۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

۶ بهمن شهر آمل،حماسه ای که در تاریخ ماندگار شد




شمال نیوز: حماسه‌اي كه مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل حركت ضدانقلاب آفريدند، چنان ضربه‌ي كوبنده‌اي بر پيكر اتحاديه‌ي كمونيست‌ها وارد آورد كه آن را متلاشي ساخت و اين شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه ساخت.

پس از شهريور ۱۳۲۰ سه گرايش عمده در عرصه‌ي سياسي اجتماعي ايران متجلي گرديد: نخست گرايش ملي، سپس گرايش چپ و ماركسيستي و سرانجام گرايش اسلامي. سابقه‌ي گرايش چپ و سوسياليستي در ايران به روزگار مشروطه باز مي‌گردد كه توأم با تندروي و افراط بود. تشكيل حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي به عنوان حزب مادر احزاب چپ در سراسر دنيا، به ويژه در دوران جنگ سرد، بر اهميت و حساسيت موضوع افزود. حزب توده‌ي ايران قديمي‌ترين تشكل وابسته به اتحاد جماهير شوروي بود كه همواره نقش خائنانه‌اي را ايفا كرده است. ورود چين كمونيست به عرصه جهاني نيز توجه گروه‌هايي را به خود جلب و انشعاباتي را در گروه‌هاي ماركسيستي ايجاد كرد. تباين ذاتي مرام كمونيستي با هويت اسلامي مردم ايران موجب شد تا دايره‌ي نفوذ آن از عده‌اي تحصيل‌كرده تجاوز نكند. يكي از گروه‌هاي كمونيستي، : "اتحاديه‌ كمونيست‌هاي ايران " بود كه سابقه‌ي تشكيل آن در امريكا به قبل از انقلاب باز مي‌گردد . اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي به ايران بازگشتند و بي‌آنكه پايگاه مردمي داشته باشند، خود را قيم و پيشرو مردم شمردند و بر آن شدند تا در مقابل انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي قد علم كنند و با قيام فوري، آن را براندازند. بدين منظور آمل انتخاب شد تا به تصرف آن و به زعم آنها با پيوستن مردم، حركت آزادي‌بخش آغاز شود. حماسه‌اي كه مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل اين حركت ضدانقلابي آفريدند، چنان ضربه‌ي كوبنده‌اي بر پيكر اتحاديه‌ي كمونيست‌ها وارد آورد كه آن را متلاشي ساخت و اين شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه ساخت. واقعه‌ي ۶ بهمن ۱۳۶۰ كه منجر به واقعه‌ي آمل شد و شهر آمل را به "شهر هزارسنگر " مشهور ساخت. اتحاديه‌ كمونيست‌ها كه خاستگاه اصلي آن در خارج از كشور و به ويژه ايالات متحده‌ي آمريكا بود، پس از طي يك دوره مبارزه‌ي سياسي ـ فرهنگي بسيار محدود، در سال ۱۳۵۵، از ادغام دو گروه "سازمان انقلابيون كمونيست " و گروه "پويا " تشكيل شد. دانشجويان عضو اتحاديه‌ي كمونيت‌ها كه در خارج از كشور مقيم بودند، غالبا خاستگاه طبقاتي ويژه‌اي داشتند كه متعلق به طبقه‌ي مرفه ايران بودند. غرق شدن در توهمات كمونيستي و دور شدن از شرايط عيني جامعه‌ي ايران، بر بي‌خبري آنها افزود؛ به گونه‌آي كه در حركت انقلابي و اسلامي ملت مسلمان ايران در سال ۱۳۵۷ دچار ترديد و خواستار رهبري طبقه‌ي كارگر شدند. ماركسيست ـ لنينيست‌هاي اتحاديه كمونيست‌ها به تبعيت از شكاف جهاني در اردوگاه كمونيست، به جمهوري خلق چين و انديشه‌هاي مائو تمايل پيدا كردند و از سمپات‌هاي تز سه جهاني مائو تسه دون رهبر چين شدند. نشريه‌ي "كمونيست " كه تا ۲۸ شماره منتشر شد، ارگان سازمان انقلابيون كمونيست بود و مقالاتي را درباره‌ي سياست‌هاي رژيم محمدرضا شاه، امپريالسم آمريكا و سوسيال امپرياليسم شوروي منتشر مي‌كرد. سپس اتحاديه‌ي كمونيست‌هاي ايران در خارج از كشور، نشريه‌ي "حقيقت " را در ۲۵ شماره منتشر كرد كه مشحون از تئوري‌بافي‌ها و تز‌هاي انقلابي و شعارهاي ضد امپرياليستي بود. با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني كه