستید که آب دریا بهترین ماسک برای صورت انسان است ؟

آیا میدانستید که ورزش کردن در گرما به کاهش اشتها کمک می‌کند ؟

آیا میدانستید که خطر بیماری قلبی و سرطان ریه در افراد غیر سیگاری که در خانه در معرض دود سیگار اطرافیانشان هستند، بیست و پنج درصد بیشتر از دیگران است ؟

آیا میدانستید که بدن ما به طور مداوم خود را ترمیم می کند هر سه ماه یکبار بافت استخوانی به طور کامل تعویض می شود و هر ماه پوست جدید رشد می کند به راحتی می توانیم فرآیند پیری را به تاخیر بیندازیم ؟

آیا میدانستید که بدن یک انسان معمولی به اندازه کافی شامل: سولفور برای کشتن تمام شپش های بدن یک سگ، کربن برای ساخت 900 مداد، پتاسیم برای آتش زدن یک توپ فوتبال، چربی برای ساختن 7 قالب صابون، فسفر برای درست کردن سر 2200 کبریت و آب برای پر کردن 10 تنگ را دارد ؟

آیا میدانستید که پیشانی انسان مرکز دمای انسان است یعنی اگر شما دمای پیشانیتان را تغییر دهید دمای بدنتان هم به همان انداره تغییر میکند این یکی از دلایلی است که وقتی ما می خواهیم ببینیم که آیا تب داریم یا نه دستمان را روی پیشانی میگذاریم ؟

۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

پارتی های مختلط تهدیدی جدی برای جوانان


شمال نیوز: پارتی های مختلط ایرانی که مدل کپی شده از میهمانیهای مرسوم دختر و پسر در غرب و به خصوص آمریکاست از اواسط دهه هفتاد شمسی در ایران پا گرفت. اینگونه پارتی ها تا قبل از انقلاب اسلامی و در میان وابستگان به دربار با شکلی کاملا متفاوت وجود داشت.

اوایل دیماه امسال خبر بازداشت 50 نفر در یکی از پارتی های شبانه تهران به یکی از جنجالی ترین اخبار روز تبدیل شد. گفته می شد پلیس در جریان دستگیری شرکت کنندگان در این مراسم تعدادی از فوتبالیستهای مشهور، یک مربی فوتبال و یک هنرپیشه سینما را دستگیر کرده است. البته خبر حضور این افراد در پارتی شبانه چندی بعد توسط نایب رئیس فدارسیون فوتبال و عضو کمیته تخلفات حرفه ای تائید شد و مسئولان فدراسیون نیز از برخورد جدی و قاطع با چنین مفاسدی در فوتبال و در چارچوب منشور اخلاقی خبر دادند.

اما در حالی که در برخی محافل همچنان حضور این چهره های سرشناس و رمز گشایی از نام و نشان آنها دهان به دهان می شد موضوع میهمانی شبانه در تالار دشت بهشت در شب شهادت امام سجاد(ع) دوباره خبرساز شد تا آنجا که رئیس پلیس امنیت اخلاقی ناجا نیز در واکنش به پرسشهای خبرنگاران این ماجرا را تائید کرد.

به گفته سردار احمد روزبهانی در مراسم آن شب تعدادی از ارامنه از تالار دشت بهشت خارج شده و بدمستی کرده بودند که با حضور ماموران پلیس دوتن از آنان دستگیر شدند.

وی همچنین توضیح داد که هر ساله مجوزی با شرایط خاص از سوی وزارت ارشاد و اماکن به برخی تالارها برای برپایی مراسم ژانویه داده می‌شود و این افراد می‌توانند تا ساعت 3 شب مراسم خود را برگزار کنند اما حق بیرون آمدن از تالارها را ندارند.

همچنین در جدید ترین اظهار نظر ریئس پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ اعلام کرده هر نوع مهمانی مختلط جرم است و پلیس با این گونه مجالس که در آن حد و حدود شرعی را رعایت نمی‌کنند، برخورد می کند.

به گفته سرهنگ علیرضا محرابی در بسیاری از مواقع در چنین مهمانی‌هایی مشروبات الکلی کشف می‌شود.

اما سابقه پارتی در ایران به چه زمانی برمی گردد؟

پارتی های مختلط ایرانی که مدل کپی شده از میهمانی های مرسوم دختر و پسر در غرب و به خصوص امریکاست از اواسط دهه هفتاد شمسی در ایران پا گرفت. اینگونه پارتی ها تا قبل از انقلاب اسلامی و در میان وابستگان به دربار با شکلی کاملا متفاوت وجود داشت. در دوران پهلوی و در میهمانی های مخصوص دربار مراسم رقص ضربدری رواج داشت که مثلا الف با معشوقه ب و ب با معشوقه الف می رقصیدند. رواج چنین فرهنگی به عنوان یکی از مظاهر ترقی(!) از نگاه حکومت پهلوی در میان قشر خاصی از هنرپیشه های غربزده آن دوره نیز مرسوم بود به طوری که در فجایع جشن هنر شیراز، ابعاد عمیق این بی بند و باری ها اعتراض گسترده مردم کشور و شدت گرفتن مبارزه علیه رژیم سابق را در پی داشت.

با وقوع انقلاب اسلامی و بعد از آن جنگ تحمیلی، مقوله سرگرمی جوانان تحت الشعاع ارزشهای انقلابی و جهادی قرار گرفت و فضای فرهنگی کشور کاملا متفاوت از آنچه در رژیم سابق دیده می شد در یک خط سیر کاملا معنوی قرار داشت. با پایان گرفتن هشت سال جنگ و آغاز سازندگی نشانه های گسست فرهنگی و به تبع آن تهاجم فرهنگی با ظهور گروه های موسوم به RAP و هوی متال ها در برخی مناطق شمال تهران آشکار شد. از نیمه دوم دهه هفتاد به بعد پدیده جدید دیگری باب شد. دخترانی که درخانواده ها تحت کنترل شدید والدین قرار داشتند برای ارضا» نیازهای جوانی شان رویکرد مصیبت بار "فرار از خانه ها" و ورود به شهرهای بزرگ را در پیش گرفتند.در کنار این معضل، الگو پذیری خانواده ها از فرهنگ غربی تا حدی بنیان خانواده ها را متزلزل کرد و با افزایش قابل ملاحظه میزان طلاق از سال 77 به بعد شاهد ظهور پدیده ای دیگر به نام زنان خیابانی شدیم که این آسیب محصول تراکم ناکامی ها و عدم تمایل و پایبندی به اصول و اعتقادات بود. از همین زمان نخستین علائم ابتلا به ایدز در میان قشر خاصی از جوانان کشور مشاهده شد که آسیب شناسان بلافاصله شیوع و گسترش این بیماری را در درجه اول ناشی از رفتارهای پرخطر جنسی دانستند.

این حال شکی نیست که پدیده پارتی یا میهمانی های مختلط آسیب جدی و خطر در دسترس برای جوانان کشور بویژه پایتخت نشینان محسوب می شود. به خصوص که این روزها، گروه های اینترنتی فعال با ارسال ایمیل از افراد می خواهند که به عضویت این گروه ها درآیند تا گردش های دسته جمعی، ملاقات های جمعی و میهمانی ها را امتحان کنند. به باور کارشناسان اجتماعی رواج ارزش های مطلوب در میان جوانان می توانند به عنوان عاملی باز دارنده مانع از تمایل به ناهنجاری در میان جوانان باشد اما نکته کلیدی آن است که در حال حاضر به خاطر قبح موضوع از آموزش و اطلاع رسانی دقیق در این گونه موارد اجتناب می شود. نه خانواده ها و نه مدارس هیچکدام حاضر نیستند به صورت ملموس در این حوزه وارد شوند. در حالیکه بی شک، مخفی نگاه داشتن برخی ناهنجاری ها به بهانه کنجکاو(!) نشدن جوانان نمی تواند روند قابل قبولی در پیشگیری از آسیب باشد. متاسفانه پارتی ها به علت همخوانی زیاد با تمایلات غریزی جوانان به علت عدم توجه به ارزش آموزی در سیاستگذاری ها به محمل مناسبی برای تباه کردن روح و روان جوانان مبدل شده اند.

در واقع خانواده ها و متولیان فرهنگی کشور باید این واقعیت را بپذیرند که نسل جوان و نسل های بعدی به شدت در معرض خطرات ناشی از این آسیب قرار دارند. گسترش فردیت گرایی و افزایش حس استقلال طلبی در میان جوانان دختر و پسر و کمرنگ شدن نقش خانواده ها و گرو های مرجع زنگ خطر را به صدا در آورده و به در پیش بودن خطر جنبه انکار ناپذیری می بخشد حال آنکه برخورد با آسیب ها و خطرات پیش روی جوانان با آگاهی بخشی و پرداختن به عواقب زیان بار ناهنجاری می تواند تا حدی مفید واقع شود به شرطی که عزم جدی در پرداختن به مساله از سوی خانواده و جامعه وجود داشته باشد ./مهر

راز جذابیت برنامه 90 از نگاه نیکی کریمی

پارس توریسم- نیکی کریمی بازیگر سینمای ایران در گفت وگویی با نازنین قنبری در نشریه پردیس به تمجید از برنامه نود پرداخته است .

نیکی کریمی پس از تهمینه میلانی و رسول صدر عاملی و...مهمترین سنماگری است که به اظهار نظر درباره برنامه نود وفردوسی پور پرداخته است .

خانم کریمی درباره برنامه نود گفته :به نظرم نود یک برنامه خوب ودیدنی است و یک جورهایی لازم است که چنین برنامه ای در حوزه ورزش وجودداشته باشد .

وی درادامه گفته :جذابیت برنامه 90دراین است که در هر قسمت آن تازگی وجوددارد و هربار اتفاقی می افتد که به جذابیت آن اضافه می کند .

نیکی کریمی در پاسخ به پرسشی ک برخی معتقدند اتفاقات حاشیه ای برنامه 90ممکن است به متوقف شدن آن منجر شود گفت : فکر می کنم نود جایگاه خودش را دارد و نمی توان این برنامه را متوقف کرد .

فکر می کنم مجری هر برنامه تلویزیونی روی آن بنامه تاثیر دارد . عادل فردوسی پور هم ادم باهوشی است . او در همه این سالها کاری کرده که حسابی دربرنامه وبین مردم جاافتاده است .

/نود فردوسی پور به روایت تهمینه میلانی/

تهمینه میلانی نیز در اردیبهشت ماه سال گذشته باانتشار یادداشتی در هفته نامه جامعه ومردم درباره برنامه نود فردوسی پور نوشته بود :زمان بندی زندگی من به نحوی است که در بین برنامه های تلویزیونی برنامه آقای کوثری وعادل فردوسی پور را می بینم .برنامه عادل برنامه خوبی است بااین همه به لحاظ روانی من فکر می کنم که فردوسی پور قبلا خیلی راحت تر و شفاف تر صحبت می کرد والان محافظه کار شده وهرچند ممکن است خیلی ها نظر دیگری داشته باشند.می توان گفت برنامه نود برنامه جنجالی تری از برنامه کوثری است .اما برنامه کوثری هم برای من خوب است .


