۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

بياد شهيد سيد ناصر رسولي

امروز روز حماسه سازان مردم غيور شهرستان آمل در سال 1360 مي باشد.در اين روز 40 كبوتر از ديارمان كوچ كرده و تنها خاطراتشان را بر جا گذاشتند . افتخار همه اهالي روستايمان شهادت جوان با معرفت وخوش سيما ، سيد ناصر بوده و هست. او 22 سال سن داشت و در كار با شرافت كشاورزي مشغول بود . در صبح 6 بهمن براي كمك به پدرش به مزرعه ميرود و نزديكاي ظهر به خانه بر ميگردد و مي بيند مادرش پريشان ونگران بر روي پله هاي خانه نشسته و چشمش به در منزل مي باشد . سيد جلوتر مي آيد و علت نگراني را مپرسد و مادرش در جواب مي گويد كه جنگليها به آمل حمله كردند. سيد با شنيدن اين خبر بي درنگ سوار بر خودروي مزدا هزارش مي شود وبه مادرش مي گويد شهر در محاصره جنگليها باشد و من در خانه بمانم ،وظيفه همه ما مبارزه با آنهاست و سوار بر ماشينش مي شود وبا يك بوق شيپوري زدن (مخصوص ماشين سيد ناصر بود) روانه شهر مي شود.مادر بي خبر از هر جا گويا آخرين نگاه پسر جوانش را مي بيند... . آنروز سيد ناصر همانند همه مردم به كارهاي پشتيباني و سنگر سازي در داخل شهر مشغول بود كه در منطقه بيمارستان 17 شهريور خياباني كه بسمت رضوانيه منتهي مي شد ديد كه در سنگري يك رزمنده به شهادت رسيد واسلحه اش بر زمين انداخته شد . سيد بلا فاصله خودش را به آن سنگر رساند و در حالي بود كه دوستانش به او گفتند نرو دشمن كمين كرده و احتمال خطر بسيار است اما سيد در جداب گفته كه سنگر نبايد خالي بماند. به محض رسيدن سيد ناصر بخ داخل سنگر اسلحه رو برداشت و كمي برخواست تا شليك نمايد كه يك ضد انقلاب از خدا بي خبر از داخل منزل روبرويي كه گويا مركز تجمع آنها بوده به طرف سيد شليك مي كند و از ناحيه سر سيد را به شهادت مي رساند. روحش شاد ويادش گرامي باد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بنام خدا
یاد این شهید عزیز و همۀ شهدای شش بهمن شصت گرامی و روحشان شاد و غریق رحمت واسعۀ الهی باد.
باد آن دوران به خیر
چقدر زود گذشت، قریب به سی سال
مرزبان