مظهرگرايي نوين ودستاورد سال‌ها مبارزه‌ي حقيقي اسلام سياسي با اسلام شاهنشاهي بود؛ اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به ايران مراجعه كردند و با مشاهده شكوه وعظمت حضور توده‌هاي ميليوني مسلمان ـ كه با آگاهي و درايت غيرقابل تصوري به دنبال امام خميني در جزئيات مبارزه‌ي جدي با امپريالسم آمريكا نقش تاريخي ايفا مي‌كردند ـ نخست موضعي قابل قبول و متعادل نسبت به انقلاب اسلامي اتخاذ كردند. اتحاديه‌ي كمونيست‌ها بر عمل انقلابي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ كه نام "انقلاب دوم " به خود گرفت، صحه گذاشتند و حتي برخي از اعضاي گروه ، در آغاز جنگ تحميلي براي مبارزه با دشمن متجاوز در جبهه‌ها حضور يافتند. با وجود اين، شديدا از اسلام بودن انقلاب ـ بدين معنا كه اسلام به عنوان نيرو محركه در تمام رفتارهاي انقلابي توده‌ها نقش داشته باشد ـ منزجر بودند و از هر فرصتي براي مخدوش كردن چهره‌ي اسلام به عنوان يك مكتب رهايي بخش استفاده مي‌كردند. همين مواضع كينه‌توزانه نسبت به مكتب گرانقدر اسلام و تلاش براي پيشرفت مرام كمونيستي موجب شد تا در بحران كردستان و جنگ جنوب، اقدام به جمع‌آوري سلاح كنند تا در موقع ضروري از آن استفاده نمايند. از سوي ديگر با بهره‌جويي از فضاي باز سياسي، در ميان دانشجويان، دانش‌آموزان، كارگران كارخانجات ، زنان ، محلات و ... اقدام به تشكيل ستادهاي تبليغي كردند. از اين رو هر چه بيشتر كوشش مي‌كردند، خود را ناكام‌تر مي‌يافتند. به دنبال صف‌بندي‌هيا سياسي و شكاف بين بني‌صدر و ياران امام، اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به پيروي از ساير گروه‌هاي ضد انقلابي به جبهه‌ي طرفداران بني‌صدر پيوست و پس از سقوط وي و جريان خرداد ۱۳۶۰، به اين نتجيه رسيد كه انقلاب دچار انحراف شده است و بايد براي نجات آن به اقدام عاجلي دست زد. اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به تز "قيام فوري " رسيد و بر اين باور بود كه جامعه، كاملا آمادگي دارد و يكي از گروه‌ها بايد در اين فرصت دست به يك قيام مسلحانه بزند و با همراهي مردم، شهرها را يكي پس از ديگري آزاد و مستبدين را بر كنار كند. با اجراي طرح "مالك و مستأجر " از سوي كميته‌ي انقلاب اسلايم كه در پي آن مالكين موظف شدند هويت مستأجرين خود را اعلام كنند، امكان موفقيت در خانه‌هاي تيمي در شهر تهران خنثي شد و اتحاديه‌ي كمونيست‌ها، به دلاليل متعددي ، شهر "آمل " را براي طرح قيام فوري خود انتخاب كرد و با استقرار ۱۸۰ نفر از اعضا و كادر هواداران در جنگل‌هاي آمل، در صدد بر آمد تا با يك حمله‌ي ناگهاني، شهر آمل را تسخير و مردم را به قيام دعوت كند، آنگاه ديگر شهرهاي استان يكي پس از ديگري آزاد شوند و اين حركت به يك قيام سراسري تبديل شود. اولين حركت آنها در ۱۸ آبان ۱۳۶۰ با هوشياري نيروهاي سپاه خنثي شد. قرارگاه "ابوالفضل " با هدايت نيروهاي سپاه ، بسيج ، ارتش و ژاندارمري در قلب جنگل، ضربه‌ي ديگري به گروه "سربداران " جنگل وارد آورد. پس از چند درگيري جزئي‌تر، سرانجا م گروه ۱۰۰ نفره سربداران، در ميان سرماي زمستان بهمن ۱۳۶۰ ، خود را به آمل رساند و با شليك يك آر.پي.جي . ۷، واقعه‌ي تاريخي آمل را كليد زد.
تيراندازي و سپس تسخير شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ي مردم آمل شكل گرفت و صدها نيروي داوطلب مردمي با روي آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ي سربداران جنگل رفتند.سنگربندي‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پير و جوان همگي با آوردن شن و گوني اقدام به سنگرسازي و نبرد سنگر به سنگر كردند تا آنجا كه آمل لقب "هزار سنگر " گرفت.