/رسول صدرعاملی و استعداد فیلمسازی فردوسی پور/

رسول صدر عاملی کار گردان مطرح سینمای ایران در یادداشتی که در شماره نوروزی همشهری منتشر شده به حمایت از عادل فردوسی پور پرداخته است .

متن کامل این یادداشت به شرح زیر است : چندی پیش مصاحبه ای می خواندم با رونالدینیو ، فوتبالیست محبوب برزیلی که آخرین دستمزدش بالای 70 میلیون دلار است و چهره محبوبی در جهان ودر بین فوتبالدوست هاست .

او در آن مصاحبه گفته بود که همچنان مانند دوران پیش از به شهرت رسیدنش ، هفته ای دو یا سه بار تنها در زمین تمرین می کند . سوالی که آن گفت و گو در ذهن من شکل داد این بود: وقتی کسی از نظر مادی ، معنوی ، محبوبیت و شهرت جهانی به این جایگاه می رسد ، انگیزه اش از این تمرین ها چه می تواند باشد ؟ تعبیر من این بود که رونالدینیو کارش را دوست دارد و این خستگی ناپذیری در تمرین های مداوم برای محبوبتر شدن نیست ،بلکه به خاطر ماندگاری کاری است که انجام می دهد.

برخی آدمها هستند که گویا خداوند به آنها ، به نگاه وصورت و نحوه حرف زدنشان کاریزمایی داده است که باعث می شود باور پذیر و دوست داشتنی باشند .عادل فردوسی پور مجموعه ی اینها را دارد. یادم می آید چند سال پیش در مورد ورودش به تلویزیون می گفت که از طریق فراخوان وقبول شدن در امتحان ورودی وارد این عرصه شده است.یعنی هیچ پارتی نداشته و تنها به خاطر عشق و علاقه و دانش خودش به تلویزیون آمده است .

عادل این کاریزما را داشت و به سرعت توانست به شهرت برسد . ولی می دانیم که گاهی شهرت به تنهایی کافی و فضیلت نیست؛ مهم محبوب شدن است که کار دشواری است و فقط با باور پذیری مخاطب به دست می آید .اینگونه بود که عادل خود را بین فوتبالیست ها با گزارش هایی که معلوم بود با مطالعه به دست آمده جا داد و با نوع نگاه خودش به فوتبال، تماشاگران را به این عرصه و حواشی ابعاد آن علاقه مند کرد. حواشی و ابعادی که در لایه اول به نظر می رسد تنها قرار است جذابیت برنامه باشد ، اما در ادامه هر کدام از آنها بی هیچ شعر و شعاری درس های قهرمانی و انگیزه های معرفت ورزشی را به تماشاگر می آموزاند.

سری اول برنامه نود تنها مورد توجه فوتبال دوست ها قرار گرفت و یادم هست که بین خانواده ها برای دیدن این برنامه و سریال های تلویزیونی معمولا درگیری ایجاد می شد .اما خیلی طول نکشید که در دل خانواده ها جا باز کرد و آرام آرام شاهد بودیم که حتی مادرهای های خانواده – و اغراق نیست اگر بگوییم حتی مادربزرگ ها و پدربزرگ ها - هم با نود به فوتبال علاقه مند شدند .

عادل در فضای برنامه اش نمونه کوچکی از کل جامعه را به نمایش می گذاشت و من معتقدم اگر او گزارشگر نمی شد ، حتما سینماگر می شد . چون او سینما را خوب می شناسد و علائق هنرمندانه دارد. از سویی، دراماتیک بودن فوتبال نیز همان روح جذابیت سینما را دارد که در چند ثانیه می تواند سرنوشت بازی را عوض کند.

او هر هفته به اندازه ساخت یک فیلم سینمایی ، برای برنامه اش درگیر اجرا و مطالعه بود و به یقین می توانم بگویم در ناخودآگاه خود یک روزنامه نگار و گزارشگر حرفه ای را همراه با یک کارگردان خوب سینمایی داراست .او از موضوع برنامه اش که ورزش بود فراتر رفت و با شناختی که از سینماداشت ، ریتم درست هنرمندانه را درچیدمان میهمان ها ، ورود و خروج آنها و زمان و چگونگی پرسش و پاسخ ها به کارگرفت تا جایی که اگربرنامه چهار ساعت هم طول می کشید ، تماشاگر هرگز خسته نمی شد .

عادل با موضوع برنامه اش که داوری و تحمل نقد پذیری را گسترش می داد توانست تحمل شنیدن و خوب شنیدن دیگری را پیش از پاسخ دادن بیاموزاند. و یادمان نرود که سالهای پیش اهالی فوتبال چه ادبیاتی داشتند و فردوسی پور چگونه با استمرار برنامه اش این ادبیات را تغییر داد و به آنها آموزاند که خودرا در جایگاهی ببینند که از طرف مخاطب تماشا و به قضاوت گذاشته می شود . او به آدمها یاد داد که هر کلمه بار و ارزش معنایی دارد و وقتی کسی تماس می گرفت همیشه حواسش بود که کلمات را چگونه به کار بگیرد.

دربرنامه عادل اگرچه هر نقدی صورت می گرفت اما هرگز به کسی توهین نشد وحتی اگر با کسی ضمخت و با خشونت صحبت شد ، بلافاصله پس از آن به یادمان آورد که نتیجه هر چه هست احترام برانگیز است و همواره به مخاطبی که مورد نقد قرار گرفته بود فرصت توضیح و دفاع از خود می داد. همواره این اتفاق می افتاد که هرمیهمانی – چه حضوری و چه تلفنی – وقتی از برنامه خداحافظی می کرد ، انگار فرصت پیدا کرده بود تا به خودش فکر کند.

حس خوب من در این سالها نسبت به برنامه نود این بود که همیشه فرصت شرمنده شدن را به آدمها می داد. یعنی اگر کسی به دیگری پرخاش می کرد او فضایی ایجاد می کرد که طرف مورد حمله احساس نکند حتما باید پاسخ بدهد ، اما درست چند ثانیه بعد در کلمات کسی که پرخاش کرده بود شرمندگی حس می شد .فردوسی پور درست همان لحظه که نسبت به یک فرد و یا باشگاه نقدهای گاه بیرحمانه– که کاملا کارشناسانه هم بود – می کرد، دقیقا همان لحظه بیشترین احترام و تحسین را به سوژه هایش می داد و این کار بسیار دشواری است . عادل استاد کنایه است؛ کنایه هایی که به تحقیر بدل نمی شود، بلکه تبدیل به آگاهی برای مخاطب می شود .

در برنامه نود مجری همواره می داند دنبال دریافت چه پاسخی است و همیشه تماشاگر را ـ بی آنکه عقیده اش را به اوتحمیل کند ـ با خود همراه می‌کند . عادل هرگز برای خوشایند تماشاگر وارد فضای ژورنالیستی زرد و ملتهب نشد و من حتی یادم نمی آید که او احساس کرده باشد نیازی به دروغگویی و زیاده گویی هست .

در این سالها حس کرده‌ایم عادل با برنامه اش بزرگ تر و آگاه تر می شود . خود ما هم هر بار که نود تمام شده سبکبالی ناشی از گوشه هایی از اجرای عدالت را احساس کرده ایم .

خداکند که مسئولان تحمل را از خود این برنامه یاد بگیرند و بدانند که همه ی ما ممکن است حتی گاهی در دل کارهایمان اشتباه کنیم. من نمی خواهم از عادل اسطوره بسازم.

اما احساس می کنم او نسبت به حرفه اش یک دانای آگاه است و انگار خطری یا سایه ترسناکی روی این برنامه افتاده و می ترسم که نکند عده ای از این همه صراحت خوششان نیاید؛ از اینکه فرصت شرمنده شدن به آدمها بدهیم بدون اینکه به صورتشان چنگ بیندازیم.

البته جای خالی چنینی برنامه هایی در زمینه های دیگراجتماعی ، فرهنگی ، خانوادگی ، سیاسی و ..خالی است؛ برنامه هایی که به ما تحمل نقد پذیری بدهد. اینها همه در برنامه نود به هوش عادل فردوسی پور برمی گردد . اگرچه بی انصافی است که نگوییم آنهایی هم که عادل را در تلویزیون حمایت کردند ، همه باهوش بوده‌اند .

چرا که همه ی ما می دانیم امروز با مبتذل ترین برنامه ها هم می شود پرمخاطب بود . اما بحث بر سر این است که چگونه یک برنامه ورزشی می تواند به الگویی برای چگونه قضاوت کردن در زندگی تبدیل شود .

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

تصاوير زيباي بهروز خسروي از تعزيه روستاي رودبار آمل

گفتني است آقاي بهروز خسروي از عكاسان خبري سايت فارس و ساكن روستاي زاغده مي باشد . براي اين عزيز مؤفقيت روزافزون و بهروزي را از خداوند منان آرزومنديم.

بدون شرح 22 (عكس)

چرا CD ها ۷۴ دقیقه اند ؟

دیسک های فشرده یا همان CD که امروزه کاربردهای فراوانی در زندگی ما دارند، در سال ۱۹۸۰ به دنیا وارد شدند. ولی چرا دیسک های فشرده ۷۴ دقیقه ای هستند، نه ۶۰ دقیقه ای و نه ۷۰ دقیقه ای !؟ ‏

هفتاد و چهار دقیقه بودن آنها را می توان تقصیر یک مرد ناشنوای آلمانی گذاشت. ‏

شرکت سونی و فیلیپس که آن زمان در حال طراحی استاندارد CD بودند بین اندازه دیسک های فشرده با هم اختلاف داشتند. شرکت فیلیپس به دنبال طراحی دیسک های با قطر ۱۱/۵ سانتیمتر بود و سونی به ۱۰ سانتیمتر بسنده کرده بود. ‏

هر کدام از ۲ استاندارد فوق می توانستند ۶۰ دقیقه از موسیقی استریو با نرخ ۱۶ بیت و با فرکانس ۴۴٫۰۵۶ هرتز را در خود جای دهند. ‏

ولی این مقدار از دید آقای نوریو اهگا کافی نبود. وی که یک تاجر ابزار الکترونیکی در ژاپن بود و برای خوانندگی اپرا هم تعلیم دیده بود، پس از اینکه از کیفیت پایین ضبط صوت سونی به آن شرکت تحت یک نامه شکایت کرد، به استخدام سونی درآمد و پس از گذشت زمان در سال ۱۹۸۲ مدیر شرکت سونی گردید. وی که علاقه خاصی به موسیقی کلاسیک داشت، اصرار داشت که باید سمفونی نهم لودویگ وان بتهوون را بر روی یک دیسک فشرده جای داد. ‏

به گفته فیلیپس : طولانی ترین اجرا ۷۴ دقیقه به طول انجامید … موسیقی که در فستیوال شهر بایروت آلمان در سال ۱۹۵۱ به رهبری ویلهلم فورت ونگلر اجرا گردید را نمی شد در۶۰ دقیقه جای داد. ‏

و این بود سرآغاز دیسکهای ۱۲ سانتیمتری که ۷۴ دقیقه ظرفیت داشتند، استانداردی که متاثر از نوابغ آلمانی و ژاپنی ایجاد شد. ‏

منبع: نارنجي

سیب زمینی و کینه

معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند .

در کیسه بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند .

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند .

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد : ..........این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟

عکاسی و ثانیه ها (عکس)

وزیر اطلاعات در جمع مردم آمل:سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در آقازاده ها نفوذ کرده اند

وزير اطلاعات با بيان اينكه رهبر معظم انقلاب اسلامي نسبت به فتنه سال پيش بصيرت را به حد كمال رساندند و امروز ملت ايران هوشيارانه خودش را در مسير صحيح قرار داده است، گفت: بايد بدانيم كه فتنه هاي سال گذشته همچنان عليه ايران اسلامي ادامه دارد.

به گزارش ايرنا حجت الاسلام ' حيدر مصلحي ' كه سه شنبه شب در مراسم يادبود سالگرد حماسه ششم بهمن آمل در مصلاي اين شهر سخن مي گفت، افزود: در حالي كه مقام معظم رهبري در تمامي سخنراني هاي خود نسبت به ادامه فتنه هشدار مي دهند اما به نظر مي رسد كه برخي از نخبگان همچنان نسبت به فتنه سال پيش خاموش هستند.

وي ادامه داد: فتنه گران داخلي و خارجي سرمايه گذاري هنگفتي كرده اند و در حال حاضر نيز براي رسيدن به اهداف خود برنامه ريزي مي كنند.

وزير اطلاعات با بيان اينكه هنوز اسرار فراواني از پشت پرده فتنه سال پيش به دلايل مختلف بازگو نشده است، گفت: اينكه برخي از خواص و نخبگان همچنان سكوت مي كنند جاي تاسف دارد.
وي بيان داشت: كساني در فتنه سال پيش با لباس روحانيت حضور داشته اند كه بايد به موقع و همانطوري كه پيش از اين نيز با ديگران برخورد شده، با آنان برخورد شود.

وزير اطلاعات گفت: اسلام در تربيت سياسي خود معيار و ملاك را اشخاص نمي داند بلكه افراد با معيار و ملاك اسلام و ولي فقيه سنجيده مي شوند.
وي گفت: بايد توجه داشته باشيم كه امروز ملاك در حاكميت نظام ايران اسلامي ولي فقيه است و ولي فقيه عمود اين نظام هستند.

وي مقوله فتنه را يك دعواي انتخاباتي ندانست و اظهار داشت: پس از حادثه عاشوراي سال پيش مداركي از منزل يكي از دستگير شدگان بدست آمده است كه نشان مي دهد فتنه به دنبال اهداف بزرگتري بوده است.

وي با بيان اينكه امروز منافقين، كمونيست ها، سلطنت طلبان، بهايي ها و گروه هاي ديگر در حمايت از فتنه گران فعاليت دارند، افزود: خوشبختانه با درايت حكيمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي همه اين توطئه ها يكي پس از ديگري خنثي مي شود.

وزير اطلاعات به عدالت محوري دولت نهم و دهم اشاره كرد و گفت : سياست هاي دولت آقاي دكتر احمدي نژاد كه مورد تاييد رهبري است دردها را مي شناسد و شعار عدالت محوري را اجرايي كرده است .

وي با بيان اينكه هنوز مديران سران فتنه در داخل و خارج ايستادگي مي كنند و حتي در روزهاي اخير يكي از سران فتنه بر ادامه حركت و موضع خود پافشاري كرده است، گفت: مقام معظم رهبري در مقابل فتنه گران روش هاي اثرگذاري را در پيش گرفته اند كه جاي نگراني نيست.
حجت الاسلام مصلحي تحليل حوادث فتنه سال پيش از نظر رهبري را بسيار عميق دانست و آنرا مسير و روش مقابله با فتنه گران عنوان كرد.

وي با بيان اينكه هنوز برخي ها زير بار تحليل جامع رهبر معظم انقلاب اسلامي نمي روند، اظهار داشت: من معتقدم كه سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا ، كشورهاي غربي و رژيم صهيونيستي كه با فرهنگ ايران اسلامي آشنا هستند با نفوذ در آقازاده ها، نخبگان را به سكوت واداشته اند.

وي بصيرت بخشي و مدارا در عين حال قاطعيت را از ديگر روش هاي مقام معظم رهبري در برخورد با فتنه گران عنوان كرد و گفت: امروزه عمده ترين مشكل استكبار جهاني و دشمنان داخلي و خارجي ايران اسلامي، حضور هوشيارانه مقام معظم رهبري در تمام عرصه هاي كشور است.

وي با بيان اينكه قبل از آغاز كار دولت نهم دشمنان در مقابل ايران چگونه رفتاري داشته اند اما امروز چگونه هستند، گفت: امروز توطئه عليه ايران بسيار سنگين است و با مجهز ترين امكانات صورت مي گيرد و اين نشانه استقلال خواهي ايران و الگو قرار گرفتن ايران اسلامي در دنيا است.
وي به موفقيت هاي بزرگ كشور در دستگيري برخي از عوامل جاسوسي از جمله عوامل موساد در ترور دانشمندان علمي ايران اشاره كرد و گفت: در آينده نزديك به موفقيت هاي بزرگتري نيز دست خواهيم يافت.

وزير اطلاعات در بخش ديگري از سخنان خود به اجراي قانون هدفمند كردن يارانه ها اشاره كرد و گفت: اين دستاورد بزرگ اقتصادي عامل وحشت دشمنان ايران اسلامي شده است.

وي با بيان اينكه سرويس هاي اطلاعاتي دنيا وحشت خود را نسبت به موفقيت طرح هدفمند كردن يارانه ها بروز داده اند، گفت : به طور يقين با اجراي صحيح اين قانون، ايران در آينده نزديك از كشورهاي پيشرفته و موفق منطقه خواهد بود كه اين امر موجب ترس دشمنان شده است.
به گزارش ايرنا، مراسم بزرگداشت بيست و نهمين سالگرد حماسه ششم بهمن ماه سال 1360 آمل كه با شهادت 40 و جانبازي 120 نفر همراه بود با حضور استاندار، مردم، مسوولان و خانواده ها شهدا برگزار شد.

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

۶ بهمن شهر آمل،حماسه ای که در تاریخ ماندگار شد




شمال نیوز: حماسه‌اي كه مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل حركت ضدانقلاب آفريدند، چنان ضربه‌ي كوبنده‌اي بر پيكر اتحاديه‌ي كمونيست‌ها وارد آورد كه آن را متلاشي ساخت و اين شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه ساخت.