بيش از ۱۰۰ نفر از اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌هاي ايران، در اول بهمن ۱۳۶۰ از مقر خود در جنگل به سمت شهر آمل به راه افتادند. با توجه به برف سنگيني كه آمل و اطراف آن را پوشانده بود؛‌ عبور از رودخانه‌هاي متعدد با طناب صورت گرفت. پشت سر گذاشتن اين مسير به خاطر سختي راه و مشكلات تردد، ۳ روز به طول انجاميد؛ البته با توجه به برفي بودن زمين، اين وضعيت پيش‌بيني شده بود و در طراحي عمليات، قرار بود كه عمليات در روز ۵ بهمن انجام گيرد كه در اثر خستگي به ۶ بهمن موكول شد: "نيروهاي‌مان در روز ۵ بهمن به شهر رسيدند و شب را همگي در خانه‌ي من بودند تا صبح ".۱

بنابراين نيروهاي شوشكر از ساعت ۵/۵ صبح به خانه‌ي مادري محمدرضا سپرغمي كه در آن زمان، مادر و همسر و فرزندش را به تهران فرستاده بود، رسيدند. گروه تصور مي‌كرد كه در مرحله‌ي آخر ورود به شهر نياز به ۵ ساعت راهپيمايي دارد،

ولي اين پياده‌روي ۱۰ و ۱۲ ساعت به طول انجاميد و در نتيجه، عمليات يك روز به تعويق افتاد.۲ نيروها از فرط خستگي حتي توان روي پاي خود ايستادن را هم نداشتند: "حتي بعضي از بچه‌ها از فرط خستگي به محض لحظه‌اي ايستادن، سرپا خواب‌شان مي‌برد و جا مي‌ماندند و گم مي‌شدند ".۳

شب ۶ بهمن به هر شكلي بود در خانه‌ي سپرغمي اقامت كردند و به كشيك محل كه عضو انجمن اسلامي بود، به دروغ گفتند:

"امروز ويژه هستيم و از تهران آمده‌ايم. قرار است جنگلي‌ها به شهر حمله كنند. ما آمده‌ايم تا با آنها مقابله كنيم ".۴

حتي از او خواستند كه رازداري كند تا ضد انقلاب متوجه نشود و آن فرد هم به آنها اطمينان داد. در ساعت ۹ شب، گروه‌ها به تدريج از خانه‌ي يل محمد بيرون آمدند.۵

سرانجام با عبور از رودخانه‌ي هراز كه از حاشيه‌ي شهر آمل مي‌گذرد، وارد محله‌ي اسپه كلا شدند و در مكان‌هاي مقرر، استقرار يافتند. مقر بسيج كه در آن سوي رودخانه نزديك‌ترين هفد نظامي مهاجمين بود، به محاصره درآمد.

گروه‌ها هر كدام كارشان در يك قسمت شهر بود. تقريبا ۱۷ نفر مسؤول حمله به بسيج بودند. درگيري در ساعت ۱۱:۴۵ آخر شب ۵ بهمن شروع شد. گروه‌هاي عمل كننده‌ي ديگر در دادگاه انقلاب و سپاه، كه اين ۳ هدف از عمده‌ترين اهداف گروه سربداران بود، وارد درگيري شدند. در حين عبور از خيابان‌هاي شهر ، هر گاه با نيروي مسلح يا افرادي كه ظاهر حزب‌اللهي داشتند روبه رو شدند، به آنها حمله مي‌كردند و آنها را به شهادت مي‌رساندند و يا زخمي مي‌كردند و با كمال شقاوت رفتار مي‌كردند.

برنامه‌ي اصلي اين بود كه حتي الامكان نيروهاي سپاه و بسيج را از كار بيندازند و بعد از آن، مردم را به قيام دعوت كنند؛ زيرا طبق تحليل‌هاي تشكيلات، آنها مطمئن بودند كه مردم به آنها خواهند پيوست. غلامرضا سپرغمي كه خود از اهالي رضوانيه بود، مأموريت داشت تا با اهالي آنجا صحبت و آنها را جمع‌آوري كند تا به صحبت‌هاي مسئولين تشكيلات گوش فرا دهند و در "قيام فوري " مشاركت كنند، ولي او در اين امر موفق نشد و حتي به در خانه‌ي دو تن از آشنايان خود رفت و پاسخي نشنيد:

"من در ابتداي شب به محله‌ي رضوانيه رفتم و در ۲ خانه را زدم۶ كه اولي بدون اينكه حتي در را باز كند، از همان پشت در، با فحش از ما پذيرايي كرد . خانه‌ي دوم فقط در را باز كردند، ولي هيچ كس بيرون نيامد. در تمام طول شب و پس از آن تا صبح و تا ظهر، من در همان محله در بين افرادي كه با روشن شدن روز از خانه بيرون آمدند، بودم ".۷

در آن شهر نيز درگيري با مقر سپاه پاسداران ادامه داشت:

"درگيري در اطراف سپاه بود و نيروهاي‌مان سپاه را در محاصره داشتند و در كوچه‌هاي اطراف سپاه، مقر سپاه را تحت نظر گرفته بودند. دو نفر موتور سوار را قبل از ظهر دستگير و يكي را در خيابان اعدام انقلابي كرديم. نفر دوم كه دستش تير خورده بود، فرار كرد. به دليل نيامدن و نپيوستن مردم صحبت شد كه مردم نيامدند و حالا چه كار كنيم؟ عقب نشيني كنيم يا بمانيم؟ مركزيت توصيه كرد درگيري را ادامه بدهيم و ما ادامه داديم ".۸ اما اوج درگيري‌ها در اطراف مقر بسيج بود كه از اعضاي سربداران ۱۱ نفر جلوي ساتمان بسيج كشته شدند. اطراف مخابرات و فرمانداري نيز از مكان‌هاي درگيري بودند نيروهاي مهاجم با قرار دادن ۲ يا ۳ گاري خيابان را بستند و شروع به تيراندازي كردند تا مردم به آنه محلق شوند.

به ما گفته بودند به محض تيراندازي، مردم به شما ملحق مي‌شوند. يك نفر به نام محمود آملي هم بلد ما بود، ولي مردم نيامدند ".۹

تيراندازي و سپس تسخير شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ي مدرم آمل شكل گرفت و صدها نيروي داوطلب مردمي با روي آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ي سربداران جنگل رفتند.