پس از شهريور ۱۳۲۰ سه گرايش عمده در عرصه‌ي سياسي اجتماعي ايران متجلي گرديد: نخست گرايش ملي، سپس گرايش چپ و ماركسيستي و سرانجام گرايش اسلامي. سابقه‌ي گرايش چپ و سوسياليستي در ايران به روزگار مشروطه باز مي‌گردد كه توأم با تندروي و افراط بود. تشكيل حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي به عنوان حزب مادر احزاب چپ در سراسر دنيا، به ويژه در دوران جنگ سرد، بر اهميت و حساسيت موضوع افزود. حزب توده‌ي ايران قديمي‌ترين تشكل وابسته به اتحاد جماهير شوروي بود كه همواره نقش خائنانه‌اي را ايفا كرده است. ورود چين كمونيست به عرصه جهاني نيز توجه گروه‌هايي را به خود جلب و انشعاباتي را در گروه‌هاي ماركسيستي ايجاد كرد. تباين ذاتي مرام كمونيستي با هويت اسلامي مردم ايران موجب شد تا دايره‌ي نفوذ آن از عده‌اي تحصيل‌كرده تجاوز نكند. يكي از گروه‌هاي كمونيستي، : "اتحاديه‌ كمونيست‌هاي ايران " بود كه سابقه‌ي تشكيل آن در امريكا به قبل از انقلاب باز مي‌گردد . اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي به ايران بازگشتند و بي‌آنكه پايگاه مردمي داشته باشند، خود را قيم و پيشرو مردم شمردند و بر آن شدند تا در مقابل انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي قد علم كنند و با قيام فوري، آن را براندازند. بدين منظور آمل انتخاب شد تا به تصرف آن و به زعم آنها با پيوستن مردم، حركت آزادي‌بخش آغاز شود. حماسه‌اي كه مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل اين حركت ضدانقلابي آفريدند، چنان ضربه‌ي كوبنده‌اي بر پيكر اتحاديه‌ي كمونيست‌ها وارد آورد كه آن را متلاشي ساخت و اين شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه ساخت. واقعه‌ي ۶ بهمن ۱۳۶۰ كه منجر به واقعه‌ي آمل شد و شهر آمل را به "شهر هزارسنگر " مشهور ساخت. اتحاديه‌ كمونيست‌ها كه خاستگاه اصلي آن در خارج از كشور و به ويژه ايالات متحده‌ي آمريكا بود، پس از طي يك دوره مبارزه‌ي سياسي ـ فرهنگي بسيار محدود، در سال ۱۳۵۵، از ادغام دو گروه "سازمان انقلابيون كمونيست " و گروه "پويا " تشكيل شد. دانشجويان عضو اتحاديه‌ي كمونيت‌ها كه در خارج از كشور مقيم بودند، غالبا خاستگاه طبقاتي ويژه‌اي داشتند كه متعلق به طبقه‌ي مرفه ايران بودند. غرق شدن در توهمات كمونيستي و دور شدن از شرايط عيني جامعه‌ي ايران، بر بي‌خبري آنها افزود؛ به گونه‌آي كه در حركت انقلابي و اسلامي ملت مسلمان ايران در سال ۱۳۵۷ دچار ترديد و خواستار رهبري طبقه‌ي كارگر شدند. ماركسيست ـ لنينيست‌هاي اتحاديه كمونيست‌ها به تبعيت از شكاف جهاني در اردوگاه كمونيست، به جمهوري خلق چين و انديشه‌هاي مائو تمايل پيدا كردند و از سمپات‌هاي تز سه جهاني مائو تسه دون رهبر چين شدند. نشريه‌ي "كمونيست " كه تا ۲۸ شماره منتشر شد، ارگان سازمان انقلابيون كمونيست بود و مقالاتي را درباره‌ي سياست‌هاي رژيم محمدرضا شاه، امپريالسم آمريكا و سوسيال امپرياليسم شوروي منتشر مي‌كرد. سپس اتحاديه‌ي كمونيست‌هاي ايران در خارج از كشور، نشريه‌ي "حقيقت " را در ۲۵ شماره منتشر كرد كه مشحون از تئوري‌بافي‌ها و تز‌هاي انقلابي و شعارهاي ضد امپرياليستي بود. با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني كه مظهرگرايي نوين ودستاورد سال‌ها مبارزه‌ي حقيقي اسلام سياسي با اسلام شاهنشاهي بود؛ اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به ايران مراجعه كردند و با مشاهده شكوه وعظمت حضور توده‌هاي ميليوني مسلمان ـ كه با آگاهي و درايت غيرقابل تصوري به دنبال امام خميني در جزئيات مبارزه‌ي جدي با امپريالسم آمريكا نقش تاريخي ايفا مي‌كردند ـ نخست موضعي قابل قبول و متعادل نسبت به انقلاب اسلامي اتخاذ كردند. اتحاديه‌ي كمونيست‌ها بر عمل انقلابي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ كه نام "انقلاب دوم " به خود گرفت، صحه گذاشتند و حتي برخي از اعضاي گروه ، در آغاز جنگ تحميلي براي مبارزه با دشمن متجاوز در جبهه‌ها حضور يافتند. با وجود اين، شديدا از اسلام بودن انقلاب ـ بدين معنا كه اسلام به عنوان نيرو محركه در تمام رفتارهاي انقلابي توده‌ها نقش داشته باشد ـ منزجر بودند و از هر فرصتي براي مخدوش كردن چهره‌ي اسلام به عنوان يك مكتب رهايي بخش استفاده مي‌كردند. همين مواضع كينه‌توزانه نسبت به مكتب گرانقدر اسلام و تلاش براي پيشرفت مرام كمونيستي موجب شد تا در بحران كردستان و جنگ جنوب، اقدام به جمع‌آوري سلاح كنند تا در موقع ضروري از آن استفاده نمايند. از سوي ديگر با بهره‌جويي از فضاي باز سياسي، در ميان دانشجويان، دانش‌آموزان، كارگران كارخانجات ، زنان ، محلات و ... اقدام به تشكيل ستادهاي تبليغي كردند. از اين رو هر چه بيشتر كوشش مي‌كردند، خود را ناكام‌تر مي‌يافتند. به دنبال صف‌بندي‌هيا سياسي و شكاف بين بني‌صدر و ياران امام، اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به پيروي از ساير گروه‌هاي ضد انقلابي به جبهه‌ي طرفداران بني‌صدر پيوست و پس از سقوط وي و جريان خرداد ۱۳۶۰، به اين نتجيه رسيد كه انقلاب دچار انحراف شده است و بايد براي نجات آن به اقدام عاجلي دست زد. اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به تز "قيام فوري " رسيد و بر اين باور بود كه جامعه، كاملا آمادگي دارد و يكي از گروه‌ها بايد در اين فرصت دست به يك قيام مسلحانه بزند و با همراهي مردم، شهرها را يكي پس از ديگري آزاد و مستبدين را بر كنار كند. با اجراي طرح "مالك و مستأجر " از سوي كميته‌ي انقلاب اسلايم كه در پي آن مالكين موظف شدند هويت مستأجرين خود را اعلام كنند، امكان موفقيت در خانه‌هاي تيمي در شهر تهران خنثي شد و اتحاديه‌ي كمونيست‌ها، به دلاليل متعددي ، شهر "آمل " را براي طرح قيام فوري خود انتخاب كرد و با استقرار ۱۸۰ نفر از اعضا و كادر هواداران در جنگل‌هاي آمل، در صدد بر آمد تا با يك حمله‌ي ناگهاني، شهر آمل را تسخير و مردم را به قيام دعوت كند، آنگاه ديگر شهرهاي استان يكي پس از ديگري آزاد شوند و اين حركت به يك قيام سراسري تبديل شود. اولين حركت آنها در ۱۸ آبان ۱۳۶۰ با هوشياري نيروهاي سپاه خنثي شد. قرارگاه "ابوالفضل " با هدايت نيروهاي سپاه ، بسيج ، ارتش و ژاندارمري در قلب جنگل، ضربه‌ي ديگري به گروه "سربداران " جنگل وارد آورد. پس از چند درگيري جزئي‌تر، سرانجا م گروه ۱۰۰ نفره سربداران، در ميان سرماي زمستان بهمن ۱۳۶۰ ، خود را به آمل رساند و با شليك يك آر.پي.جي . ۷، واقعه‌ي تاريخي آمل را كليد زد.
تيراندازي و سپس تسخير شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ي مردم آمل شكل گرفت و صدها نيروي داوطلب مردمي با روي آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ي سربداران جنگل رفتند.سنگربندي‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پير و جوان همگي با آوردن شن و گوني اقدام به سنگرسازي و نبرد سنگر به سنگر كردند تا آنجا كه آمل لقب "هزار سنگر " گرفت.

بيش از ۱۰۰ نفر از اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌هاي ايران، در اول بهمن ۱۳۶۰ از مقر خود در جنگل به سمت شهر آمل به راه افتادند. با توجه به برف سنگيني كه آمل و اطراف آن را پوشانده بود؛‌ عبور از رودخانه‌هاي متعدد با طناب صورت گرفت. پشت سر گذاشتن اين مسير به خاطر سختي راه و مشكلات تردد، ۳ روز به طول انجاميد؛ البته با توجه به برفي بودن زمين، اين وضعيت پيش‌بيني شده بود و در طراحي عمليات، قرار بود كه عمليات در روز ۵ بهمن انجام گيرد كه در اثر خستگي به ۶ بهمن موكول شد: "نيروهاي‌مان در روز ۵ بهمن به شهر رسيدند و شب را همگي در خانه‌ي من بودند تا صبح ".۱

بنابراين نيروهاي شوشكر از ساعت ۵/۵ صبح به خانه‌ي مادري محمدرضا سپرغمي كه در آن زمان، مادر و همسر و فرزندش را به تهران فرستاده بود، رسيدند. گروه تصور مي‌كرد كه در مرحله‌ي آخر ورود به شهر نياز به ۵ ساعت راهپيمايي دارد،

ولي اين پياده‌روي ۱۰ و ۱۲ ساعت به طول انجاميد و در نتيجه، عمليات يك روز به تعويق افتاد.۲ نيروها از فرط خستگي حتي توان روي پاي خود ايستادن را هم نداشتند: "حتي بعضي از بچه‌ها از فرط خستگي به محض لحظه‌اي ايستادن، سرپا خواب‌شان مي‌برد و جا مي‌ماندند و گم مي‌شدند ".۳

شب ۶ بهمن به هر شكلي بود در خانه‌ي سپرغمي اقامت كردند و به كشيك محل كه عضو انجمن اسلامي بود، به دروغ گفتند:

"امروز ويژه هستيم و از تهران آمده‌ايم. قرار است جنگلي‌ها به شهر حمله كنند. ما آمده‌ايم تا با آنها مقابله كنيم ".۴

حتي از او خواستند كه رازداري كند تا ضد انقلاب متوجه نشود و آن فرد هم به آنها اطمينان داد. در ساعت ۹ شب، گروه‌ها به تدريج از خانه‌ي يل محمد بيرون آمدند.۵

سرانجام با عبور از رودخانه‌ي هراز كه از حاشيه‌ي شهر آمل مي‌گذرد، وارد محله‌ي اسپه كلا شدند و در مكان‌هاي مقرر، استقرار يافتند. مقر بسيج كه در آن سوي رودخانه نزديك‌ترين هفد نظامي مهاجمين بود، به محاصره درآمد.

گروه‌ها هر كدام كارشان در يك قسمت شهر بود. تقريبا ۱۷ نفر مسؤول حمله به بسيج بودند. درگيري در ساعت ۱۱:۴۵ آخر شب ۵ بهمن شروع شد. گروه‌هاي عمل كننده‌ي ديگر در دادگاه انقلاب و سپاه، كه اين ۳ هدف از عمده‌ترين اهداف گروه سربداران بود، وارد درگيري شدند. در حين عبور از خيابان‌هاي شهر ، هر گاه با نيروي مسلح يا افرادي كه ظاهر حزب‌اللهي داشتند روبه رو شدند، به آنها حمله مي‌كردند و آنها را به شهادت مي‌رساندند و يا زخمي مي‌كردند و با كمال شقاوت رفتار مي‌كردند.

برنامه‌ي اصلي اين بود كه حتي الامكان نيروهاي سپاه و بسيج را از كار بيندازند و بعد از آن، مردم را به قيام دعوت كنند؛ زيرا طبق تحليل‌هاي تشكيلات، آنها مطمئن بودند كه مردم به آنها خواهند پيوست. غلامرضا سپرغمي كه خود از اهالي رضوانيه بود، مأموريت داشت تا با اهالي آنجا صحبت و آنها را جمع‌آوري كند تا به صحبت‌هاي مسئولين تشكيلات گوش فرا دهند و در "قيام فوري " مشاركت كنند، ولي او در اين امر موفق نشد و حتي به در خانه‌ي دو تن از آشنايان خود رفت و پاسخي نشنيد:

"من در ابتداي شب به محله‌ي رضوانيه رفتم و در ۲ خانه را زدم۶ كه اولي بدون اينكه حتي در را باز كند، از همان پشت در، با فحش از ما پذيرايي كرد . خانه‌ي دوم فقط در را باز كردند، ولي هيچ كس بيرون نيامد. در تمام طول شب و پس از آن تا صبح و تا ظهر، من در همان محله در بين افرادي كه با روشن شدن روز از خانه بيرون آمدند، بودم ".۷

در آن شهر نيز درگيري با مقر سپاه پاسداران ادامه داشت:

"درگيري در اطراف سپاه بود و نيروهاي‌مان سپاه را در محاصره داشتند و در كوچه‌هاي اطراف سپاه، مقر سپاه را تحت نظر گرفته بودند. دو نفر موتور سوار را قبل از ظهر دستگير و يكي را در خيابان اعدام انقلابي كرديم. نفر دوم كه دستش تير خورده بود، فرار كرد. به دليل نيامدن و نپيوستن مردم صحبت شد كه مردم نيامدند و حالا چه كار كنيم؟ عقب نشيني كنيم يا بمانيم؟ مركزيت توصيه كرد درگيري را ادامه بدهيم و ما ادامه داديم ".۸ اما اوج درگيري‌ها در اطراف مقر بسيج بود كه از اعضاي سربداران ۱۱ نفر جلوي ساتمان بسيج كشته شدند. اطراف مخابرات و فرمانداري نيز از مكان‌هاي درگيري بودند نيروهاي مهاجم با قرار دادن ۲ يا ۳ گاري خيابان را بستند و شروع به تيراندازي كردند تا مردم به آنه محلق شوند.

به ما گفته بودند به محض تيراندازي، مردم به شما ملحق مي‌شوند. يك نفر به نام محمود آملي هم بلد ما بود، ولي مردم نيامدند ".۹

تيراندازي و سپس تسخير شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ي مدرم آمل شكل گرفت و صدها نيروي داوطلب مردمي با روي آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ي سربداران جنگل رفتند.

سنگربندي‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پير و جوان هنگي با آوردن شن و گوني اقدام به سنگرسازي و نبرد سنگر به سنگر كردند تا آنجا كه آمل لقب "هزار سنگر " گرفت. رفته رفته به تعداد نيروهاي ضد شورش كه از روستاهاي اطراف مي‌آمدند و از مردمان وفادار به امام و انقلاب اسلامي بودند، افزوده مي‌شد. البته در شب حادثه هم، از مردم آمل هر كس كه خود را به خاطر صداي تيراندازي به سپاه و بسيج رسانده بود، دستگير، اسير و يا شهيد شده بود.۱۰ سازماندهي و ساماندهي نيروهاي مردمي از ساعت ۷ صبح آغاز شد و تا ۸ صبح به پايان رسيد. هر چند نهادهايي چون سپاه و بسيج به خاطر نوپايي اين نهادها تجربه‌ي لازم را نداشتند، ولي شور و اشتياق بسيار بالا براي مقابله با ضد انقلاب، جايگزين هر نارسايي شد. حمله‌ي مردم حزب‌اللهي به ضد انقلاب در دو محور اساسي، يعني در همان مناطقي كه دشمن تمركز داشت، صورت گرفت. در ادامه‌ي حضور مردم، واحدهاي كوچك‌تري از كوچه و خيابان‌ها به راه افتادند و خود را به مناطق درگيري رساندند. برخي از نهادهاي انتظامي چون كميته‌‌ي انقلاب اسلامي، شهرباني و ژاندارمري در بخش‌هاي از شهر مانع ورود مردم به صحنه ي درگيري مي‌شدند تا بدان ها آسيبي وارد نشود، اما مردم در چند بخش اساسي ايفاي نقش كردند كه به ترتيب اهميت بدين شرح هستند:

كمك در ايجاد سنگر و مواضع دفاعي
تلاش براي دستگيري دشمن
درگيري مسلحانه و جنگ تن به تن با دشمن
كشف محل استقرار دشمن
تخليه‌ي شهدا و كمك به مجروحين ۱۱
يكي از ابتكارات جالب نيروهاي بسيجي در نبرد با دشمن اين بود كه پشت يك وانت نيسان سنگر درست كرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حركت مي‌كرد؛ نيروهاي بسيجي پشت سنگرهاي ساخته شده در وانت به سمت دشمن تيراندازي مي‌كردند و راننده هم از تيراندازي دشمن در امان بود.

نقش مردم در اين درگيري غيرقابل تصور بود، به طوري كه در ساعات اوليه‌ي اين نبرد دلاورانه، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر مي‌آوردند:

"در حين درگيري شديد در حدود ساعت يازده بود كه وانت‌هايي كه كيسه‌ي شن حمل مي‌كردند، از جاده رد شدند. ما ابتدا ايست داديم كه آنها توجه نكردند. يك بار به يك وانت به منظور ترساندن آنها شليك كرديم كه فرار كردند. يكي دو بار هم وانت‌ها را گرفتيم و گوني آنها را خالي كرديم ".۱۲

ولي تعداد وانت‌ها آنقدر زياد بود كه محافظان جاده، كاري نمي‌توانستند بكنند. جنگ و گريز مردم و نيروهاي انتظامي منجر به كشته شدن و دستگيري عده‌اي از مهاجمين شد و در همان روز سه‌شنبه، ۱۶/۱۱/۶۰ ، دشمن تمام مواضع خود را از دست داد.۱۳ در ساعت ۴ بعدازظهر دشمن شروع به عقب‌نشيني كرد و در دو باغ حاشيه‌ي شهر موضع گرفت:

"بعد از عقب‌نشيني، وارد يك باغ بزرگ شديم. در همان موقع صداي الله‌اكبر و صداي جمعيت زيادي از درون باغ آمد. بچه‌ها فهميدند كه باغ در محاصره است و از هر طرف كه بخواهيم برويم به آنها بر مي‌خوريم. در آنجا بچه‌ها تيراندازي‌ هوايي كردند، چون امكان داشت همديگر را بزنيم ".۱۴

افرادي كه در برخي از محلات مانند رضوانيه مستقر بودند تا شايد مردم در روشني روز به آنها بپيوندند ، نوميدانه به جنگل برگشتند:

"من تا ظهر در همان محله ماندم و با شدت گرفتن درگيري در پيرامون محله و تنگ شدن حلقه‌ي محاصره، جزو اولين گروه بودم كه به طرف جنگل برگشتيم ".۱۵

در واقع پس از يورش بي‌امان مردم و كشته شدن ۳۴ نفر از گروه سربداران ، به ويژه كشته شدن كاك اسماعيل، مسوؤل كميته‌ي نظامي، گروه به طرف جنگل عقب‌نشيني كرد.
در آن روز حماسي مردم آمل ظرف مدت ۱۰ ساعت چشم فتنه را از كاسه درآوردند و با سركوب كردن منافقين، خاطره به يادماندني از خود به يادگار گذاشتند. در آن روز مردم آمل با اهداي چهل شهيد به انقلاب ، توانستند همانند اين آيه كه ميفرمايد "وَ وَعَدنا مُوسَي ثَلاثِينَ لَيلَه وَ اَتمَمنَاهَا بِعَشر.... "(--- و ما به موسي سي شب وعده داديم و چون پايان يافت، ده شب ديگر به آن افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب كامل شد........سوره اعراف آيه ۱۴۲---) كار را اتمام نمايند. و تقدير چنين بود كه حتما تعداد شهدا عدد ۴۰شود، تااين تجلي اخلاص و شجاعت به اكمال برسد و انقلاب اسلامي را بيمه نمايد.و بي جهت نبود كه حضرت امام خميني رحمت الله عليه در وصيتنامه خود با عظمت از مرد م آمل يا كردند و اشاره داشتند كه ما بايد از شهر آمل و مردم آمل تشكر كنيم، ديديد كه مردم آمل چه بر روز آنان آوردند و............
عالم فرزانه و مفسربزرگ قرآن در جهان اسلام، آيت الله جوادي آملي حفظه الله ميفرمايند

"از آن هنگام كه مردم آمل بيدار شدند و به صحنه آمدند، به شكل جدي و همه جانبه مبارزه كردند و مأموران رژيم پهلوي را در آمل به عجز و ناتواني واداشتند. نشانه‌اش اين بود كه آمل جزو نخستين شهرهايي بود كه در سال ۱۳۵۷(هـ.ش) با اعلام جمهوري و استقلال، ارتباط خود را از رژيم پهلوي قطع كرد و مردم شهر و روستاها كنترل ورود و خروج و تأمين امنيت و نظم شهر را توسط هسته‌هاي مردمي متشكل از جوانان سلحشور شهر و روستاها به عهده گرفتند و بدين طريق، زودتر از بسياري از شهرها از دولت طاغوت نجات پيدا كردند.
همچنين قيام همگاني مردم آمل و روستانشينان آن در جريان جنگل (حماسه‌ي‌ قيام ششم بهمن سال ۱۳۶۰(هـ.ش) بر ضد گروهك‌هاي مهاجم به شهر آمل)، برگ زرين ديگري از سلسله افتخارات مردم منطقه‌ي‌ آمل و شمال به حساب مي‌آيد، بلكه فخري براي همه‌ي‌ مردم ايران بود؛ چون در برابر مهاجمان جنگلي در ظرف ده ساعت مقاومت و ايثار جانانه، چهل شهيد و قرباني دادند؛ يعني هريك ربع ساعت، يك تن از بهترين جوانان خود را قرباني دادند تا توانستند فضاي شهر و محيط اطراف آن را از لوث وجود و حضور عناصر ملحد، فاسد و مزدور اجنبي پاك و به خون پاك شهيدانشان عطرآگين كنند. از اين‌رو، امام راحل "رضوان اللّه عليه " در وصيت‌نامه الهي ـ سياسي خود از مردم آمل و قيام مردم شهر و روستاهاي آن بر ضد جنگلي‌هاي مهاجم به عظمت ياد و از آن‌ها تشكر كردند. "

در اين حماسه‌ي جاودان، از مردم قهرمان آمل ۴۰ شهيد و ۱۲۰ نفر زخمي شدند.


گزيده بيانات امام خميني(ره) درباره حماسه مردم آمل

شما ملاحظه فرموديد كه اين‌ها در داخل تبليغات زياد مى‏كردند، به خارج هم كه رفتند تبليغات زياد مى‏كنند؛ به اين‌كه مردم در اختناق‏اند و خودشان همه مخالف‏اند با جمهورى اسلامى. در صد، شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، يا فوقش ده تا، ولى سايرين همه موافق منفى و مخالف هستند. و ديدند كه همه‌ي آمال‌شان را به شمال دوخته بودند و بيشتر تبليغات اين بود كه شمال ديگر تقريباً صددرصد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و اين‌ها همه‌ي قواي‌شان را جمع كردند و به آمل آن حمله‌ي وحشيانه‌ي غافل‌گيرانه را كردند، به اميد اين‌كه مردم آمل هم با آن‌ها هم‌دست بشوند و آمل را مركز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاى ديگر و رشت و همه‌ي جاها را بگيرند و جلو بروند.

اين‌ها به خيال خودشان با دست ملت مى‏خواستند كه - همان ملتى كه آن‌ها تراشيدند كه مخالفند با جمهورى اسلامى- با اين‌ها بيايند و مركز را هم بگيرند و حكومت را تغيير بدهند و بعد هم هرطورى كه دل‌شان مى‏خواهد عمل بكنند، مرتجعين را هم از بين ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شكست خوردند] و ما بايد تشكر كنيم از شهر آمل و آن مردم فداكار كه مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهيد دادند، لكن خوب اين مطلب را ثابت كردند كه آن‌جايى كه شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهيد بياييد قم؟ مى‏خواهيد بياييد تهران، جاهاى ديگر؟
صحيفه امام، ج‏۱۶، ص۳

پي نوشت:
۱- پرونده محمدرضا سپرغمي ، ش ۸۲۹۵
۲- پرونده محمود آزادي ، ش ۲۴۱۸۱
۳- همان
۴- پرونده غلامرضا سپرغمي، ش ۲۴۱۴۲
۵- پرونده‌ي بهروز فتحي ، ش ۲۴۱۴۴
۶- خانه‌ي اول پيرزاد و خانه‌ي دوم خاتم نژاد
۷- پرونده‌ي غلامرضا سپرغمي، شماره‌ي ۲۴۱۴۲
۸- پرونده‌ي محمدرضا سپرغمي شماره‌ي ۱۸۲۹۵
۹- پرونده‌ي محمود آزادي ، شماره‌ي ۲۴۱۸۲
۱۰- مهدي خاني ، پيشين ، ص ۱۵۴
۱۱- همان ، ص ۱۷۴
۱۲- پرونده‌ي بهروز فتحي ، شماره‌ي ۲۴۱۴۴

۱۳- حماسه‌ي مردم آمل، چاپخانه‌ي ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، تهران ۱۳۶۱ ، ص ۲۰
۱۴- پرونده‌ي علي عليزاده ، شماره ي ۲۴۱۸۰
۱۵- پرونده ي غلامرضا سپرغمي، شمارهي ۲۴۱۴۲



منابع:
كتاب اسناد اتحاديه كمونيستهاي ايران در واقعه آمل- نوشته علي كردي -انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي
سايت تبيان
سايت .khamenei.ir
سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي

فارس /۱۳۸۹


>

بياد شهيد سيد ناصر رسولي

امروز روز حماسه سازان مردم غيور شهرستان آمل در سال 1360 مي باشد.در اين روز 40 كبوتر از ديارمان كوچ كرده و تنها خاطراتشان را بر جا گذاشتند . افتخار همه اهالي روستايمان شهادت جوان با معرفت وخوش سيما ، سيد ناصر بوده و هست. او 22 سال سن داشت و در كار با شرافت كشاورزي مشغول بود . در صبح 6 بهمن براي كمك به پدرش به مزرعه ميرود و نزديكاي ظهر به خانه بر ميگردد و مي بيند مادرش پريشان ونگران بر روي پله هاي خانه نشسته و چشمش به در منزل مي باشد . سيد جلوتر مي آيد و علت نگراني را مپرسد و مادرش در جواب مي گويد كه جنگليها به آمل حمله كردند. سيد با شنيدن اين خبر بي درنگ سوار بر خودروي مزدا هزارش مي شود وبه مادرش مي گويد شهر در محاصره جنگليها باشد و من در خانه بمانم ،وظيفه همه ما مبارزه با آنهاست و سوار بر ماشينش مي شود وبا يك بوق شيپوري زدن (مخصوص ماشين سيد ناصر بود) روانه شهر مي شود.مادر بي خبر از هر جا گويا آخرين نگاه پسر جوانش را مي بيند... . آنروز سيد ناصر همانند همه مردم به كارهاي پشتيباني و سنگر سازي در داخل شهر مشغول بود كه در منطقه بيمارستان 17 شهريور خياباني كه بسمت رضوانيه منتهي مي شد ديد كه در سنگري يك رزمنده به شهادت رسيد واسلحه اش بر زمين انداخته شد . سيد بلا فاصله خودش را به آن سنگر رساند و در حالي بود كه دوستانش به او گفتند نرو دشمن كمين كرده و احتمال خطر بسيار است اما سيد در جداب گفته كه سنگر نبايد خالي بماند. به محض رسيدن سيد ناصر بخ داخل سنگر اسلحه رو برداشت و كمي برخواست تا شليك نمايد كه يك ضد انقلاب از خدا بي خبر از داخل منزل روبرويي كه گويا مركز تجمع آنها بوده به طرف سيد شليك مي كند و از ناحيه سر سيد را به شهادت مي رساند. روحش شاد ويادش گرامي باد.

6بهمن يادآور پرواز كبوتري از ديار روآر

6بهمن يادآور پرواز كبوتري از ديار روآر


... 6بهمن 60 بود آنروز-سكوت در كوچه هاي روآرسنگيني مي كرد-انگار صبح آبستن حوادث بود-كه اينچنين پرستوهاي مهاجر بر سقا نفار-پچ پچ كنان - تو را نشانه مي گرفتن- وتو.. با دستهاي پينه بسته- در مزارع،مشغول سجده نياز بودي-به يك باره بانگي برخواست- كه تورا صدا مي زد- بي درنگ - سوار بر اسب خاطرات شدي كه هميشه دوستان به يالهاي بافته شده اش مي باليدن-6بهمن 60 بود آنروز-مادردر انتظار - تعجب كنان- دست در دست تو-وتو-آخرين نگاه-وپرواز...دگر صدايي از تو نشنيديم-دگر اسب سفيدت نتاخت-ودوستان در حسرت يك ديدار-وتو در حسرت انتظار...
*به بهانه فرا رسيدن ايام شهادت سيد ناصر(نادر)رسولي

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

آخرین گفتگوی سوزناک افشین قطبی قبل از وداع با فوتبال ایران

آخرین نیوز :یک روز پس از باخت ، در اتاقش نشسته و تلفنی می گوید:« دل و دماغ حرف زدن ندارم اما اگر برای مصاحبه نمی آیی ، خوشحال می شوم در این ساعت های آخر با هم باشیم.» افشین قطبی در اتاقش در هتل شرایتون مشغول بستن چمدان هایش بود و داشت آنها را می بست:« تمرین های تیمم در ژاپن شروع شده و تصمیم گرفتم با اتفاقی که افتاد همین امشب بروم ژاپن تا زودتر کارم را آنجا شروع کنم. راستش الان خیلی بیشتر از دیشب ناراحتم. فکر می کنم شانسی را از دست دادم که در چنگ داشتم.»
او درست در روزی از افسوس سخن می گوید که در تهران همه درست به همان حسی برگشته اند که ساعتی قبل از بازی با عراق داشتند. حس تلخ بی تفاوتی. چه فرقی می کند ، عادت کردیم در این جور مواقع بگوییم همه چیز مان به همه چیزمان می آید. تیم ملی باخت که باخت ، مگر قرار بود ببرد؟ لحظه ای ناراحت شدند مردم چون تیم ملی کشورشان باخت ، اصلا فوتبال که مهم تر از سقوط هواپیما نیست. اینجا که جان کسی را نگرفتند ….

قطبی چمدان هایش را بی خیال شده و نسکافه تعارف می کند:«از ته قلبم ناراحتم. هدف بزرگی داشتم. ترسی ندارم که بگویم عذر می خواهم اما مطمئنم مردم که بازی را دیدند برای رسیدن به چیزی که آنها از من خواسته بودند تمام تلاشم را کردم اما …دیشب شب افشین نبود. ایمان داشتم که کره را می بریم اما نشد …»

و اما چرا این اتفاق افتاد؟ اصلا افشین جان چرا آن طور نشد که وعده اش را داده بودی؟ و او می گوید:« نیمه اول تیم زیر فشار کشنده حریف بود. نمی خواستیم عقب بیاییم ولی دیدم تیم افت کرده . سعی کردم با آوردن خسرو حیدری به زمین تیم را برگردانم فکر کنم با این تعویض شرایط کمی هم بهتر شد اما حقیقتش این است که دیشب شب مان نبود. فکر می کنم باتجربه های تیم، شب خیلی خوبی را پشت سر نگذاشتند و من هم روی شانس نبودم. باز هم می گویم انگار روز بازی با کره روز افشین نبود. »

و این دیالوگ کوتاه معنایش پایان قطبی است. بسته شدن مردی که یک روز با برد کره برابر تیم ملی ایران پایش به فوتبال ایران باز شد و او به عنوان امپراتور فاتح پس از حذف تیم ملی ایران در بازی های جام ملتهای آسیا توسط کره آمد و خیلی زود لقب ناجی گرفت و ۴ سال بعد با باحت به کره پرونده اش بسته شد درحالی که سلطان وعده ها لقبش داده بودند:« من امشب می روم ژاپن چون قراردادم با فدراسیون ایران تمام شده. من می روم و هرکس هرچه دوست دارد می تواند درباره ام بگوید اما می دانم مردم باورم دارند و می دانند که وعده ندادم. من تلاشم را کردم. گفتم تا آخرین لحظه می جنگم که قهرمان باشیم و این کار را هم کردم.»

/////////////////

گفت و گو با افشین قطبی ؛سرمربی حالا دیگر سابق تیم ملی ایران را دوست و همکار خوب ما علی عالی که سابقه همکاری باافشین را به عنوان سردبیر سایت شخصی او داشته است ، گرفته. مصاحبه ای که بخش اصلی آن صبح پنجشنبه گذشته در هتل شرایتون و قبل از حذف تیم ملی انجام گرفته و البته مقدمه ابتدایی هم بخشی از گفت و گوی این دو است که صبح یکشنبه در اتاق افشین انجام شده ، زمانی که سرمربی تیم ملی ساک هایش را می بسته تا شاید برای همیشه از ایران برود.

این گفت و گوی خبرانلاین شاید کمی بیش از حد با نگاهی مثبت نوشته شده باشد و این به دلیل دوستی صمیمی میان مصاحبه گیرنده و مصاحبه شونده می تواند باشد.

//////////////

برای مان شده یک رویا، اینکه ما هم بتوانیم جام ملتها برگزار کنیم!

شما فکر کنید خانواده ای می خواهد مهمان نوازی کند و خانواده های دیگر را به خانه اش دعوت کند، وقتی این دعوت صورت می‌گیرد، بهترین شکل شخصیت و مهمان نوازی خودش و بهترین شکل منزلش را می خواهد نشان دهد. او بهترین میوه ها، غذاها و نوشیدنی ها را فراهم می کند تا مهمان تجربه بسیار خوبی را از آن میزبان داشته باشد. علاوه بر اینکه وقتی مهمان وارد خانه می شود با لبخند، مهربانی و با مهمان نوازی برخورد می کند. تجربه ای که من از جام جهانی ۹۴ در آمریکا داشتم، تمام بازی هایی که در غرب آمریکا بود را از نزدیک دیدم و تمام برنامه ریزی ها و تشریفاتش را به دقت زیرنظر گرفتم. واقعا تجربه بسیار خوبی بود و امریکا سعی کرد به بهترین شکل خودش را نشان دهد. من ۱۳سال در بالاترین سطح کار کردم، ۲ جام جهانی درگیر بودم و پیشرفت فوتبال آسیا را دیدم. شاید برای مسئولین ما جالب باشد کشوری مثل قطر برای فوتبال و ورزش اینقدر خرج می کند، هزینه می کند، از تمرین گرفته تا رختکن و استادیوم؛ اینها نمایش ملی از طریق ورزش است، به این دلیل دولت قطر می خواهد کشورش را از طریق ورزش نشان دهد، می داند ورزش چقدر در جامعه مهم است و اینجا اسم و رسم قطر را به همه نشان می دهد و غرور ملی را بالاتر می برد و بزرگترین تبلیغات برای آنهاست.

اینجا درسی هم برای مان دارد؟

اصلا شک نکن که می تواند برای همه مهم باشد، تیم هایی مثل امارات، ژاپن، کره و استرالیا از کیفیت پیراهن، مدیریت، برنامه ریزی و پشتیبانی بسیار خوبی برخوردارند و می تواند الگوی مناسبی برای ما باشند، من امریکا و کره را از سال ۹۷ از نزدیک دیدم و می توانم خیلی درباره این مسائل حرف بزنم، آن زمان که در پرسپولیس هم بودم خیلی درباره این موضوعات می گفتم، اینکه تمرین ها، کیفیت زمین، گروه پزشکی، حمایت مدیریت، محل تمرین و مارکتینگ خیلی ضعیف هستیم و فوتبال بین المللی به اینها خیلی توجه دارد.

برگزاری این جام توانست در فرهنگ آنها تاثیر بگذارد؟ چراکه فوتبال دغدغه چندان مهمی نبود و برای همین می توانست تاثیر بسیار کمی داشته باشد…

من فکر می کنم تاثیر گذاشت به خاطر اینکه چشمان و ذهنشان به بین المللی بودن فوتبال باز شد و اینکه یک ورزش می تواند احساسات بسیار خوبی را برای مردمش هدیه بیاورد. این تاثیر بسیار قشنگ بود.

به نظر شما فوتبال فرهنگ ساز است؟ یعنی می تواند فراتر از زمین سبز باشد؟

صد در صد! به نظر من فوتبال و فرهنگ ها مثل تانگو با هم می رقصند، یعنی فرهنگ یک کشور و گروهی نفوذ می کند به فوتبالش و فوتبالش هم در همان فرهنگ اثر می گذارد. شما ببینید در یک بازی فوتبال تمام احساس انسان ها بیرون می آید. خوشحالی، غمگینی، عصبیت، دوستی و… شاید بهترین و بدترین رفتارها در این ورزش مشاهده می شود و من احساس می کنم این بازی ها تجربه بسیار خوبی برای من بود. مخصوصا برای مردم ایران که موفقیت ایران را می خواهند و از این بردها بسیار خوشحالند. آنها با فوتبال آشتی کردند و جنگیدن بچه ها را می پذیرند و این پیام مهمی برای ما است.

وقتی جام ملت ها می تواند چنین تاثیری بگذارد یعنی جام جهانی کره و ژاپن هم توانست تاثیر عمیقی در فرهنگ دو کشور داشته باشد و آنها را به شکوفایی برساند.

جام جهانی بعد از فرانسه به کره و ژاپن رفت، کشورهایی که دشمنان خونی همدیگر هستند و ژاپن چندین سال کره را اشغال کرده بود و هر بلایی که فکرش را کنید بر سر کره آورد. اما فیفا تصمیم گرفت این دو کشور با هم شریک شوند و وقتی این تصمیم گرفته شد همه اعتقاد داشتند که امکان ندارد این دو کشور با هم همکاری کنند ولی به خاطر اینکه دو کشور می خواستند میزبان شوند و در این تورنمنت شریک باشند، فکر می کنم فیفا موفق شد در مدت ۳۰ روز آنها را به هم نزدیک کند. در این مدت، برای برگزاری این تورنمنت، مردم این دو کشور و فرهنگشان توانستند با هم همکاری کنند. الان بیشتر ماشین های ژاپنی در کره است و خریدار دارد و یا تلویزیون های Samsung در ژاپن حضور دارد. یا مثلا فیلم های کره ای و درام‌های آن در ژاپن طرفدار دارد، یا ژاپنی ها به کره برای خرید و فروش مستقیما پرواز می کنند که قبلا نبود. این اثرات مثبت میزبانی است. من از نزدیک در کره قبل و بعد جام جهانی زندگی کردم. خیلی کم بودند کره ای هایی که بتوانند انگلیسی صحبت کنند و اصلا قهوه و پنیر در آنجا مصرف نمی شد.

یعنی فرهنگ آن‌ها تا این اندازه تحت تاثیر قرار گرفت؟

بله، بسیار! اعتماد به نفس کره ای ها خیلی بالا رفت و غرور ملی شان خیلی بالا رفت و مردم دنیا و همه کسانی که کره را از دور یا از تلویزیون می دیدند، وقتی وارد کره شدند مورد استقبال قرار گرفتند و دیدند که کشور تا چه میزان می تواند همرنگ باشد، به رنگ قرمز… بعد دیدند که تا چه میزان کره‌ای‌ها از تیمشان استقبال کردند. نکته جالب توجه این بود که کره در همه آن روزها تمیز و زیبا بود. من فکر کنم برگزاری این جام جهانی اثرات طولانی گذاشت، فقط کافیست به سود شرکت هایی مثل سامسونگ و ال جی و… نگاه کنیم. انگار همه پیشرفتشان بعد از برگزاری این جام جهانی بود و این به همان اعتماد به نفسی وصل است که ابتدا گفتم. من به ژاپن هم خیلی سفر داشتم و پیشرفت های آنها را دیدم. شناخت مردم ژاپن از فوتبال بالا رفت. در کره هم قبلا ازدواج های میان نژادها بسیار کم بود اما الان مردان خارجی با زنان کره ای ازدواج می کنند و مردان کره ای با خانم های خارجی ازدواج می کنند. من این را پیشرفت می بینم و هر وقت مردم ذهنشان باز می شود، مطمئنا قلبشان باز می شود و می دانند که حق انتخاب دارند، حق تصمیم گیری دارند و انتخاباتشان می تواند در آن چارچوب سنتی و تاریخی نباشد. اینها می تواند به خاطر عشق و کنجکاوی شان باشد و فکر می کنم این علامت پیشرفت است.

شما در فوتبال کره بودید و سابقه حضور در آنجا را داشتید. کره برای فوتبالش برنامه ریزی قوی داشت و نتیجه اش را هم شاهد بود. شاید ۱۰ سال پیش روی آن کار کرده بود. من می خواهم بدانم چنین فرهنگی در همه حوزه ها هم وجود داشت که مثلا در اقتصادشان هم همینگونه بود؟

من فکر می کنم کره ای ها در پانزده سال گذشته اینگونه نبودند. این درست است که کره قبل از جام جهانی ۲۰۰۲ در آسیا پیشرفت هایی داشت اما در سطح بین المللی حرفی برای گفتن نداشت. من فکر می کنم دکتر چانگ که آقای هیدینگ را به کره آورد و کسانی که با هیدینگ آمدند، اثرات بسیار طولانی در فرهنگ و فوتبال کره گذاشتیم چراکه ما نشان دادیم که برنامه ریزی های طولانی همیشه جواب می دهد. ما نشان دادیم که فقط با احساس، انگیزه و تلاش نمی توانیم موفق باشیم.

پس این فوتبال بود که در زندگی آنها تاثیر گذاشت.

ما با آقای هیدینگ جلسه و سمینارهای بسیار بزرگی گذاشتیم که مدل مدیریت تیم ملی کره الگوی مدیریت شرکت های کره ای شد. یکی از صحبت هایی که در کره بود اینگونه بود که فردی که رئیس شرکت است حرف اول و آخر را می زد و تصمیمات از بالا به پایین گرفته می شد و هیچکس پایین تر از او نباید اظهارنظر می کرد، همه باید از بالا تا پایین فقط کار می کردند. یک چیز جالب بگویم، اگر رئیس شرکت تا دوازده شب می ماند و کار می کرد، همه باید می ماندند، ممکن بود بنشینند و دیوارها را نگاه کنند. فرهنگ سربازی در کره حکم‌فرما بود. وقتی کره نتیجه گرفت همه کنجکاو بودند که چه مدیریتی در این تیم بود. وقتی که تکنولوژی وارد کره شد سعی کردیم با برنامه ریزی و علم از بازیکنان، تیم بسازیم. ما اجازه دادیم که دیگران هم اظهارنظر کنند و نظراتشان را ابراز کنند و البته آنها یاد گرفتند و فرهنگ مدیریتشان دچار تغییر شد. در این میان سامسونگ بسیار کنجکاو بود و از حوزه ریاست پیشنهادی آمد که از من و بدنساز تیم ملی کره دعوت شد. آنها می خواستند به هر قیمتی برای تیم سامسونگ کار کنیم، تفکرشان اینگونه بود. آنها به من پیشنهاد دادند که در کره بمانیم و این تفکر را وارد باشگاه ها کنیم. آنها کلا چیزی که اثرگذار است را به هر قیمتی به کار می گیرند و اجرایی اش می کنند.

جالب است که همیشه ورزشگاه های کره در بازی های ملی پر است.

به خاطر اینکه اگر شما به هرجای دنیا بروید، چینی ها در محله ای خاص حضور دارند. کره ای هم همینطوری هستند، سعی می کنند هرجا می‌روند با هم باشند و به هم کمک کنند و این فرهنگ بزرگ شرقی هاست. من فکر می کنم قدرت با پشتوانه داشتن است و ایرانی ها برعکس هستند و انفرادی کار می کنند. می بینیم وقتی کره‌ای‌ها ۲-۰ هم عقب باشند تماشاگرانشان تشویق می کنند. کاملا یادم هست وقتی هنوز فرهنگ فوتبالی کره شکل نگرفته بود ما ۵-۰ عقب بودیم ولی کره ای ها همچنان تشویق می کردند. در ایران هیچگاه اینگونه نبود.

گفتی فرهنگ جدیدی را وارد فوتبال ایران کرده‌ای. اما در مصاحبه‌هایی که از مربیان ایرانی منتشر می‌شود مشهود است که زیاد با این حرف شما موافق نیستند. حتما می‌دانید که بسیاری از مربیان داخلی در چند هفته اخیر مصاحبه کرده‌اند و گفته‌اند ما بی‌فرهنگ نبودیم که آقای قطبی فرهنگ را وارد فوتبال ما کرده باشد. یعنی زیاد با چیزی که شما گفته‌اید موافق نیستند.

می دانید چرا؟! چون هر وقت کسی می خواست روش یا صفتی را تغییر بدهد در مقابلش می ایستادند. همیشه باید جنگید و مبارزه کرد. من دارم برعکس جریان آب شنا می کنم، اما باید گام های کوچک را برداریم. هیچوقت نباید منصرف بشویم و امید را از دست ندهیم. من فکر می کنم مسیری که طی می کنیم اگر درست باشد نتیجه خواهد داد. تمام داستان های دنیا بدها علیه خوب ها هستند و خیلی وقت ها بدها بیشتر هستند، اما خوب به خاطر اینکه ایمانش زیاد است و صداقت دارد بالاخره می برد. تصویر فیلم گاندی در ذهنم است، انسان ها با عمل و رفتارشان تعریف می شوند و اگر با کسی که مخالف تو است و دشمنت است خوب رفتار کنی بسیار مهمتر از رفتاریست که با دوستت داری. من بارها در ایران دیدم با کسی که اختلاف داریم، رفتار بدی می شود مخصوصا پشت پرده! این را در فیلم گاندی اینگونه می گوید: «اگر تو چشم منو کور کنی، من هم چشم تو را کور کنم مطمئنا تمام دنیا کور می شود.» به نظر من فوتبال ایران همین بوده و سال ها همدیگر را کور کردیم.

طی این مدتی که در تیم ملی ایران کار کردید، یعنی دقیقا از زمانی که شما قول صعود به جام جهانی را دادید و نتوانستید به قول خودتان عمل کنید، مخالفت‌های زیادی با حضور شما در تیم ملی شد. حتی بارها بحث این را مطرح کردند که قطبی باید برود. کاری به ضعف یا قوت شما در مربیگری نداریم. مسئله این است که شما با این همه انتقاد کنار آمدید و به کارتان ادامه دادید.

(چند لحظه مکث کرد) فقط می توانم بگویم ایمان.

یعنی…

اجازه بده توضیح بدهم؛ من به خودم و گروهی که جمع کردم ایمان دارم. من به خودم و تیمم اعتقاد دارم. من به این گروهی که جمع کردم اعتقاد دارم. به بازیکنانم، به انگیزه، هوش و کیفیتشان اعتقاد دارم. در زندگی کاری را شروع نکردم مگر اینکه پیروز باشم، هدف من پیروزی و برنده بودن است. پیروزی برای من تفکر و عادت است، چیزی که داخل خیلی از آدم ها هست اما در من بیشتر است. در بعضی ها زنده تر است، باانگیزه تر است. والی زاده اینجا نشسته، بارها به او فشار آوردم تا بهترین نمایش را از خودش نشان دهد، بعضی وقت ها شاید دوست نداشته باشد اما در آینده قدر این فشارها را می دانند، اینها انگیزه و پیشرفت دارد. یک نکته قشنگ بگویم، وظیفه یک سرمربی و رهبر این است که بهترین کسانی که کار می کنند را بخواهد و زمینه‌ای بچیند تا آنها بهترین نمایش را داشته باشند. عشق بالا داشته باشند و من مثل پدر خانواده می توانم برای پیشرفت خانواده کمک کنم تا به هدف برسیم.

اما در فوتبال ایران که شرایط خاصی دارد و اهالی آن رابطه خوبی با هم ندارند، این طور کار کردن سخت است. شما که سال‌ها خارج از ایران کار کردید و بعد به ایران آمدید، چطور توانستید با شرایطی که فوتبال ایران دارد کنار بیایید؟ به هر حال فوتبال ما با فوتبال سایر کشورها تفاوت‌هایی دارد.

ببین! بگذار یک چیز را بگویم. من یاد گرفتم همه کارهایم را خودم بکنم. اینطوری همه چیز را می توانم کنترل کنم. اصلا به خاطر همین دشمن‌های زیادی داشتم، چون من می دانستم که پشت پرده تصمیمات چیست و برای همین همه چیز را خودم کنترل می کردم. زیر بار هر حرفی نمی روم، خیلی درباره تصمیماتم فکر می کنم و به هدفم ایمان دارم و تا آخرین روز به آن پایبندم.

اما این مدلی که شما طبق آن کار می‌کنید برای ایران سخت است. یعنی کار کردن با این روش آن هم در فوتبال ایران کمی مشکل به نظر می‌رسد.

دیدگاه یک سرمربی باید تصویر کلی باشد، باید هدف ها را طولانی بچیند و البته نگاه هلی کوپتری خیلی مهم است. تجربه های شخصی من خیلی بالاست، باید قدرت پیش بینی و برنامه ریزی داشته باشیم، برای اتفاقاتی که تیم را به هدف نهایی برساند. شاید شکست و دیوار باشد اما این شکست ها و دست اندازها می تواند کمک کند برای پیشرفت شخص و گروهی که بتوانند به مسیر آخر برسند. این کمک می کند تا شکست های بعدی را کمتر کنیم، عکس العمل ها را با منطق و برنامه ریزی اصلاح کنیم. در مدیریت و رهبری وقتی بازیکنان ببینند اولین نفر و آخرین نفر در تمرینات تو هستی، همیشه شاگرد زندگی و کار هستی، زحمت می کشی، برای گروه همه را شریک می کنی، به همه اجازه می دهی تا نظرشان را بگویند، نقش بزرگتری داشته باشند آنوقت همه چیزشان را برای موفقیت می دهند. اینها فرمول های مهم برای موفقیت مجموعه است. اینکه از بالا دستور بیاید در طولانی مدت جواب نمی دهد و احساس شریک بودن در تیم و قدرت و تاثیرگذاری را کاهش می دهد. ما تلاش کردیم تا این زمینه را بچینیم، اینکه همه مهم هستند و نقش مهمی در موفقیت گروه دارند. همه از ته دل می جنگند و کمتر از این هم انتظار نداریم. بعضی وقت ها باید سقف را بالاتر برد و از پتانسیل گذشت تا اگر کمتر شد حداقل به سقف پتانسیل برسیم. اینها تجربیاتی بود که من در این سال ها بدست آوردم و من سعی کردم آنها را اجرا کنم. هر صحنه و تجربه ای متفاوت است اما مطمئن باش اصول ها هیچوقت تغییر نمی کنند.

شما در فدراسیونی بودید که جز علی کفاشیان تقریبا هیچ حمایت محسوسی از شما نمی‌شد. کار کردن در مجموعه ای که به شما ایمان نداشتند برایتان مشکل نبود؟

بله، حرفت قشنگ بود. اما من انتظار زیادی از آنها نداشتم ولی آخر کار مهم است. اینکه چقدر توانستی توانایی هایت را اثبات کنی. برای من مردم مهم هستند، آنها الان بهترین داور هستند و می توانند خوب قضاوت کنند. تیم من بهترین است و خیلی خوشحالم. من با این تیم ۱۸ بازی انجام دادم و فقط ۲ بار باختم. یکی هم مقابل برزیل بود. من اصلا درک نمی کنم چرا با من بد بودند و نمی خواستند مرا ببینند! اما از یک موضوع خیلی خوشحالم، مدیریت آقای کفاشیان. هیچوقت دخالت نمی کرد و مدیریتش هلی کوپتری بود. این برای من خیلی مهم بود. هیچوقت نمی گفت چرا این دعوت شده و این دعوت نشده، این خیلی برای مربی مهم است و من از ایشان تشکر می کنم.

اما تعداد مخالفان شما کم نشد. با این‌که رئیس فدراسیون از شما حمایت می‌کرد ولی کسی نبود که بعد از مدتی بیاید و بگوید من حالا موافق حضور قطبی هستم. البته این موضوع در جام ملت‌ها و پس از پیروزی در دو سه مسابقه اول رخ داد.

هیدینگ هم همینقدر دشمن داشت، قبلا هم گفتم، هر تغییری مخالف دارد و باید بجنگی. هیدینگ در کره همینطور بود و اصلا جو ایران برای من ناآشنا نیست. فدراسیون و گروه بزرگی از مربیان کرده تصمیمات هیدینگ را دوست نداشتند. به هر حال شخصی که می خواهد تغییرات بزرگی بیاورد باید مبارزه کند.

به نظر می‌آید شما روانشناس خوبی باشید. بیشتر روانشناس هستید یا مربی؟

من بیشتر مربی هستم اما بلدم از همه بهترین استفاده را کنم. من به انرژی مثبت خیلی اعتقاد دارم. همیشه هم به دنبال انرژی مثبت هستم و همیشه درباره آدم ها اول قسمت مثبتش را می‌بینم. اینها برای تیم انگیزه می آورد. من می دانم چطور باید افراد را دخیل کرد، از آنها کار خواست و بهترین هایش را به نمایش گذاشت. باید به دیگران احترام گذاشت و از آنها خواست تا توانایی هایشان را به نمایش بگذارند و هر کاری که برای موفقیت تیم می توان انجام داد را نشان دهند.

با آن‌هایی که رفتار خوبی با شما ندارند چطور رفتار می‌کنید؟

من خیلی حرفه ای فکر می کنم و مهمتر از همه اینکه بسیار احترام می گذارم. تا آخرین لحظه هم با آنها با احترام برخورد می کنم.

شما از ایران رفته اید. چه توصیه ای برای افراد و مدیرانی دارید که در همه این سال ها مخالف شما بودند و به هر بهانه‌ای با حضور شما مخالفت می‌کردند؟

من خودم را در جایگاهی نمی بینم که توصیه کنم اما به نظر من همه مدیریت ها سیاسی است. به جای اینکه مسئله این باشد که ورزش چه نفعی می برد، می گویند آنها چه نفعی از ورزش می برند. این درست نیست، این نمی تواند باعث پیشرفت باشد و برای همین خطرناک است.

چیزی مانده که بخواهید بگویید؟ حرفی که تا به حال نزده‌اید؟

هیچکس یادش نیست تختی چه زمانی قهرمان شد ولی آن فرهنگ بسیار مهم است که به جا گذاشت. درباره پله هم همینطور است، همه از شادی ها و لبخندهایش حرف می زنند و خیلی کم از تعداد گل ها و سه جام جهانی که حضور داشت حرف می زنند. من امیدوارم روزی ایران میزبان جام جهانی باشد و بتواند صورت زیبای خودش را به همه نشان دهد. اینجا خیلی ها می گفتند چرا انگلیسی حرف می زنم، در حالیکه من می خواهم داستان فوتبال ایران از زبان ایرانی ها گفته شود. تا حالا داستان فوتبال ایران از زبان آنها بود اما من با این کارم انقلابی در اطلاعات آنها به وجود آوردم و موضوعات خودمان از زبان خودمان گفته شد و این یعنی موفقیت . تاریخ را این بار من برای شان تعریف کردم نه از برداشت آنها بر اساس گفته های یک مترجم. باید بتوانیم خودمان را قوی کنیم و بهترین باشیم. دوست دارم یک روز به ایران بیایم، هیچوقت اینجا را فراموش نمی کنم، جایی که عاشقش هستم اما من هم فکرهای بزرگی در سر دارم. دوست دارم سرمربی تیم ملی در جام جهانی باشم اما شاید این فرصت هرگز به من داده نشود اما همه قلبم با ایران است و همیشه هم خواهد ماند.