سنگربندي‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پير و جوان هنگي با آوردن شن و گوني اقدام به سنگرسازي و نبرد سنگر به سنگر كردند تا آنجا كه آمل لقب "هزار سنگر " گرفت. رفته رفته به تعداد نيروهاي ضد شورش كه از روستاهاي اطراف مي‌آمدند و از مردمان وفادار به امام و انقلاب اسلامي بودند، افزوده مي‌شد. البته در شب حادثه هم، از مردم آمل هر كس كه خود را به خاطر صداي تيراندازي به سپاه و بسيج رسانده بود، دستگير، اسير و يا شهيد شده بود.۱۰ سازماندهي و ساماندهي نيروهاي مردمي از ساعت ۷ صبح آغاز شد و تا ۸ صبح به پايان رسيد. هر چند نهادهايي چون سپاه و بسيج به خاطر نوپايي اين نهادها تجربه‌ي لازم را نداشتند، ولي شور و اشتياق بسيار بالا براي مقابله با ضد انقلاب، جايگزين هر نارسايي شد. حمله‌ي مردم حزب‌اللهي به ضد انقلاب در دو محور اساسي، يعني در همان مناطقي كه دشمن تمركز داشت، صورت گرفت. در ادامه‌ي حضور مردم، واحدهاي كوچك‌تري از كوچه و خيابان‌ها به راه افتادند و خود را به مناطق درگيري رساندند. برخي از نهادهاي انتظامي چون كميته‌‌ي انقلاب اسلامي، شهرباني و ژاندارمري در بخش‌هاي از شهر مانع ورود مردم به صحنه ي درگيري مي‌شدند تا بدان ها آسيبي وارد نشود، اما مردم در چند بخش اساسي ايفاي نقش كردند كه به ترتيب اهميت بدين شرح هستند:

كمك در ايجاد سنگر و مواضع دفاعي
تلاش براي دستگيري دشمن
درگيري مسلحانه و جنگ تن به تن با دشمن
كشف محل استقرار دشمن
تخليه‌ي شهدا و كمك به مجروحين ۱۱
يكي از ابتكارات جالب نيروهاي بسيجي در نبرد با دشمن اين بود كه پشت يك وانت نيسان سنگر درست كرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حركت مي‌كرد؛ نيروهاي بسيجي پشت سنگرهاي ساخته شده در وانت به سمت دشمن تيراندازي مي‌كردند و راننده هم از تيراندازي دشمن در امان بود.

نقش مردم در اين درگيري غيرقابل تصور بود، به طوري كه در ساعات اوليه‌ي اين نبرد دلاورانه، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر مي‌آوردند:

"در حين درگيري شديد در حدود ساعت يازده بود كه وانت‌هايي كه كيسه‌ي شن حمل مي‌كردند، از جاده رد شدند. ما ابتدا ايست داديم كه آنها توجه نكردند. يك بار به يك وانت به منظور ترساندن آنها شليك كرديم كه فرار كردند. يكي دو بار هم وانت‌ها را گرفتيم و گوني آنها را خالي كرديم ".۱۲

ولي تعداد وانت‌ها آنقدر زياد بود كه محافظان جاده، كاري نمي‌توانستند بكنند. جنگ و گريز مردم و نيروهاي انتظامي منجر به كشته شدن و دستگيري عده‌اي از مهاجمين شد و در همان روز سه‌شنبه، ۱۶/۱۱/۶۰ ، دشمن تمام مواضع خود را از دست داد.۱۳ در ساعت ۴ بعدازظهر دشمن شروع به عقب‌نشيني كرد و در دو باغ حاشيه‌ي شهر موضع گرفت:

"بعد از عقب‌نشيني، وارد يك باغ بزرگ شديم. در همان موقع صداي الله‌اكبر و صداي جمعيت زيادي از درون باغ آمد. بچه‌ها فهميدند كه باغ در محاصره است و از هر طرف كه بخواهيم برويم به آنها بر مي‌خوريم. در آنجا بچه‌ها تيراندازي‌ هوايي كردند، چون امكان داشت همديگر را بزنيم ".۱۴

افرادي كه در برخي از محلات مانند رضوانيه مستقر بودند تا شايد مردم در روشني روز به آنها بپيوندند ، نوميدانه به جنگل برگشتند:

"من تا ظهر در همان محله ماندم و با شدت گرفتن درگيري در پيرامون محله و تنگ شدن حلقه‌ي محاصره، جزو اولين گروه بودم كه به طرف جنگل برگشتيم ".۱۵

در واقع پس از يورش بي‌امان مردم و كشته شدن ۳۴ نفر از گروه سربداران ، به ويژه كشته شدن كاك اسماعيل، مسوؤل كميته‌ي نظامي، گروه به طرف جنگل عقب‌نشيني كرد.
در آن روز حماسي مردم آمل ظرف مدت ۱۰ ساعت چشم فتنه را از كاسه درآوردند و با سركوب كردن منافقين، خاطره به يادماندني از خود به يادگار گذاشتند. در آن روز مردم آمل با اهداي چهل شهيد به انقلاب ، توانستند همانند اين آيه كه ميفرمايد "وَ وَعَدنا مُوسَي ثَلاثِينَ لَيلَه وَ اَتمَمنَاهَا بِعَشر.... "(--- و ما به موسي سي شب وعده داديم و چون پايان يافت، ده شب ديگر به آن افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب كامل شد........سوره اعراف آيه ۱۴۲---) كار را اتمام نمايند. و تقدير چنين بود كه حتما تعداد شهدا عدد ۴۰شود، تااين تجلي اخلاص و شجاعت به اكمال برسد و انقلاب اسلامي را بيمه نمايد.و بي جهت نبود كه حضرت امام خميني رحمت الله عليه در وصيتنامه خود با عظمت از مرد م آمل يا كردند و اشاره داشتند كه ما بايد از شهر آمل و مردم آمل تشكر كنيم، ديديد كه مردم آمل چه بر روز آنان آوردند و............
عالم فرزانه و مفسربزرگ قرآن در جهان اسلام، آيت الله جوادي آملي حفظه الله ميفرمايند

"از آن هنگام كه مردم آمل بيدار شدند و به صحنه آمدند، به شكل جدي و همه جانبه مبارزه كردند و مأموران رژيم پهلوي را در آمل به عجز و ناتواني واداشتند. نشانه‌اش اين بود كه آمل جزو نخستين شهرهايي بود كه در سال ۱۳۵۷(هـ.ش) با اعلام جمهوري و استقلال، ارتباط خود را از رژيم پهلوي قطع كرد و مردم شهر و روستاها كنترل ورود و خروج و تأمين امنيت و نظم شهر را توسط هسته‌هاي مردمي متشكل از جوانان سلحشور شهر و روستاها به عهده گرفتند و بدين طريق، زودتر از بسياري از شهرها از دولت طاغوت نجات پيدا كردند.
همچنين قيام همگاني مردم آمل و روستانشينان آن در جريان جنگل (حماسه‌ي‌ قيام ششم بهمن سال ۱۳۶۰(هـ.ش) بر ضد گروهك‌هاي مهاجم به شهر آمل)، برگ زرين ديگري از سلسله افتخارات مردم منطقه‌ي‌ آمل و شمال به حساب مي‌آيد، بلكه فخري براي همه‌ي‌ مردم ايران بود؛ چون در برابر مهاجمان جنگلي در ظرف ده ساعت مقاومت و ايثار جانانه، چهل شهيد و قرباني دادند؛ يعني هريك ربع ساعت، يك تن از بهترين جوانان خود را قرباني دادند تا توانستند فضاي شهر و محيط اطراف آن را از لوث وجود و حضور عناصر ملحد، فاسد و مزدور اجنبي پاك و به خون پاك شهيدانشان عطرآگين كنند. از اين‌رو، امام راحل "رضوان اللّه عليه " در وصيت‌نامه الهي ـ سياسي خود از مردم آمل و قيام مردم شهر و روستاهاي آن بر ضد جنگلي‌هاي مهاجم به عظمت ياد و از آن‌ها تشكر كردند. "

در اين حماسه‌ي جاودان، از مردم قهرمان آمل ۴۰ شهيد و ۱۲۰ نفر زخمي شدند.


گزيده بيانات امام خميني(ره) درباره حماسه مردم آمل

شما ملاحظه فرموديد كه اين‌ها در داخل تبليغات زياد مى‏كردند، به خارج هم كه رفتند تبليغات زياد مى‏كنند؛ به اين‌كه مردم در اختناق‏اند و خودشان همه مخالف‏اند با جمهورى اسلامى. در صد، شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، يا فوقش ده تا، ولى سايرين همه موافق منفى و مخالف هستند. و ديدند كه همه‌ي آمال‌شان را به شمال دوخته بودند و بيشتر تبليغات اين بود كه شمال ديگر تقريباً صددرصد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و اين‌ها همه‌ي قواي‌شان را جمع كردند و به آمل آن حمله‌ي وحشيانه‌ي غافل‌گيرانه را كردند، به اميد اين‌كه مردم آمل هم با آن‌ها هم‌دست بشوند و آمل را مركز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاى ديگر و رشت و همه‌ي جاها را بگيرند و جلو بروند.

اين‌ها به خيال خودشان با دست ملت مى‏خواستند كه - همان ملتى كه آن‌ها تراشيدند كه مخالفند با جمهورى اسلامى- با اين‌ها بيايند و مركز را هم بگيرند و حكومت را تغيير بدهند و بعد هم هرطورى كه دل‌شان مى‏خواهد عمل بكنند، مرتجعين را هم از بين ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شكست خوردند] و ما بايد تشكر كنيم از شهر آمل و آن مردم فداكار كه مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهيد دادند، لكن خوب اين مطلب را ثابت كردند كه آن‌جايى كه شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهيد بياييد قم؟ مى‏خواهيد بياييد تهران، جاهاى ديگر؟
صحيفه امام، ج‏۱۶، ص۳

پي نوشت:
۱- پرونده محمدرضا سپرغمي ، ش ۸۲۹۵
۲- پرونده محمود آزادي ، ش ۲۴۱۸۱
۳- همان
۴- پرونده غلامرضا سپرغمي، ش ۲۴۱۴۲
۵- پرونده‌ي بهروز فتحي ، ش ۲۴۱۴۴
۶- خانه‌ي اول پيرزاد و خانه‌ي دوم خاتم نژاد
۷- پرونده‌ي غلامرضا سپرغمي، شماره‌ي ۲۴۱۴۲
۸- پرونده‌ي محمدرضا سپرغمي شماره‌ي ۱۸۲۹۵
۹- پرونده‌ي محمود آزادي ، شماره‌ي ۲۴۱۸۲
۱۰- مهدي خاني ، پيشين ، ص ۱۵۴
۱۱- همان ، ص ۱۷۴
۱۲- پرونده‌ي بهروز فتحي ، شماره‌ي ۲۴۱۴۴

۱۳- حماسه‌ي مردم آمل، چاپخانه‌ي ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، تهران ۱۳۶۱ ، ص ۲۰
۱۴- پرونده‌ي علي عليزاده ، شماره ي ۲۴۱۸۰
۱۵- پرونده ي غلامرضا سپرغمي، شمارهي ۲۴۱۴۲



منابع:
كتاب اسناد اتحاديه كمونيستهاي ايران در واقعه آمل- نوشته علي كردي -انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي
سايت تبيان
سايت .khamenei.ir
سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي

فارس /۱۳۸۹


>

هیچ نظری موجود نیست: