۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

پارتی های مختلط تهدیدی جدی برای جوانان


شمال نیوز: پارتی های مختلط ایرانی که مدل کپی شده از میهمانیهای مرسوم دختر و پسر در غرب و به خصوص آمریکاست از اواسط دهه هفتاد شمسی در ایران پا گرفت. اینگونه پارتی ها تا قبل از انقلاب اسلامی و در میان وابستگان به دربار با شکلی کاملا متفاوت وجود داشت.

اوایل دیماه امسال خبر بازداشت 50 نفر در یکی از پارتی های شبانه تهران به یکی از جنجالی ترین اخبار روز تبدیل شد. گفته می شد پلیس در جریان دستگیری شرکت کنندگان در این مراسم تعدادی از فوتبالیستهای مشهور، یک مربی فوتبال و یک هنرپیشه سینما را دستگیر کرده است. البته خبر حضور این افراد در پارتی شبانه چندی بعد توسط نایب رئیس فدارسیون فوتبال و عضو کمیته تخلفات حرفه ای تائید شد و مسئولان فدراسیون نیز از برخورد جدی و قاطع با چنین مفاسدی در فوتبال و در چارچوب منشور اخلاقی خبر دادند.

اما در حالی که در برخی محافل همچنان حضور این چهره های سرشناس و رمز گشایی از نام و نشان آنها دهان به دهان می شد موضوع میهمانی شبانه در تالار دشت بهشت در شب شهادت امام سجاد(ع) دوباره خبرساز شد تا آنجا که رئیس پلیس امنیت اخلاقی ناجا نیز در واکنش به پرسشهای خبرنگاران این ماجرا را تائید کرد.

به گفته سردار احمد روزبهانی در مراسم آن شب تعدادی از ارامنه از تالار دشت بهشت خارج شده و بدمستی کرده بودند که با حضور ماموران پلیس دوتن از آنان دستگیر شدند.

وی همچنین توضیح داد که هر ساله مجوزی با شرایط خاص از سوی وزارت ارشاد و اماکن به برخی تالارها برای برپایی مراسم ژانویه داده می‌شود و این افراد می‌توانند تا ساعت 3 شب مراسم خود را برگزار کنند اما حق بیرون آمدن از تالارها را ندارند.

همچنین در جدید ترین اظهار نظر ریئس پلیس امنیت عمومی تهران بزرگ اعلام کرده هر نوع مهمانی مختلط جرم است و پلیس با این گونه مجالس که در آن حد و حدود شرعی را رعایت نمی‌کنند، برخورد می کند.

به گفته سرهنگ علیرضا محرابی در بسیاری از مواقع در چنین مهمانی‌هایی مشروبات الکلی کشف می‌شود.

اما سابقه پارتی در ایران به چه زمانی برمی گردد؟

پارتی های مختلط ایرانی که مدل کپی شده از میهمانی های مرسوم دختر و پسر در غرب و به خصوص امریکاست از اواسط دهه هفتاد شمسی در ایران پا گرفت. اینگونه پارتی ها تا قبل از انقلاب اسلامی و در میان وابستگان به دربار با شکلی کاملا متفاوت وجود داشت. در دوران پهلوی و در میهمانی های مخصوص دربار مراسم رقص ضربدری رواج داشت که مثلا الف با معشوقه ب و ب با معشوقه الف می رقصیدند. رواج چنین فرهنگی به عنوان یکی از مظاهر ترقی(!) از نگاه حکومت پهلوی در میان قشر خاصی از هنرپیشه های غربزده آن دوره نیز مرسوم بود به طوری که در فجایع جشن هنر شیراز، ابعاد عمیق این بی بند و باری ها اعتراض گسترده مردم کشور و شدت گرفتن مبارزه علیه رژیم سابق را در پی داشت.

با وقوع انقلاب اسلامی و بعد از آن جنگ تحمیلی، مقوله سرگرمی جوانان تحت الشعاع ارزشهای انقلابی و جهادی قرار گرفت و فضای فرهنگی کشور کاملا متفاوت از آنچه در رژیم سابق دیده می شد در یک خط سیر کاملا معنوی قرار داشت. با پایان گرفتن هشت سال جنگ و آغاز سازندگی نشانه های گسست فرهنگی و به تبع آن تهاجم فرهنگی با ظهور گروه های موسوم به RAP و هوی متال ها در برخی مناطق شمال تهران آشکار شد. از نیمه دوم دهه هفتاد به بعد پدیده جدید دیگری باب شد. دخترانی که درخانواده ها تحت کنترل شدید والدین قرار داشتند برای ارضا» نیازهای جوانی شان رویکرد مصیبت بار "فرار از خانه ها" و ورود به شهرهای بزرگ را در پیش گرفتند.در کنار این معضل، الگو پذیری خانواده ها از فرهنگ غربی تا حدی بنیان خانواده ها را متزلزل کرد و با افزایش قابل ملاحظه میزان طلاق از سال 77 به بعد شاهد ظهور پدیده ای دیگر به نام زنان خیابانی شدیم که این آسیب محصول تراکم ناکامی ها و عدم تمایل و پایبندی به اصول و اعتقادات بود. از همین زمان نخستین علائم ابتلا به ایدز در میان قشر خاصی از جوانان کشور مشاهده شد که آسیب شناسان بلافاصله شیوع و گسترش این بیماری را در درجه اول ناشی از رفتارهای پرخطر جنسی دانستند.

این حال شکی نیست که پدیده پارتی یا میهمانی های مختلط آسیب جدی و خطر در دسترس برای جوانان کشور بویژه پایتخت نشینان محسوب می شود. به خصوص که این روزها، گروه های اینترنتی فعال با ارسال ایمیل از افراد می خواهند که به عضویت این گروه ها درآیند تا گردش های دسته جمعی، ملاقات های جمعی و میهمانی ها را امتحان کنند. به باور کارشناسان اجتماعی رواج ارزش های مطلوب در میان جوانان می توانند به عنوان عاملی باز دارنده مانع از تمایل به ناهنجاری در میان جوانان باشد اما نکته کلیدی آن است که در حال حاضر به خاطر قبح موضوع از آموزش و اطلاع رسانی دقیق در این گونه موارد اجتناب می شود. نه خانواده ها و نه مدارس هیچکدام حاضر نیستند به صورت ملموس در این حوزه وارد شوند. در حالیکه بی شک، مخفی نگاه داشتن برخی ناهنجاری ها به بهانه کنجکاو(!) نشدن جوانان نمی تواند روند قابل قبولی در پیشگیری از آسیب باشد. متاسفانه پارتی ها به علت همخوانی زیاد با تمایلات غریزی جوانان به علت عدم توجه به ارزش آموزی در سیاستگذاری ها به محمل مناسبی برای تباه کردن روح و روان جوانان مبدل شده اند.

در واقع خانواده ها و متولیان فرهنگی کشور باید این واقعیت را بپذیرند که نسل جوان و نسل های بعدی به شدت در معرض خطرات ناشی از این آسیب قرار دارند. گسترش فردیت گرایی و افزایش حس استقلال طلبی در میان جوانان دختر و پسر و کمرنگ شدن نقش خانواده ها و گرو های مرجع زنگ خطر را به صدا در آورده و به در پیش بودن خطر جنبه انکار ناپذیری می بخشد حال آنکه برخورد با آسیب ها و خطرات پیش روی جوانان با آگاهی بخشی و پرداختن به عواقب زیان بار ناهنجاری می تواند تا حدی مفید واقع شود به شرطی که عزم جدی در پرداختن به مساله از سوی خانواده و جامعه وجود داشته باشد ./مهر

راز جذابیت برنامه 90 از نگاه نیکی کریمی

پارس توریسم- نیکی کریمی بازیگر سینمای ایران در گفت وگویی با نازنین قنبری در نشریه پردیس به تمجید از برنامه نود پرداخته است .

نیکی کریمی پس از تهمینه میلانی و رسول صدر عاملی و...مهمترین سنماگری است که به اظهار نظر درباره برنامه نود وفردوسی پور پرداخته است .

خانم کریمی درباره برنامه نود گفته :به نظرم نود یک برنامه خوب ودیدنی است و یک جورهایی لازم است که چنین برنامه ای در حوزه ورزش وجودداشته باشد .

وی درادامه گفته :جذابیت برنامه 90دراین است که در هر قسمت آن تازگی وجوددارد و هربار اتفاقی می افتد که به جذابیت آن اضافه می کند .

نیکی کریمی در پاسخ به پرسشی ک برخی معتقدند اتفاقات حاشیه ای برنامه 90ممکن است به متوقف شدن آن منجر شود گفت : فکر می کنم نود جایگاه خودش را دارد و نمی توان این برنامه را متوقف کرد .

فکر می کنم مجری هر برنامه تلویزیونی روی آن بنامه تاثیر دارد . عادل فردوسی پور هم ادم باهوشی است . او در همه این سالها کاری کرده که حسابی دربرنامه وبین مردم جاافتاده است .

/نود فردوسی پور به روایت تهمینه میلانی/

تهمینه میلانی نیز در اردیبهشت ماه سال گذشته باانتشار یادداشتی در هفته نامه جامعه ومردم درباره برنامه نود فردوسی پور نوشته بود :زمان بندی زندگی من به نحوی است که در بین برنامه های تلویزیونی برنامه آقای کوثری وعادل فردوسی پور را می بینم .برنامه عادل برنامه خوبی است بااین همه به لحاظ روانی من فکر می کنم که فردوسی پور قبلا خیلی راحت تر و شفاف تر صحبت می کرد والان محافظه کار شده وهرچند ممکن است خیلی ها نظر دیگری داشته باشند.می توان گفت برنامه نود برنامه جنجالی تری از برنامه کوثری است .اما برنامه کوثری هم برای من خوب است .


/رسول صدرعاملی و استعداد فیلمسازی فردوسی پور/

رسول صدر عاملی کار گردان مطرح سینمای ایران در یادداشتی که در شماره نوروزی همشهری منتشر شده به حمایت از عادل فردوسی پور پرداخته است .

متن کامل این یادداشت به شرح زیر است : چندی پیش مصاحبه ای می خواندم با رونالدینیو ، فوتبالیست محبوب برزیلی که آخرین دستمزدش بالای 70 میلیون دلار است و چهره محبوبی در جهان ودر بین فوتبالدوست هاست .

او در آن مصاحبه گفته بود که همچنان مانند دوران پیش از به شهرت رسیدنش ، هفته ای دو یا سه بار تنها در زمین تمرین می کند . سوالی که آن گفت و گو در ذهن من شکل داد این بود: وقتی کسی از نظر مادی ، معنوی ، محبوبیت و شهرت جهانی به این جایگاه می رسد ، انگیزه اش از این تمرین ها چه می تواند باشد ؟ تعبیر من این بود که رونالدینیو کارش را دوست دارد و این خستگی ناپذیری در تمرین های مداوم برای محبوبتر شدن نیست ،بلکه به خاطر ماندگاری کاری است که انجام می دهد.

برخی آدمها هستند که گویا خداوند به آنها ، به نگاه وصورت و نحوه حرف زدنشان کاریزمایی داده است که باعث می شود باور پذیر و دوست داشتنی باشند .عادل فردوسی پور مجموعه ی اینها را دارد. یادم می آید چند سال پیش در مورد ورودش به تلویزیون می گفت که از طریق فراخوان وقبول شدن در امتحان ورودی وارد این عرصه شده است.یعنی هیچ پارتی نداشته و تنها به خاطر عشق و علاقه و دانش خودش به تلویزیون آمده است .

عادل این کاریزما را داشت و به سرعت توانست به شهرت برسد . ولی می دانیم که گاهی شهرت به تنهایی کافی و فضیلت نیست؛ مهم محبوب شدن است که کار دشواری است و فقط با باور پذیری مخاطب به دست می آید .اینگونه بود که عادل خود را بین فوتبالیست ها با گزارش هایی که معلوم بود با مطالعه به دست آمده جا داد و با نوع نگاه خودش به فوتبال، تماشاگران را به این عرصه و حواشی ابعاد آن علاقه مند کرد. حواشی و ابعادی که در لایه اول به نظر می رسد تنها قرار است جذابیت برنامه باشد ، اما در ادامه هر کدام از آنها بی هیچ شعر و شعاری درس های قهرمانی و انگیزه های معرفت ورزشی را به تماشاگر می آموزاند.

سری اول برنامه نود تنها مورد توجه فوتبال دوست ها قرار گرفت و یادم هست که بین خانواده ها برای دیدن این برنامه و سریال های تلویزیونی معمولا درگیری ایجاد می شد .اما خیلی طول نکشید که در دل خانواده ها جا باز کرد و آرام آرام شاهد بودیم که حتی مادرهای های خانواده – و اغراق نیست اگر بگوییم حتی مادربزرگ ها و پدربزرگ ها - هم با نود به فوتبال علاقه مند شدند .

عادل در فضای برنامه اش نمونه کوچکی از کل جامعه را به نمایش می گذاشت و من معتقدم اگر او گزارشگر نمی شد ، حتما سینماگر می شد . چون او سینما را خوب می شناسد و علائق هنرمندانه دارد. از سویی، دراماتیک بودن فوتبال نیز همان روح جذابیت سینما را دارد که در چند ثانیه می تواند سرنوشت بازی را عوض کند.

او هر هفته به اندازه ساخت یک فیلم سینمایی ، برای برنامه اش درگیر اجرا و مطالعه بود و به یقین می توانم بگویم در ناخودآگاه خود یک روزنامه نگار و گزارشگر حرفه ای را همراه با یک کارگردان خوب سینمایی داراست .او از موضوع برنامه اش که ورزش بود فراتر رفت و با شناختی که از سینماداشت ، ریتم درست هنرمندانه را درچیدمان میهمان ها ، ورود و خروج آنها و زمان و چگونگی پرسش و پاسخ ها به کارگرفت تا جایی که اگربرنامه چهار ساعت هم طول می کشید ، تماشاگر هرگز خسته نمی شد .

عادل با موضوع برنامه اش که داوری و تحمل نقد پذیری را گسترش می داد توانست تحمل شنیدن و خوب شنیدن دیگری را پیش از پاسخ دادن بیاموزاند. و یادمان نرود که سالهای پیش اهالی فوتبال چه ادبیاتی داشتند و فردوسی پور چگونه با استمرار برنامه اش این ادبیات را تغییر داد و به آنها آموزاند که خودرا در جایگاهی ببینند که از طرف مخاطب تماشا و به قضاوت گذاشته می شود . او به آدمها یاد داد که هر کلمه بار و ارزش معنایی دارد و وقتی کسی تماس می گرفت همیشه حواسش بود که کلمات را چگونه به کار بگیرد.

دربرنامه عادل اگرچه هر نقدی صورت می گرفت اما هرگز به کسی توهین نشد وحتی اگر با کسی ضمخت و با خشونت صحبت شد ، بلافاصله پس از آن به یادمان آورد که نتیجه هر چه هست احترام برانگیز است و همواره به مخاطبی که مورد نقد قرار گرفته بود فرصت توضیح و دفاع از خود می داد. همواره این اتفاق می افتاد که هرمیهمانی – چه حضوری و چه تلفنی – وقتی از برنامه خداحافظی می کرد ، انگار فرصت پیدا کرده بود تا به خودش فکر کند.

حس خوب من در این سالها نسبت به برنامه نود این بود که همیشه فرصت شرمنده شدن را به آدمها می داد. یعنی اگر کسی به دیگری پرخاش می کرد او فضایی ایجاد می کرد که طرف مورد حمله احساس نکند حتما باید پاسخ بدهد ، اما درست چند ثانیه بعد در کلمات کسی که پرخاش کرده بود شرمندگی حس می شد .فردوسی پور درست همان لحظه که نسبت به یک فرد و یا باشگاه نقدهای گاه بیرحمانه– که کاملا کارشناسانه هم بود – می کرد، دقیقا همان لحظه بیشترین احترام و تحسین را به سوژه هایش می داد و این کار بسیار دشواری است . عادل استاد کنایه است؛ کنایه هایی که به تحقیر بدل نمی شود، بلکه تبدیل به آگاهی برای مخاطب می شود .

در برنامه نود مجری همواره می داند دنبال دریافت چه پاسخی است و همیشه تماشاگر را ـ بی آنکه عقیده اش را به اوتحمیل کند ـ با خود همراه می‌کند . عادل هرگز برای خوشایند تماشاگر وارد فضای ژورنالیستی زرد و ملتهب نشد و من حتی یادم نمی آید که او احساس کرده باشد نیازی به دروغگویی و زیاده گویی هست .

در این سالها حس کرده‌ایم عادل با برنامه اش بزرگ تر و آگاه تر می شود . خود ما هم هر بار که نود تمام شده سبکبالی ناشی از گوشه هایی از اجرای عدالت را احساس کرده ایم .

خداکند که مسئولان تحمل را از خود این برنامه یاد بگیرند و بدانند که همه ی ما ممکن است حتی گاهی در دل کارهایمان اشتباه کنیم. من نمی خواهم از عادل اسطوره بسازم.

اما احساس می کنم او نسبت به حرفه اش یک دانای آگاه است و انگار خطری یا سایه ترسناکی روی این برنامه افتاده و می ترسم که نکند عده ای از این همه صراحت خوششان نیاید؛ از اینکه فرصت شرمنده شدن به آدمها بدهیم بدون اینکه به صورتشان چنگ بیندازیم.

البته جای خالی چنینی برنامه هایی در زمینه های دیگراجتماعی ، فرهنگی ، خانوادگی ، سیاسی و ..خالی است؛ برنامه هایی که به ما تحمل نقد پذیری بدهد. اینها همه در برنامه نود به هوش عادل فردوسی پور برمی گردد . اگرچه بی انصافی است که نگوییم آنهایی هم که عادل را در تلویزیون حمایت کردند ، همه باهوش بوده‌اند .

چرا که همه ی ما می دانیم امروز با مبتذل ترین برنامه ها هم می شود پرمخاطب بود . اما بحث بر سر این است که چگونه یک برنامه ورزشی می تواند به الگویی برای چگونه قضاوت کردن در زندگی تبدیل شود .

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

تصاوير زيباي بهروز خسروي از تعزيه روستاي رودبار آمل

گفتني است آقاي بهروز خسروي از عكاسان خبري سايت فارس و ساكن روستاي زاغده مي باشد . براي اين عزيز مؤفقيت روزافزون و بهروزي را از خداوند منان آرزومنديم.

بدون شرح 22 (عكس)

چرا CD ها ۷۴ دقیقه اند ؟

دیسک های فشرده یا همان CD که امروزه کاربردهای فراوانی در زندگی ما دارند، در سال ۱۹۸۰ به دنیا وارد شدند. ولی چرا دیسک های فشرده ۷۴ دقیقه ای هستند، نه ۶۰ دقیقه ای و نه ۷۰ دقیقه ای !؟ ‏

هفتاد و چهار دقیقه بودن آنها را می توان تقصیر یک مرد ناشنوای آلمانی گذاشت. ‏

شرکت سونی و فیلیپس که آن زمان در حال طراحی استاندارد CD بودند بین اندازه دیسک های فشرده با هم اختلاف داشتند. شرکت فیلیپس به دنبال طراحی دیسک های با قطر ۱۱/۵ سانتیمتر بود و سونی به ۱۰ سانتیمتر بسنده کرده بود. ‏

هر کدام از ۲ استاندارد فوق می توانستند ۶۰ دقیقه از موسیقی استریو با نرخ ۱۶ بیت و با فرکانس ۴۴٫۰۵۶ هرتز را در خود جای دهند. ‏

ولی این مقدار از دید آقای نوریو اهگا کافی نبود. وی که یک تاجر ابزار الکترونیکی در ژاپن بود و برای خوانندگی اپرا هم تعلیم دیده بود، پس از اینکه از کیفیت پایین ضبط صوت سونی به آن شرکت تحت یک نامه شکایت کرد، به استخدام سونی درآمد و پس از گذشت زمان در سال ۱۹۸۲ مدیر شرکت سونی گردید. وی که علاقه خاصی به موسیقی کلاسیک داشت، اصرار داشت که باید سمفونی نهم لودویگ وان بتهوون را بر روی یک دیسک فشرده جای داد. ‏

به گفته فیلیپس : طولانی ترین اجرا ۷۴ دقیقه به طول انجامید … موسیقی که در فستیوال شهر بایروت آلمان در سال ۱۹۵۱ به رهبری ویلهلم فورت ونگلر اجرا گردید را نمی شد در۶۰ دقیقه جای داد. ‏

و این بود سرآغاز دیسکهای ۱۲ سانتیمتری که ۷۴ دقیقه ظرفیت داشتند، استانداردی که متاثر از نوابغ آلمانی و ژاپنی ایجاد شد. ‏

منبع: نارنجي

سیب زمینی و کینه

معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند .

در کیسه بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند .

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند .

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد : ..........این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟

عکاسی و ثانیه ها (عکس)

وزیر اطلاعات در جمع مردم آمل:سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در آقازاده ها نفوذ کرده اند

وزير اطلاعات با بيان اينكه رهبر معظم انقلاب اسلامي نسبت به فتنه سال پيش بصيرت را به حد كمال رساندند و امروز ملت ايران هوشيارانه خودش را در مسير صحيح قرار داده است، گفت: بايد بدانيم كه فتنه هاي سال گذشته همچنان عليه ايران اسلامي ادامه دارد.

به گزارش ايرنا حجت الاسلام ' حيدر مصلحي ' كه سه شنبه شب در مراسم يادبود سالگرد حماسه ششم بهمن آمل در مصلاي اين شهر سخن مي گفت، افزود: در حالي كه مقام معظم رهبري در تمامي سخنراني هاي خود نسبت به ادامه فتنه هشدار مي دهند اما به نظر مي رسد كه برخي از نخبگان همچنان نسبت به فتنه سال پيش خاموش هستند.

وي ادامه داد: فتنه گران داخلي و خارجي سرمايه گذاري هنگفتي كرده اند و در حال حاضر نيز براي رسيدن به اهداف خود برنامه ريزي مي كنند.

وزير اطلاعات با بيان اينكه هنوز اسرار فراواني از پشت پرده فتنه سال پيش به دلايل مختلف بازگو نشده است، گفت: اينكه برخي از خواص و نخبگان همچنان سكوت مي كنند جاي تاسف دارد.
وي بيان داشت: كساني در فتنه سال پيش با لباس روحانيت حضور داشته اند كه بايد به موقع و همانطوري كه پيش از اين نيز با ديگران برخورد شده، با آنان برخورد شود.

وزير اطلاعات گفت: اسلام در تربيت سياسي خود معيار و ملاك را اشخاص نمي داند بلكه افراد با معيار و ملاك اسلام و ولي فقيه سنجيده مي شوند.
وي گفت: بايد توجه داشته باشيم كه امروز ملاك در حاكميت نظام ايران اسلامي ولي فقيه است و ولي فقيه عمود اين نظام هستند.

وي مقوله فتنه را يك دعواي انتخاباتي ندانست و اظهار داشت: پس از حادثه عاشوراي سال پيش مداركي از منزل يكي از دستگير شدگان بدست آمده است كه نشان مي دهد فتنه به دنبال اهداف بزرگتري بوده است.

وي با بيان اينكه امروز منافقين، كمونيست ها، سلطنت طلبان، بهايي ها و گروه هاي ديگر در حمايت از فتنه گران فعاليت دارند، افزود: خوشبختانه با درايت حكيمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي همه اين توطئه ها يكي پس از ديگري خنثي مي شود.

وزير اطلاعات به عدالت محوري دولت نهم و دهم اشاره كرد و گفت : سياست هاي دولت آقاي دكتر احمدي نژاد كه مورد تاييد رهبري است دردها را مي شناسد و شعار عدالت محوري را اجرايي كرده است .

وي با بيان اينكه هنوز مديران سران فتنه در داخل و خارج ايستادگي مي كنند و حتي در روزهاي اخير يكي از سران فتنه بر ادامه حركت و موضع خود پافشاري كرده است، گفت: مقام معظم رهبري در مقابل فتنه گران روش هاي اثرگذاري را در پيش گرفته اند كه جاي نگراني نيست.
حجت الاسلام مصلحي تحليل حوادث فتنه سال پيش از نظر رهبري را بسيار عميق دانست و آنرا مسير و روش مقابله با فتنه گران عنوان كرد.

وي با بيان اينكه هنوز برخي ها زير بار تحليل جامع رهبر معظم انقلاب اسلامي نمي روند، اظهار داشت: من معتقدم كه سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا ، كشورهاي غربي و رژيم صهيونيستي كه با فرهنگ ايران اسلامي آشنا هستند با نفوذ در آقازاده ها، نخبگان را به سكوت واداشته اند.

وي بصيرت بخشي و مدارا در عين حال قاطعيت را از ديگر روش هاي مقام معظم رهبري در برخورد با فتنه گران عنوان كرد و گفت: امروزه عمده ترين مشكل استكبار جهاني و دشمنان داخلي و خارجي ايران اسلامي، حضور هوشيارانه مقام معظم رهبري در تمام عرصه هاي كشور است.

وي با بيان اينكه قبل از آغاز كار دولت نهم دشمنان در مقابل ايران چگونه رفتاري داشته اند اما امروز چگونه هستند، گفت: امروز توطئه عليه ايران بسيار سنگين است و با مجهز ترين امكانات صورت مي گيرد و اين نشانه استقلال خواهي ايران و الگو قرار گرفتن ايران اسلامي در دنيا است.
وي به موفقيت هاي بزرگ كشور در دستگيري برخي از عوامل جاسوسي از جمله عوامل موساد در ترور دانشمندان علمي ايران اشاره كرد و گفت: در آينده نزديك به موفقيت هاي بزرگتري نيز دست خواهيم يافت.

وزير اطلاعات در بخش ديگري از سخنان خود به اجراي قانون هدفمند كردن يارانه ها اشاره كرد و گفت: اين دستاورد بزرگ اقتصادي عامل وحشت دشمنان ايران اسلامي شده است.

وي با بيان اينكه سرويس هاي اطلاعاتي دنيا وحشت خود را نسبت به موفقيت طرح هدفمند كردن يارانه ها بروز داده اند، گفت : به طور يقين با اجراي صحيح اين قانون، ايران در آينده نزديك از كشورهاي پيشرفته و موفق منطقه خواهد بود كه اين امر موجب ترس دشمنان شده است.
به گزارش ايرنا، مراسم بزرگداشت بيست و نهمين سالگرد حماسه ششم بهمن ماه سال 1360 آمل كه با شهادت 40 و جانبازي 120 نفر همراه بود با حضور استاندار، مردم، مسوولان و خانواده ها شهدا برگزار شد.

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

۶ بهمن شهر آمل،حماسه ای که در تاریخ ماندگار شد




شمال نیوز: حماسه‌اي كه مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل حركت ضدانقلاب آفريدند، چنان ضربه‌ي كوبنده‌اي بر پيكر اتحاديه‌ي كمونيست‌ها وارد آورد كه آن را متلاشي ساخت و اين شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه ساخت.

پس از شهريور ۱۳۲۰ سه گرايش عمده در عرصه‌ي سياسي اجتماعي ايران متجلي گرديد: نخست گرايش ملي، سپس گرايش چپ و ماركسيستي و سرانجام گرايش اسلامي. سابقه‌ي گرايش چپ و سوسياليستي در ايران به روزگار مشروطه باز مي‌گردد كه توأم با تندروي و افراط بود. تشكيل حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي به عنوان حزب مادر احزاب چپ در سراسر دنيا، به ويژه در دوران جنگ سرد، بر اهميت و حساسيت موضوع افزود. حزب توده‌ي ايران قديمي‌ترين تشكل وابسته به اتحاد جماهير شوروي بود كه همواره نقش خائنانه‌اي را ايفا كرده است. ورود چين كمونيست به عرصه جهاني نيز توجه گروه‌هايي را به خود جلب و انشعاباتي را در گروه‌هاي ماركسيستي ايجاد كرد. تباين ذاتي مرام كمونيستي با هويت اسلامي مردم ايران موجب شد تا دايره‌ي نفوذ آن از عده‌اي تحصيل‌كرده تجاوز نكند. يكي از گروه‌هاي كمونيستي، : "اتحاديه‌ كمونيست‌هاي ايران " بود كه سابقه‌ي تشكيل آن در امريكا به قبل از انقلاب باز مي‌گردد . اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي به ايران بازگشتند و بي‌آنكه پايگاه مردمي داشته باشند، خود را قيم و پيشرو مردم شمردند و بر آن شدند تا در مقابل انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي قد علم كنند و با قيام فوري، آن را براندازند. بدين منظور آمل انتخاب شد تا به تصرف آن و به زعم آنها با پيوستن مردم، حركت آزادي‌بخش آغاز شود. حماسه‌اي كه مردم آمل در بهمن ۱۳۶۰ در مقابل اين حركت ضدانقلابي آفريدند، چنان ضربه‌ي كوبنده‌اي بر پيكر اتحاديه‌ي كمونيست‌ها وارد آورد كه آن را متلاشي ساخت و اين شهر را به عنوان شهر هزار سنگر در تاريخ انقلاب اسلامي جاودانه ساخت. واقعه‌ي ۶ بهمن ۱۳۶۰ كه منجر به واقعه‌ي آمل شد و شهر آمل را به "شهر هزارسنگر " مشهور ساخت. اتحاديه‌ كمونيست‌ها كه خاستگاه اصلي آن در خارج از كشور و به ويژه ايالات متحده‌ي آمريكا بود، پس از طي يك دوره مبارزه‌ي سياسي ـ فرهنگي بسيار محدود، در سال ۱۳۵۵، از ادغام دو گروه "سازمان انقلابيون كمونيست " و گروه "پويا " تشكيل شد. دانشجويان عضو اتحاديه‌ي كمونيت‌ها كه در خارج از كشور مقيم بودند، غالبا خاستگاه طبقاتي ويژه‌اي داشتند كه متعلق به طبقه‌ي مرفه ايران بودند. غرق شدن در توهمات كمونيستي و دور شدن از شرايط عيني جامعه‌ي ايران، بر بي‌خبري آنها افزود؛ به گونه‌آي كه در حركت انقلابي و اسلامي ملت مسلمان ايران در سال ۱۳۵۷ دچار ترديد و خواستار رهبري طبقه‌ي كارگر شدند. ماركسيست ـ لنينيست‌هاي اتحاديه كمونيست‌ها به تبعيت از شكاف جهاني در اردوگاه كمونيست، به جمهوري خلق چين و انديشه‌هاي مائو تمايل پيدا كردند و از سمپات‌هاي تز سه جهاني مائو تسه دون رهبر چين شدند. نشريه‌ي "كمونيست " كه تا ۲۸ شماره منتشر شد، ارگان سازمان انقلابيون كمونيست بود و مقالاتي را درباره‌ي سياست‌هاي رژيم محمدرضا شاه، امپريالسم آمريكا و سوسيال امپرياليسم شوروي منتشر مي‌كرد. سپس اتحاديه‌ي كمونيست‌هاي ايران در خارج از كشور، نشريه‌ي "حقيقت " را در ۲۵ شماره منتشر كرد كه مشحون از تئوري‌بافي‌ها و تز‌هاي انقلابي و شعارهاي ضد امپرياليستي بود. با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني كه مظهرگرايي نوين ودستاورد سال‌ها مبارزه‌ي حقيقي اسلام سياسي با اسلام شاهنشاهي بود؛ اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به ايران مراجعه كردند و با مشاهده شكوه وعظمت حضور توده‌هاي ميليوني مسلمان ـ كه با آگاهي و درايت غيرقابل تصوري به دنبال امام خميني در جزئيات مبارزه‌ي جدي با امپريالسم آمريكا نقش تاريخي ايفا مي‌كردند ـ نخست موضعي قابل قبول و متعادل نسبت به انقلاب اسلامي اتخاذ كردند. اتحاديه‌ي كمونيست‌ها بر عمل انقلابي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ كه نام "انقلاب دوم " به خود گرفت، صحه گذاشتند و حتي برخي از اعضاي گروه ، در آغاز جنگ تحميلي براي مبارزه با دشمن متجاوز در جبهه‌ها حضور يافتند. با وجود اين، شديدا از اسلام بودن انقلاب ـ بدين معنا كه اسلام به عنوان نيرو محركه در تمام رفتارهاي انقلابي توده‌ها نقش داشته باشد ـ منزجر بودند و از هر فرصتي براي مخدوش كردن چهره‌ي اسلام به عنوان يك مكتب رهايي بخش استفاده مي‌كردند. همين مواضع كينه‌توزانه نسبت به مكتب گرانقدر اسلام و تلاش براي پيشرفت مرام كمونيستي موجب شد تا در بحران كردستان و جنگ جنوب، اقدام به جمع‌آوري سلاح كنند تا در موقع ضروري از آن استفاده نمايند. از سوي ديگر با بهره‌جويي از فضاي باز سياسي، در ميان دانشجويان، دانش‌آموزان، كارگران كارخانجات ، زنان ، محلات و ... اقدام به تشكيل ستادهاي تبليغي كردند. از اين رو هر چه بيشتر كوشش مي‌كردند، خود را ناكام‌تر مي‌يافتند. به دنبال صف‌بندي‌هيا سياسي و شكاف بين بني‌صدر و ياران امام، اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به پيروي از ساير گروه‌هاي ضد انقلابي به جبهه‌ي طرفداران بني‌صدر پيوست و پس از سقوط وي و جريان خرداد ۱۳۶۰، به اين نتجيه رسيد كه انقلاب دچار انحراف شده است و بايد براي نجات آن به اقدام عاجلي دست زد. اتحاديه‌ي كمونيست‌ها به تز "قيام فوري " رسيد و بر اين باور بود كه جامعه، كاملا آمادگي دارد و يكي از گروه‌ها بايد در اين فرصت دست به يك قيام مسلحانه بزند و با همراهي مردم، شهرها را يكي پس از ديگري آزاد و مستبدين را بر كنار كند. با اجراي طرح "مالك و مستأجر " از سوي كميته‌ي انقلاب اسلايم كه در پي آن مالكين موظف شدند هويت مستأجرين خود را اعلام كنند، امكان موفقيت در خانه‌هاي تيمي در شهر تهران خنثي شد و اتحاديه‌ي كمونيست‌ها، به دلاليل متعددي ، شهر "آمل " را براي طرح قيام فوري خود انتخاب كرد و با استقرار ۱۸۰ نفر از اعضا و كادر هواداران در جنگل‌هاي آمل، در صدد بر آمد تا با يك حمله‌ي ناگهاني، شهر آمل را تسخير و مردم را به قيام دعوت كند، آنگاه ديگر شهرهاي استان يكي پس از ديگري آزاد شوند و اين حركت به يك قيام سراسري تبديل شود. اولين حركت آنها در ۱۸ آبان ۱۳۶۰ با هوشياري نيروهاي سپاه خنثي شد. قرارگاه "ابوالفضل " با هدايت نيروهاي سپاه ، بسيج ، ارتش و ژاندارمري در قلب جنگل، ضربه‌ي ديگري به گروه "سربداران " جنگل وارد آورد. پس از چند درگيري جزئي‌تر، سرانجا م گروه ۱۰۰ نفره سربداران، در ميان سرماي زمستان بهمن ۱۳۶۰ ، خود را به آمل رساند و با شليك يك آر.پي.جي . ۷، واقعه‌ي تاريخي آمل را كليد زد.
تيراندازي و سپس تسخير شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ي مردم آمل شكل گرفت و صدها نيروي داوطلب مردمي با روي آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ي سربداران جنگل رفتند.سنگربندي‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پير و جوان همگي با آوردن شن و گوني اقدام به سنگرسازي و نبرد سنگر به سنگر كردند تا آنجا كه آمل لقب "هزار سنگر " گرفت.

بيش از ۱۰۰ نفر از اعضاي اتحاديه‌ي كمونيست‌هاي ايران، در اول بهمن ۱۳۶۰ از مقر خود در جنگل به سمت شهر آمل به راه افتادند. با توجه به برف سنگيني كه آمل و اطراف آن را پوشانده بود؛‌ عبور از رودخانه‌هاي متعدد با طناب صورت گرفت. پشت سر گذاشتن اين مسير به خاطر سختي راه و مشكلات تردد، ۳ روز به طول انجاميد؛ البته با توجه به برفي بودن زمين، اين وضعيت پيش‌بيني شده بود و در طراحي عمليات، قرار بود كه عمليات در روز ۵ بهمن انجام گيرد كه در اثر خستگي به ۶ بهمن موكول شد: "نيروهاي‌مان در روز ۵ بهمن به شهر رسيدند و شب را همگي در خانه‌ي من بودند تا صبح ".۱

بنابراين نيروهاي شوشكر از ساعت ۵/۵ صبح به خانه‌ي مادري محمدرضا سپرغمي كه در آن زمان، مادر و همسر و فرزندش را به تهران فرستاده بود، رسيدند. گروه تصور مي‌كرد كه در مرحله‌ي آخر ورود به شهر نياز به ۵ ساعت راهپيمايي دارد،

ولي اين پياده‌روي ۱۰ و ۱۲ ساعت به طول انجاميد و در نتيجه، عمليات يك روز به تعويق افتاد.۲ نيروها از فرط خستگي حتي توان روي پاي خود ايستادن را هم نداشتند: "حتي بعضي از بچه‌ها از فرط خستگي به محض لحظه‌اي ايستادن، سرپا خواب‌شان مي‌برد و جا مي‌ماندند و گم مي‌شدند ".۳

شب ۶ بهمن به هر شكلي بود در خانه‌ي سپرغمي اقامت كردند و به كشيك محل كه عضو انجمن اسلامي بود، به دروغ گفتند:

"امروز ويژه هستيم و از تهران آمده‌ايم. قرار است جنگلي‌ها به شهر حمله كنند. ما آمده‌ايم تا با آنها مقابله كنيم ".۴

حتي از او خواستند كه رازداري كند تا ضد انقلاب متوجه نشود و آن فرد هم به آنها اطمينان داد. در ساعت ۹ شب، گروه‌ها به تدريج از خانه‌ي يل محمد بيرون آمدند.۵

سرانجام با عبور از رودخانه‌ي هراز كه از حاشيه‌ي شهر آمل مي‌گذرد، وارد محله‌ي اسپه كلا شدند و در مكان‌هاي مقرر، استقرار يافتند. مقر بسيج كه در آن سوي رودخانه نزديك‌ترين هفد نظامي مهاجمين بود، به محاصره درآمد.

گروه‌ها هر كدام كارشان در يك قسمت شهر بود. تقريبا ۱۷ نفر مسؤول حمله به بسيج بودند. درگيري در ساعت ۱۱:۴۵ آخر شب ۵ بهمن شروع شد. گروه‌هاي عمل كننده‌ي ديگر در دادگاه انقلاب و سپاه، كه اين ۳ هدف از عمده‌ترين اهداف گروه سربداران بود، وارد درگيري شدند. در حين عبور از خيابان‌هاي شهر ، هر گاه با نيروي مسلح يا افرادي كه ظاهر حزب‌اللهي داشتند روبه رو شدند، به آنها حمله مي‌كردند و آنها را به شهادت مي‌رساندند و يا زخمي مي‌كردند و با كمال شقاوت رفتار مي‌كردند.

برنامه‌ي اصلي اين بود كه حتي الامكان نيروهاي سپاه و بسيج را از كار بيندازند و بعد از آن، مردم را به قيام دعوت كنند؛ زيرا طبق تحليل‌هاي تشكيلات، آنها مطمئن بودند كه مردم به آنها خواهند پيوست. غلامرضا سپرغمي كه خود از اهالي رضوانيه بود، مأموريت داشت تا با اهالي آنجا صحبت و آنها را جمع‌آوري كند تا به صحبت‌هاي مسئولين تشكيلات گوش فرا دهند و در "قيام فوري " مشاركت كنند، ولي او در اين امر موفق نشد و حتي به در خانه‌ي دو تن از آشنايان خود رفت و پاسخي نشنيد:

"من در ابتداي شب به محله‌ي رضوانيه رفتم و در ۲ خانه را زدم۶ كه اولي بدون اينكه حتي در را باز كند، از همان پشت در، با فحش از ما پذيرايي كرد . خانه‌ي دوم فقط در را باز كردند، ولي هيچ كس بيرون نيامد. در تمام طول شب و پس از آن تا صبح و تا ظهر، من در همان محله در بين افرادي كه با روشن شدن روز از خانه بيرون آمدند، بودم ".۷

در آن شهر نيز درگيري با مقر سپاه پاسداران ادامه داشت:

"درگيري در اطراف سپاه بود و نيروهاي‌مان سپاه را در محاصره داشتند و در كوچه‌هاي اطراف سپاه، مقر سپاه را تحت نظر گرفته بودند. دو نفر موتور سوار را قبل از ظهر دستگير و يكي را در خيابان اعدام انقلابي كرديم. نفر دوم كه دستش تير خورده بود، فرار كرد. به دليل نيامدن و نپيوستن مردم صحبت شد كه مردم نيامدند و حالا چه كار كنيم؟ عقب نشيني كنيم يا بمانيم؟ مركزيت توصيه كرد درگيري را ادامه بدهيم و ما ادامه داديم ".۸ اما اوج درگيري‌ها در اطراف مقر بسيج بود كه از اعضاي سربداران ۱۱ نفر جلوي ساتمان بسيج كشته شدند. اطراف مخابرات و فرمانداري نيز از مكان‌هاي درگيري بودند نيروهاي مهاجم با قرار دادن ۲ يا ۳ گاري خيابان را بستند و شروع به تيراندازي كردند تا مردم به آنه محلق شوند.

به ما گفته بودند به محض تيراندازي، مردم به شما ملحق مي‌شوند. يك نفر به نام محمود آملي هم بلد ما بود، ولي مردم نيامدند ".۹

تيراندازي و سپس تسخير شهر تا ۶ صبح ادامه داشت، اما با آغاز صبح ششم بهمن، حماسه ي مدرم آمل شكل گرفت و صدها نيروي داوطلب مردمي با روي آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه، به مقابله‌ي سربداران جنگل رفتند.

سنگربندي‌ها آغاز شد. از زن و مرد و پير و جوان هنگي با آوردن شن و گوني اقدام به سنگرسازي و نبرد سنگر به سنگر كردند تا آنجا كه آمل لقب "هزار سنگر " گرفت. رفته رفته به تعداد نيروهاي ضد شورش كه از روستاهاي اطراف مي‌آمدند و از مردمان وفادار به امام و انقلاب اسلامي بودند، افزوده مي‌شد. البته در شب حادثه هم، از مردم آمل هر كس كه خود را به خاطر صداي تيراندازي به سپاه و بسيج رسانده بود، دستگير، اسير و يا شهيد شده بود.۱۰ سازماندهي و ساماندهي نيروهاي مردمي از ساعت ۷ صبح آغاز شد و تا ۸ صبح به پايان رسيد. هر چند نهادهايي چون سپاه و بسيج به خاطر نوپايي اين نهادها تجربه‌ي لازم را نداشتند، ولي شور و اشتياق بسيار بالا براي مقابله با ضد انقلاب، جايگزين هر نارسايي شد. حمله‌ي مردم حزب‌اللهي به ضد انقلاب در دو محور اساسي، يعني در همان مناطقي كه دشمن تمركز داشت، صورت گرفت. در ادامه‌ي حضور مردم، واحدهاي كوچك‌تري از كوچه و خيابان‌ها به راه افتادند و خود را به مناطق درگيري رساندند. برخي از نهادهاي انتظامي چون كميته‌‌ي انقلاب اسلامي، شهرباني و ژاندارمري در بخش‌هاي از شهر مانع ورود مردم به صحنه ي درگيري مي‌شدند تا بدان ها آسيبي وارد نشود، اما مردم در چند بخش اساسي ايفاي نقش كردند كه به ترتيب اهميت بدين شرح هستند:

كمك در ايجاد سنگر و مواضع دفاعي
تلاش براي دستگيري دشمن
درگيري مسلحانه و جنگ تن به تن با دشمن
كشف محل استقرار دشمن
تخليه‌ي شهدا و كمك به مجروحين ۱۱
يكي از ابتكارات جالب نيروهاي بسيجي در نبرد با دشمن اين بود كه پشت يك وانت نيسان سنگر درست كرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حركت مي‌كرد؛ نيروهاي بسيجي پشت سنگرهاي ساخته شده در وانت به سمت دشمن تيراندازي مي‌كردند و راننده هم از تيراندازي دشمن در امان بود.

نقش مردم در اين درگيري غيرقابل تصور بود، به طوري كه در ساعات اوليه‌ي اين نبرد دلاورانه، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر مي‌آوردند:

"در حين درگيري شديد در حدود ساعت يازده بود كه وانت‌هايي كه كيسه‌ي شن حمل مي‌كردند، از جاده رد شدند. ما ابتدا ايست داديم كه آنها توجه نكردند. يك بار به يك وانت به منظور ترساندن آنها شليك كرديم كه فرار كردند. يكي دو بار هم وانت‌ها را گرفتيم و گوني آنها را خالي كرديم ".۱۲

ولي تعداد وانت‌ها آنقدر زياد بود كه محافظان جاده، كاري نمي‌توانستند بكنند. جنگ و گريز مردم و نيروهاي انتظامي منجر به كشته شدن و دستگيري عده‌اي از مهاجمين شد و در همان روز سه‌شنبه، ۱۶/۱۱/۶۰ ، دشمن تمام مواضع خود را از دست داد.۱۳ در ساعت ۴ بعدازظهر دشمن شروع به عقب‌نشيني كرد و در دو باغ حاشيه‌ي شهر موضع گرفت:

"بعد از عقب‌نشيني، وارد يك باغ بزرگ شديم. در همان موقع صداي الله‌اكبر و صداي جمعيت زيادي از درون باغ آمد. بچه‌ها فهميدند كه باغ در محاصره است و از هر طرف كه بخواهيم برويم به آنها بر مي‌خوريم. در آنجا بچه‌ها تيراندازي‌ هوايي كردند، چون امكان داشت همديگر را بزنيم ".۱۴

افرادي كه در برخي از محلات مانند رضوانيه مستقر بودند تا شايد مردم در روشني روز به آنها بپيوندند ، نوميدانه به جنگل برگشتند:

"من تا ظهر در همان محله ماندم و با شدت گرفتن درگيري در پيرامون محله و تنگ شدن حلقه‌ي محاصره، جزو اولين گروه بودم كه به طرف جنگل برگشتيم ".۱۵

در واقع پس از يورش بي‌امان مردم و كشته شدن ۳۴ نفر از گروه سربداران ، به ويژه كشته شدن كاك اسماعيل، مسوؤل كميته‌ي نظامي، گروه به طرف جنگل عقب‌نشيني كرد.
در آن روز حماسي مردم آمل ظرف مدت ۱۰ ساعت چشم فتنه را از كاسه درآوردند و با سركوب كردن منافقين، خاطره به يادماندني از خود به يادگار گذاشتند. در آن روز مردم آمل با اهداي چهل شهيد به انقلاب ، توانستند همانند اين آيه كه ميفرمايد "وَ وَعَدنا مُوسَي ثَلاثِينَ لَيلَه وَ اَتمَمنَاهَا بِعَشر.... "(--- و ما به موسي سي شب وعده داديم و چون پايان يافت، ده شب ديگر به آن افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب كامل شد........سوره اعراف آيه ۱۴۲---) كار را اتمام نمايند. و تقدير چنين بود كه حتما تعداد شهدا عدد ۴۰شود، تااين تجلي اخلاص و شجاعت به اكمال برسد و انقلاب اسلامي را بيمه نمايد.و بي جهت نبود كه حضرت امام خميني رحمت الله عليه در وصيتنامه خود با عظمت از مرد م آمل يا كردند و اشاره داشتند كه ما بايد از شهر آمل و مردم آمل تشكر كنيم، ديديد كه مردم آمل چه بر روز آنان آوردند و............
عالم فرزانه و مفسربزرگ قرآن در جهان اسلام، آيت الله جوادي آملي حفظه الله ميفرمايند

"از آن هنگام كه مردم آمل بيدار شدند و به صحنه آمدند، به شكل جدي و همه جانبه مبارزه كردند و مأموران رژيم پهلوي را در آمل به عجز و ناتواني واداشتند. نشانه‌اش اين بود كه آمل جزو نخستين شهرهايي بود كه در سال ۱۳۵۷(هـ.ش) با اعلام جمهوري و استقلال، ارتباط خود را از رژيم پهلوي قطع كرد و مردم شهر و روستاها كنترل ورود و خروج و تأمين امنيت و نظم شهر را توسط هسته‌هاي مردمي متشكل از جوانان سلحشور شهر و روستاها به عهده گرفتند و بدين طريق، زودتر از بسياري از شهرها از دولت طاغوت نجات پيدا كردند.
همچنين قيام همگاني مردم آمل و روستانشينان آن در جريان جنگل (حماسه‌ي‌ قيام ششم بهمن سال ۱۳۶۰(هـ.ش) بر ضد گروهك‌هاي مهاجم به شهر آمل)، برگ زرين ديگري از سلسله افتخارات مردم منطقه‌ي‌ آمل و شمال به حساب مي‌آيد، بلكه فخري براي همه‌ي‌ مردم ايران بود؛ چون در برابر مهاجمان جنگلي در ظرف ده ساعت مقاومت و ايثار جانانه، چهل شهيد و قرباني دادند؛ يعني هريك ربع ساعت، يك تن از بهترين جوانان خود را قرباني دادند تا توانستند فضاي شهر و محيط اطراف آن را از لوث وجود و حضور عناصر ملحد، فاسد و مزدور اجنبي پاك و به خون پاك شهيدانشان عطرآگين كنند. از اين‌رو، امام راحل "رضوان اللّه عليه " در وصيت‌نامه الهي ـ سياسي خود از مردم آمل و قيام مردم شهر و روستاهاي آن بر ضد جنگلي‌هاي مهاجم به عظمت ياد و از آن‌ها تشكر كردند. "

در اين حماسه‌ي جاودان، از مردم قهرمان آمل ۴۰ شهيد و ۱۲۰ نفر زخمي شدند.


گزيده بيانات امام خميني(ره) درباره حماسه مردم آمل

شما ملاحظه فرموديد كه اين‌ها در داخل تبليغات زياد مى‏كردند، به خارج هم كه رفتند تبليغات زياد مى‏كنند؛ به اين‌كه مردم در اختناق‏اند و خودشان همه مخالف‏اند با جمهورى اسلامى. در صد، شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، يا فوقش ده تا، ولى سايرين همه موافق منفى و مخالف هستند. و ديدند كه همه‌ي آمال‌شان را به شمال دوخته بودند و بيشتر تبليغات اين بود كه شمال ديگر تقريباً صددرصد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و اين‌ها همه‌ي قواي‌شان را جمع كردند و به آمل آن حمله‌ي وحشيانه‌ي غافل‌گيرانه را كردند، به اميد اين‌كه مردم آمل هم با آن‌ها هم‌دست بشوند و آمل را مركز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاى ديگر و رشت و همه‌ي جاها را بگيرند و جلو بروند.

اين‌ها به خيال خودشان با دست ملت مى‏خواستند كه - همان ملتى كه آن‌ها تراشيدند كه مخالفند با جمهورى اسلامى- با اين‌ها بيايند و مركز را هم بگيرند و حكومت را تغيير بدهند و بعد هم هرطورى كه دل‌شان مى‏خواهد عمل بكنند، مرتجعين را هم از بين ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شكست خوردند] و ما بايد تشكر كنيم از شهر آمل و آن مردم فداكار كه مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهيد دادند، لكن خوب اين مطلب را ثابت كردند كه آن‌جايى كه شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهيد بياييد قم؟ مى‏خواهيد بياييد تهران، جاهاى ديگر؟
صحيفه امام، ج‏۱۶، ص۳

پي نوشت:
۱- پرونده محمدرضا سپرغمي ، ش ۸۲۹۵
۲- پرونده محمود آزادي ، ش ۲۴۱۸۱
۳- همان
۴- پرونده غلامرضا سپرغمي، ش ۲۴۱۴۲
۵- پرونده‌ي بهروز فتحي ، ش ۲۴۱۴۴
۶- خانه‌ي اول پيرزاد و خانه‌ي دوم خاتم نژاد
۷- پرونده‌ي غلامرضا سپرغمي، شماره‌ي ۲۴۱۴۲
۸- پرونده‌ي محمدرضا سپرغمي شماره‌ي ۱۸۲۹۵
۹- پرونده‌ي محمود آزادي ، شماره‌ي ۲۴۱۸۲
۱۰- مهدي خاني ، پيشين ، ص ۱۵۴
۱۱- همان ، ص ۱۷۴
۱۲- پرونده‌ي بهروز فتحي ، شماره‌ي ۲۴۱۴۴

۱۳- حماسه‌ي مردم آمل، چاپخانه‌ي ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، تهران ۱۳۶۱ ، ص ۲۰
۱۴- پرونده‌ي علي عليزاده ، شماره ي ۲۴۱۸۰
۱۵- پرونده ي غلامرضا سپرغمي، شمارهي ۲۴۱۴۲



منابع:
كتاب اسناد اتحاديه كمونيستهاي ايران در واقعه آمل- نوشته علي كردي -انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي
سايت تبيان
سايت .khamenei.ir
سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي

فارس /۱۳۸۹


>

بياد شهيد سيد ناصر رسولي

امروز روز حماسه سازان مردم غيور شهرستان آمل در سال 1360 مي باشد.در اين روز 40 كبوتر از ديارمان كوچ كرده و تنها خاطراتشان را بر جا گذاشتند . افتخار همه اهالي روستايمان شهادت جوان با معرفت وخوش سيما ، سيد ناصر بوده و هست. او 22 سال سن داشت و در كار با شرافت كشاورزي مشغول بود . در صبح 6 بهمن براي كمك به پدرش به مزرعه ميرود و نزديكاي ظهر به خانه بر ميگردد و مي بيند مادرش پريشان ونگران بر روي پله هاي خانه نشسته و چشمش به در منزل مي باشد . سيد جلوتر مي آيد و علت نگراني را مپرسد و مادرش در جواب مي گويد كه جنگليها به آمل حمله كردند. سيد با شنيدن اين خبر بي درنگ سوار بر خودروي مزدا هزارش مي شود وبه مادرش مي گويد شهر در محاصره جنگليها باشد و من در خانه بمانم ،وظيفه همه ما مبارزه با آنهاست و سوار بر ماشينش مي شود وبا يك بوق شيپوري زدن (مخصوص ماشين سيد ناصر بود) روانه شهر مي شود.مادر بي خبر از هر جا گويا آخرين نگاه پسر جوانش را مي بيند... . آنروز سيد ناصر همانند همه مردم به كارهاي پشتيباني و سنگر سازي در داخل شهر مشغول بود كه در منطقه بيمارستان 17 شهريور خياباني كه بسمت رضوانيه منتهي مي شد ديد كه در سنگري يك رزمنده به شهادت رسيد واسلحه اش بر زمين انداخته شد . سيد بلا فاصله خودش را به آن سنگر رساند و در حالي بود كه دوستانش به او گفتند نرو دشمن كمين كرده و احتمال خطر بسيار است اما سيد در جداب گفته كه سنگر نبايد خالي بماند. به محض رسيدن سيد ناصر بخ داخل سنگر اسلحه رو برداشت و كمي برخواست تا شليك نمايد كه يك ضد انقلاب از خدا بي خبر از داخل منزل روبرويي كه گويا مركز تجمع آنها بوده به طرف سيد شليك مي كند و از ناحيه سر سيد را به شهادت مي رساند. روحش شاد ويادش گرامي باد.

6بهمن يادآور پرواز كبوتري از ديار روآر

6بهمن يادآور پرواز كبوتري از ديار روآر


... 6بهمن 60 بود آنروز-سكوت در كوچه هاي روآرسنگيني مي كرد-انگار صبح آبستن حوادث بود-كه اينچنين پرستوهاي مهاجر بر سقا نفار-پچ پچ كنان - تو را نشانه مي گرفتن- وتو.. با دستهاي پينه بسته- در مزارع،مشغول سجده نياز بودي-به يك باره بانگي برخواست- كه تورا صدا مي زد- بي درنگ - سوار بر اسب خاطرات شدي كه هميشه دوستان به يالهاي بافته شده اش مي باليدن-6بهمن 60 بود آنروز-مادردر انتظار - تعجب كنان- دست در دست تو-وتو-آخرين نگاه-وپرواز...دگر صدايي از تو نشنيديم-دگر اسب سفيدت نتاخت-ودوستان در حسرت يك ديدار-وتو در حسرت انتظار...
*به بهانه فرا رسيدن ايام شهادت سيد ناصر(نادر)رسولي

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

آخرین گفتگوی سوزناک افشین قطبی قبل از وداع با فوتبال ایران

آخرین نیوز :یک روز پس از باخت ، در اتاقش نشسته و تلفنی می گوید:« دل و دماغ حرف زدن ندارم اما اگر برای مصاحبه نمی آیی ، خوشحال می شوم در این ساعت های آخر با هم باشیم.» افشین قطبی در اتاقش در هتل شرایتون مشغول بستن چمدان هایش بود و داشت آنها را می بست:« تمرین های تیمم در ژاپن شروع شده و تصمیم گرفتم با اتفاقی که افتاد همین امشب بروم ژاپن تا زودتر کارم را آنجا شروع کنم. راستش الان خیلی بیشتر از دیشب ناراحتم. فکر می کنم شانسی را از دست دادم که در چنگ داشتم.»
او درست در روزی از افسوس سخن می گوید که در تهران همه درست به همان حسی برگشته اند که ساعتی قبل از بازی با عراق داشتند. حس تلخ بی تفاوتی. چه فرقی می کند ، عادت کردیم در این جور مواقع بگوییم همه چیز مان به همه چیزمان می آید. تیم ملی باخت که باخت ، مگر قرار بود ببرد؟ لحظه ای ناراحت شدند مردم چون تیم ملی کشورشان باخت ، اصلا فوتبال که مهم تر از سقوط هواپیما نیست. اینجا که جان کسی را نگرفتند ….

قطبی چمدان هایش را بی خیال شده و نسکافه تعارف می کند:«از ته قلبم ناراحتم. هدف بزرگی داشتم. ترسی ندارم که بگویم عذر می خواهم اما مطمئنم مردم که بازی را دیدند برای رسیدن به چیزی که آنها از من خواسته بودند تمام تلاشم را کردم اما …دیشب شب افشین نبود. ایمان داشتم که کره را می بریم اما نشد …»

و اما چرا این اتفاق افتاد؟ اصلا افشین جان چرا آن طور نشد که وعده اش را داده بودی؟ و او می گوید:« نیمه اول تیم زیر فشار کشنده حریف بود. نمی خواستیم عقب بیاییم ولی دیدم تیم افت کرده . سعی کردم با آوردن خسرو حیدری به زمین تیم را برگردانم فکر کنم با این تعویض شرایط کمی هم بهتر شد اما حقیقتش این است که دیشب شب مان نبود. فکر می کنم باتجربه های تیم، شب خیلی خوبی را پشت سر نگذاشتند و من هم روی شانس نبودم. باز هم می گویم انگار روز بازی با کره روز افشین نبود. »

و این دیالوگ کوتاه معنایش پایان قطبی است. بسته شدن مردی که یک روز با برد کره برابر تیم ملی ایران پایش به فوتبال ایران باز شد و او به عنوان امپراتور فاتح پس از حذف تیم ملی ایران در بازی های جام ملتهای آسیا توسط کره آمد و خیلی زود لقب ناجی گرفت و ۴ سال بعد با باحت به کره پرونده اش بسته شد درحالی که سلطان وعده ها لقبش داده بودند:« من امشب می روم ژاپن چون قراردادم با فدراسیون ایران تمام شده. من می روم و هرکس هرچه دوست دارد می تواند درباره ام بگوید اما می دانم مردم باورم دارند و می دانند که وعده ندادم. من تلاشم را کردم. گفتم تا آخرین لحظه می جنگم که قهرمان باشیم و این کار را هم کردم.»

/////////////////

گفت و گو با افشین قطبی ؛سرمربی حالا دیگر سابق تیم ملی ایران را دوست و همکار خوب ما علی عالی که سابقه همکاری باافشین را به عنوان سردبیر سایت شخصی او داشته است ، گرفته. مصاحبه ای که بخش اصلی آن صبح پنجشنبه گذشته در هتل شرایتون و قبل از حذف تیم ملی انجام گرفته و البته مقدمه ابتدایی هم بخشی از گفت و گوی این دو است که صبح یکشنبه در اتاق افشین انجام شده ، زمانی که سرمربی تیم ملی ساک هایش را می بسته تا شاید برای همیشه از ایران برود.

این گفت و گوی خبرانلاین شاید کمی بیش از حد با نگاهی مثبت نوشته شده باشد و این به دلیل دوستی صمیمی میان مصاحبه گیرنده و مصاحبه شونده می تواند باشد.

//////////////

برای مان شده یک رویا، اینکه ما هم بتوانیم جام ملتها برگزار کنیم!

شما فکر کنید خانواده ای می خواهد مهمان نوازی کند و خانواده های دیگر را به خانه اش دعوت کند، وقتی این دعوت صورت می‌گیرد، بهترین شکل شخصیت و مهمان نوازی خودش و بهترین شکل منزلش را می خواهد نشان دهد. او بهترین میوه ها، غذاها و نوشیدنی ها را فراهم می کند تا مهمان تجربه بسیار خوبی را از آن میزبان داشته باشد. علاوه بر اینکه وقتی مهمان وارد خانه می شود با لبخند، مهربانی و با مهمان نوازی برخورد می کند. تجربه ای که من از جام جهانی ۹۴ در آمریکا داشتم، تمام بازی هایی که در غرب آمریکا بود را از نزدیک دیدم و تمام برنامه ریزی ها و تشریفاتش را به دقت زیرنظر گرفتم. واقعا تجربه بسیار خوبی بود و امریکا سعی کرد به بهترین شکل خودش را نشان دهد. من ۱۳سال در بالاترین سطح کار کردم، ۲ جام جهانی درگیر بودم و پیشرفت فوتبال آسیا را دیدم. شاید برای مسئولین ما جالب باشد کشوری مثل قطر برای فوتبال و ورزش اینقدر خرج می کند، هزینه می کند، از تمرین گرفته تا رختکن و استادیوم؛ اینها نمایش ملی از طریق ورزش است، به این دلیل دولت قطر می خواهد کشورش را از طریق ورزش نشان دهد، می داند ورزش چقدر در جامعه مهم است و اینجا اسم و رسم قطر را به همه نشان می دهد و غرور ملی را بالاتر می برد و بزرگترین تبلیغات برای آنهاست.

اینجا درسی هم برای مان دارد؟

اصلا شک نکن که می تواند برای همه مهم باشد، تیم هایی مثل امارات، ژاپن، کره و استرالیا از کیفیت پیراهن، مدیریت، برنامه ریزی و پشتیبانی بسیار خوبی برخوردارند و می تواند الگوی مناسبی برای ما باشند، من امریکا و کره را از سال ۹۷ از نزدیک دیدم و می توانم خیلی درباره این مسائل حرف بزنم، آن زمان که در پرسپولیس هم بودم خیلی درباره این موضوعات می گفتم، اینکه تمرین ها، کیفیت زمین، گروه پزشکی، حمایت مدیریت، محل تمرین و مارکتینگ خیلی ضعیف هستیم و فوتبال بین المللی به اینها خیلی توجه دارد.

برگزاری این جام توانست در فرهنگ آنها تاثیر بگذارد؟ چراکه فوتبال دغدغه چندان مهمی نبود و برای همین می توانست تاثیر بسیار کمی داشته باشد…

من فکر می کنم تاثیر گذاشت به خاطر اینکه چشمان و ذهنشان به بین المللی بودن فوتبال باز شد و اینکه یک ورزش می تواند احساسات بسیار خوبی را برای مردمش هدیه بیاورد. این تاثیر بسیار قشنگ بود.

به نظر شما فوتبال فرهنگ ساز است؟ یعنی می تواند فراتر از زمین سبز باشد؟

صد در صد! به نظر من فوتبال و فرهنگ ها مثل تانگو با هم می رقصند، یعنی فرهنگ یک کشور و گروهی نفوذ می کند به فوتبالش و فوتبالش هم در همان فرهنگ اثر می گذارد. شما ببینید در یک بازی فوتبال تمام احساس انسان ها بیرون می آید. خوشحالی، غمگینی، عصبیت، دوستی و… شاید بهترین و بدترین رفتارها در این ورزش مشاهده می شود و من احساس می کنم این بازی ها تجربه بسیار خوبی برای من بود. مخصوصا برای مردم ایران که موفقیت ایران را می خواهند و از این بردها بسیار خوشحالند. آنها با فوتبال آشتی کردند و جنگیدن بچه ها را می پذیرند و این پیام مهمی برای ما است.

وقتی جام ملت ها می تواند چنین تاثیری بگذارد یعنی جام جهانی کره و ژاپن هم توانست تاثیر عمیقی در فرهنگ دو کشور داشته باشد و آنها را به شکوفایی برساند.

جام جهانی بعد از فرانسه به کره و ژاپن رفت، کشورهایی که دشمنان خونی همدیگر هستند و ژاپن چندین سال کره را اشغال کرده بود و هر بلایی که فکرش را کنید بر سر کره آورد. اما فیفا تصمیم گرفت این دو کشور با هم شریک شوند و وقتی این تصمیم گرفته شد همه اعتقاد داشتند که امکان ندارد این دو کشور با هم همکاری کنند ولی به خاطر اینکه دو کشور می خواستند میزبان شوند و در این تورنمنت شریک باشند، فکر می کنم فیفا موفق شد در مدت ۳۰ روز آنها را به هم نزدیک کند. در این مدت، برای برگزاری این تورنمنت، مردم این دو کشور و فرهنگشان توانستند با هم همکاری کنند. الان بیشتر ماشین های ژاپنی در کره است و خریدار دارد و یا تلویزیون های Samsung در ژاپن حضور دارد. یا مثلا فیلم های کره ای و درام‌های آن در ژاپن طرفدار دارد، یا ژاپنی ها به کره برای خرید و فروش مستقیما پرواز می کنند که قبلا نبود. این اثرات مثبت میزبانی است. من از نزدیک در کره قبل و بعد جام جهانی زندگی کردم. خیلی کم بودند کره ای هایی که بتوانند انگلیسی صحبت کنند و اصلا قهوه و پنیر در آنجا مصرف نمی شد.

یعنی فرهنگ آن‌ها تا این اندازه تحت تاثیر قرار گرفت؟

بله، بسیار! اعتماد به نفس کره ای ها خیلی بالا رفت و غرور ملی شان خیلی بالا رفت و مردم دنیا و همه کسانی که کره را از دور یا از تلویزیون می دیدند، وقتی وارد کره شدند مورد استقبال قرار گرفتند و دیدند که کشور تا چه میزان می تواند همرنگ باشد، به رنگ قرمز… بعد دیدند که تا چه میزان کره‌ای‌ها از تیمشان استقبال کردند. نکته جالب توجه این بود که کره در همه آن روزها تمیز و زیبا بود. من فکر کنم برگزاری این جام جهانی اثرات طولانی گذاشت، فقط کافیست به سود شرکت هایی مثل سامسونگ و ال جی و… نگاه کنیم. انگار همه پیشرفتشان بعد از برگزاری این جام جهانی بود و این به همان اعتماد به نفسی وصل است که ابتدا گفتم. من به ژاپن هم خیلی سفر داشتم و پیشرفت های آنها را دیدم. شناخت مردم ژاپن از فوتبال بالا رفت. در کره هم قبلا ازدواج های میان نژادها بسیار کم بود اما الان مردان خارجی با زنان کره ای ازدواج می کنند و مردان کره ای با خانم های خارجی ازدواج می کنند. من این را پیشرفت می بینم و هر وقت مردم ذهنشان باز می شود، مطمئنا قلبشان باز می شود و می دانند که حق انتخاب دارند، حق تصمیم گیری دارند و انتخاباتشان می تواند در آن چارچوب سنتی و تاریخی نباشد. اینها می تواند به خاطر عشق و کنجکاوی شان باشد و فکر می کنم این علامت پیشرفت است.

شما در فوتبال کره بودید و سابقه حضور در آنجا را داشتید. کره برای فوتبالش برنامه ریزی قوی داشت و نتیجه اش را هم شاهد بود. شاید ۱۰ سال پیش روی آن کار کرده بود. من می خواهم بدانم چنین فرهنگی در همه حوزه ها هم وجود داشت که مثلا در اقتصادشان هم همینگونه بود؟

من فکر می کنم کره ای ها در پانزده سال گذشته اینگونه نبودند. این درست است که کره قبل از جام جهانی ۲۰۰۲ در آسیا پیشرفت هایی داشت اما در سطح بین المللی حرفی برای گفتن نداشت. من فکر می کنم دکتر چانگ که آقای هیدینگ را به کره آورد و کسانی که با هیدینگ آمدند، اثرات بسیار طولانی در فرهنگ و فوتبال کره گذاشتیم چراکه ما نشان دادیم که برنامه ریزی های طولانی همیشه جواب می دهد. ما نشان دادیم که فقط با احساس، انگیزه و تلاش نمی توانیم موفق باشیم.

پس این فوتبال بود که در زندگی آنها تاثیر گذاشت.

ما با آقای هیدینگ جلسه و سمینارهای بسیار بزرگی گذاشتیم که مدل مدیریت تیم ملی کره الگوی مدیریت شرکت های کره ای شد. یکی از صحبت هایی که در کره بود اینگونه بود که فردی که رئیس شرکت است حرف اول و آخر را می زد و تصمیمات از بالا به پایین گرفته می شد و هیچکس پایین تر از او نباید اظهارنظر می کرد، همه باید از بالا تا پایین فقط کار می کردند. یک چیز جالب بگویم، اگر رئیس شرکت تا دوازده شب می ماند و کار می کرد، همه باید می ماندند، ممکن بود بنشینند و دیوارها را نگاه کنند. فرهنگ سربازی در کره حکم‌فرما بود. وقتی کره نتیجه گرفت همه کنجکاو بودند که چه مدیریتی در این تیم بود. وقتی که تکنولوژی وارد کره شد سعی کردیم با برنامه ریزی و علم از بازیکنان، تیم بسازیم. ما اجازه دادیم که دیگران هم اظهارنظر کنند و نظراتشان را ابراز کنند و البته آنها یاد گرفتند و فرهنگ مدیریتشان دچار تغییر شد. در این میان سامسونگ بسیار کنجکاو بود و از حوزه ریاست پیشنهادی آمد که از من و بدنساز تیم ملی کره دعوت شد. آنها می خواستند به هر قیمتی برای تیم سامسونگ کار کنیم، تفکرشان اینگونه بود. آنها به من پیشنهاد دادند که در کره بمانیم و این تفکر را وارد باشگاه ها کنیم. آنها کلا چیزی که اثرگذار است را به هر قیمتی به کار می گیرند و اجرایی اش می کنند.

جالب است که همیشه ورزشگاه های کره در بازی های ملی پر است.

به خاطر اینکه اگر شما به هرجای دنیا بروید، چینی ها در محله ای خاص حضور دارند. کره ای هم همینطوری هستند، سعی می کنند هرجا می‌روند با هم باشند و به هم کمک کنند و این فرهنگ بزرگ شرقی هاست. من فکر می کنم قدرت با پشتوانه داشتن است و ایرانی ها برعکس هستند و انفرادی کار می کنند. می بینیم وقتی کره‌ای‌ها ۲-۰ هم عقب باشند تماشاگرانشان تشویق می کنند. کاملا یادم هست وقتی هنوز فرهنگ فوتبالی کره شکل نگرفته بود ما ۵-۰ عقب بودیم ولی کره ای ها همچنان تشویق می کردند. در ایران هیچگاه اینگونه نبود.

گفتی فرهنگ جدیدی را وارد فوتبال ایران کرده‌ای. اما در مصاحبه‌هایی که از مربیان ایرانی منتشر می‌شود مشهود است که زیاد با این حرف شما موافق نیستند. حتما می‌دانید که بسیاری از مربیان داخلی در چند هفته اخیر مصاحبه کرده‌اند و گفته‌اند ما بی‌فرهنگ نبودیم که آقای قطبی فرهنگ را وارد فوتبال ما کرده باشد. یعنی زیاد با چیزی که شما گفته‌اید موافق نیستند.

می دانید چرا؟! چون هر وقت کسی می خواست روش یا صفتی را تغییر بدهد در مقابلش می ایستادند. همیشه باید جنگید و مبارزه کرد. من دارم برعکس جریان آب شنا می کنم، اما باید گام های کوچک را برداریم. هیچوقت نباید منصرف بشویم و امید را از دست ندهیم. من فکر می کنم مسیری که طی می کنیم اگر درست باشد نتیجه خواهد داد. تمام داستان های دنیا بدها علیه خوب ها هستند و خیلی وقت ها بدها بیشتر هستند، اما خوب به خاطر اینکه ایمانش زیاد است و صداقت دارد بالاخره می برد. تصویر فیلم گاندی در ذهنم است، انسان ها با عمل و رفتارشان تعریف می شوند و اگر با کسی که مخالف تو است و دشمنت است خوب رفتار کنی بسیار مهمتر از رفتاریست که با دوستت داری. من بارها در ایران دیدم با کسی که اختلاف داریم، رفتار بدی می شود مخصوصا پشت پرده! این را در فیلم گاندی اینگونه می گوید: «اگر تو چشم منو کور کنی، من هم چشم تو را کور کنم مطمئنا تمام دنیا کور می شود.» به نظر من فوتبال ایران همین بوده و سال ها همدیگر را کور کردیم.

طی این مدتی که در تیم ملی ایران کار کردید، یعنی دقیقا از زمانی که شما قول صعود به جام جهانی را دادید و نتوانستید به قول خودتان عمل کنید، مخالفت‌های زیادی با حضور شما در تیم ملی شد. حتی بارها بحث این را مطرح کردند که قطبی باید برود. کاری به ضعف یا قوت شما در مربیگری نداریم. مسئله این است که شما با این همه انتقاد کنار آمدید و به کارتان ادامه دادید.

(چند لحظه مکث کرد) فقط می توانم بگویم ایمان.

یعنی…

اجازه بده توضیح بدهم؛ من به خودم و گروهی که جمع کردم ایمان دارم. من به خودم و تیمم اعتقاد دارم. من به این گروهی که جمع کردم اعتقاد دارم. به بازیکنانم، به انگیزه، هوش و کیفیتشان اعتقاد دارم. در زندگی کاری را شروع نکردم مگر اینکه پیروز باشم، هدف من پیروزی و برنده بودن است. پیروزی برای من تفکر و عادت است، چیزی که داخل خیلی از آدم ها هست اما در من بیشتر است. در بعضی ها زنده تر است، باانگیزه تر است. والی زاده اینجا نشسته، بارها به او فشار آوردم تا بهترین نمایش را از خودش نشان دهد، بعضی وقت ها شاید دوست نداشته باشد اما در آینده قدر این فشارها را می دانند، اینها انگیزه و پیشرفت دارد. یک نکته قشنگ بگویم، وظیفه یک سرمربی و رهبر این است که بهترین کسانی که کار می کنند را بخواهد و زمینه‌ای بچیند تا آنها بهترین نمایش را داشته باشند. عشق بالا داشته باشند و من مثل پدر خانواده می توانم برای پیشرفت خانواده کمک کنم تا به هدف برسیم.

اما در فوتبال ایران که شرایط خاصی دارد و اهالی آن رابطه خوبی با هم ندارند، این طور کار کردن سخت است. شما که سال‌ها خارج از ایران کار کردید و بعد به ایران آمدید، چطور توانستید با شرایطی که فوتبال ایران دارد کنار بیایید؟ به هر حال فوتبال ما با فوتبال سایر کشورها تفاوت‌هایی دارد.

ببین! بگذار یک چیز را بگویم. من یاد گرفتم همه کارهایم را خودم بکنم. اینطوری همه چیز را می توانم کنترل کنم. اصلا به خاطر همین دشمن‌های زیادی داشتم، چون من می دانستم که پشت پرده تصمیمات چیست و برای همین همه چیز را خودم کنترل می کردم. زیر بار هر حرفی نمی روم، خیلی درباره تصمیماتم فکر می کنم و به هدفم ایمان دارم و تا آخرین روز به آن پایبندم.

اما این مدلی که شما طبق آن کار می‌کنید برای ایران سخت است. یعنی کار کردن با این روش آن هم در فوتبال ایران کمی مشکل به نظر می‌رسد.

دیدگاه یک سرمربی باید تصویر کلی باشد، باید هدف ها را طولانی بچیند و البته نگاه هلی کوپتری خیلی مهم است. تجربه های شخصی من خیلی بالاست، باید قدرت پیش بینی و برنامه ریزی داشته باشیم، برای اتفاقاتی که تیم را به هدف نهایی برساند. شاید شکست و دیوار باشد اما این شکست ها و دست اندازها می تواند کمک کند برای پیشرفت شخص و گروهی که بتوانند به مسیر آخر برسند. این کمک می کند تا شکست های بعدی را کمتر کنیم، عکس العمل ها را با منطق و برنامه ریزی اصلاح کنیم. در مدیریت و رهبری وقتی بازیکنان ببینند اولین نفر و آخرین نفر در تمرینات تو هستی، همیشه شاگرد زندگی و کار هستی، زحمت می کشی، برای گروه همه را شریک می کنی، به همه اجازه می دهی تا نظرشان را بگویند، نقش بزرگتری داشته باشند آنوقت همه چیزشان را برای موفقیت می دهند. اینها فرمول های مهم برای موفقیت مجموعه است. اینکه از بالا دستور بیاید در طولانی مدت جواب نمی دهد و احساس شریک بودن در تیم و قدرت و تاثیرگذاری را کاهش می دهد. ما تلاش کردیم تا این زمینه را بچینیم، اینکه همه مهم هستند و نقش مهمی در موفقیت گروه دارند. همه از ته دل می جنگند و کمتر از این هم انتظار نداریم. بعضی وقت ها باید سقف را بالاتر برد و از پتانسیل گذشت تا اگر کمتر شد حداقل به سقف پتانسیل برسیم. اینها تجربیاتی بود که من در این سال ها بدست آوردم و من سعی کردم آنها را اجرا کنم. هر صحنه و تجربه ای متفاوت است اما مطمئن باش اصول ها هیچوقت تغییر نمی کنند.

شما در فدراسیونی بودید که جز علی کفاشیان تقریبا هیچ حمایت محسوسی از شما نمی‌شد. کار کردن در مجموعه ای که به شما ایمان نداشتند برایتان مشکل نبود؟

بله، حرفت قشنگ بود. اما من انتظار زیادی از آنها نداشتم ولی آخر کار مهم است. اینکه چقدر توانستی توانایی هایت را اثبات کنی. برای من مردم مهم هستند، آنها الان بهترین داور هستند و می توانند خوب قضاوت کنند. تیم من بهترین است و خیلی خوشحالم. من با این تیم ۱۸ بازی انجام دادم و فقط ۲ بار باختم. یکی هم مقابل برزیل بود. من اصلا درک نمی کنم چرا با من بد بودند و نمی خواستند مرا ببینند! اما از یک موضوع خیلی خوشحالم، مدیریت آقای کفاشیان. هیچوقت دخالت نمی کرد و مدیریتش هلی کوپتری بود. این برای من خیلی مهم بود. هیچوقت نمی گفت چرا این دعوت شده و این دعوت نشده، این خیلی برای مربی مهم است و من از ایشان تشکر می کنم.

اما تعداد مخالفان شما کم نشد. با این‌که رئیس فدراسیون از شما حمایت می‌کرد ولی کسی نبود که بعد از مدتی بیاید و بگوید من حالا موافق حضور قطبی هستم. البته این موضوع در جام ملت‌ها و پس از پیروزی در دو سه مسابقه اول رخ داد.

هیدینگ هم همینقدر دشمن داشت، قبلا هم گفتم، هر تغییری مخالف دارد و باید بجنگی. هیدینگ در کره همینطور بود و اصلا جو ایران برای من ناآشنا نیست. فدراسیون و گروه بزرگی از مربیان کرده تصمیمات هیدینگ را دوست نداشتند. به هر حال شخصی که می خواهد تغییرات بزرگی بیاورد باید مبارزه کند.

به نظر می‌آید شما روانشناس خوبی باشید. بیشتر روانشناس هستید یا مربی؟

من بیشتر مربی هستم اما بلدم از همه بهترین استفاده را کنم. من به انرژی مثبت خیلی اعتقاد دارم. همیشه هم به دنبال انرژی مثبت هستم و همیشه درباره آدم ها اول قسمت مثبتش را می‌بینم. اینها برای تیم انگیزه می آورد. من می دانم چطور باید افراد را دخیل کرد، از آنها کار خواست و بهترین هایش را به نمایش گذاشت. باید به دیگران احترام گذاشت و از آنها خواست تا توانایی هایشان را به نمایش بگذارند و هر کاری که برای موفقیت تیم می توان انجام داد را نشان دهند.

با آن‌هایی که رفتار خوبی با شما ندارند چطور رفتار می‌کنید؟

من خیلی حرفه ای فکر می کنم و مهمتر از همه اینکه بسیار احترام می گذارم. تا آخرین لحظه هم با آنها با احترام برخورد می کنم.

شما از ایران رفته اید. چه توصیه ای برای افراد و مدیرانی دارید که در همه این سال ها مخالف شما بودند و به هر بهانه‌ای با حضور شما مخالفت می‌کردند؟

من خودم را در جایگاهی نمی بینم که توصیه کنم اما به نظر من همه مدیریت ها سیاسی است. به جای اینکه مسئله این باشد که ورزش چه نفعی می برد، می گویند آنها چه نفعی از ورزش می برند. این درست نیست، این نمی تواند باعث پیشرفت باشد و برای همین خطرناک است.

چیزی مانده که بخواهید بگویید؟ حرفی که تا به حال نزده‌اید؟

هیچکس یادش نیست تختی چه زمانی قهرمان شد ولی آن فرهنگ بسیار مهم است که به جا گذاشت. درباره پله هم همینطور است، همه از شادی ها و لبخندهایش حرف می زنند و خیلی کم از تعداد گل ها و سه جام جهانی که حضور داشت حرف می زنند. من امیدوارم روزی ایران میزبان جام جهانی باشد و بتواند صورت زیبای خودش را به همه نشان دهد. اینجا خیلی ها می گفتند چرا انگلیسی حرف می زنم، در حالیکه من می خواهم داستان فوتبال ایران از زبان ایرانی ها گفته شود. تا حالا داستان فوتبال ایران از زبان آنها بود اما من با این کارم انقلابی در اطلاعات آنها به وجود آوردم و موضوعات خودمان از زبان خودمان گفته شد و این یعنی موفقیت . تاریخ را این بار من برای شان تعریف کردم نه از برداشت آنها بر اساس گفته های یک مترجم. باید بتوانیم خودمان را قوی کنیم و بهترین باشیم. دوست دارم یک روز به ایران بیایم، هیچوقت اینجا را فراموش نمی کنم، جایی که عاشقش هستم اما من هم فکرهای بزرگی در سر دارم. دوست دارم سرمربی تیم ملی در جام جهانی باشم اما شاید این فرصت هرگز به من داده نشود اما همه قلبم با ایران است و همیشه هم خواهد ماند.

در 6 بهمن سال 60 در آمل چه گذشت؟

قدم‌زنان به همراه سردار ناصر شعبانی به طرف اتاق ایشان می‌رویم كه سر صحبت را باز می‌كند: "چند سال قبل وقتی برای پاسداشت شش بهمن به آمل رفته بودم، آن‌جا پیشنهاد دادم كه باید شش بهمن 60 آمل در تاریخ ماندگار شود. چه اشكالی دارد كه این حماسه را بچه‌های ما در كتب درسی مانند درس دهقان فداكار بخوانند." از قضا، موضوع پایان‌نامه‌ی دكتری ایشان، تبیین و تحلیل چگونگی پیدایی و سرانجام این حماسه است. فرمانده‌ی سپاه شهرستان آمل در سال 60، از مشاهدات عینی و اطلاعات دست اول خود برای ما می‌گوید.

- شما در زمان واقعه‌ی شش بهمن سال 60 آمل، فرمانده‌ی سپاه آمل بودید. ابتدا از فضای سیاسی- اجتماعی كه این حادثه رخ داد، توضیح دهید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یك صف‌بندی ملموسی بین گروه‌های سیاسی - كه قصد سهم‌خواهی داشتند - به‌وجود آمد. در این بستر كه تا حدودی ناشی از فضای اول انقلاب بود، گروه‌های سیاسی با گرایشات مختلف نظیر منافقین، كمونیست‌ها، لیبرال‌ها و... سعی داشتند تا سهم بیشتری از قدرت را تصاحب كنند. یكی از این جریان‌های چپ، - كه عامل اصلی حوادث آمل بود- "اتحادیه‌ی كمونیست‌های ایران" بود كه اعضای آن از لحاظ فكری، وامدار تفكر مائویستی بودند. مشی این گروه قبل از انقلاب، صرفا‍ً مشی سیاسی و فرهنگی بود كه فعالیت‌های‌شان نیز بر این مبنا تعریف می‌شد. اما پس از انقلاب و به‌خصوص پس از عزل بنی‌صدر سران این اتحادیه در اهداف و روش‌های خود تغییر ساختاری دادند و مشی مبارزات مخفی و مسلحانه را در پیش گرفتند. شاخصه‌ی مبارزاتی این اتحادیه - كه در ابتدا متشكل از 53 نفر بود- مبارزات فیدل كاسترو و چه‌گوارا در آمریكای لاتین بود. اما برای همراه كردن مردم، روش مائو در چین را برگزیده بودند.

- به چه دلیل، شمال كشور را برای فعالیت‌های شورش‌گرانه‌ی خود انتخاب كردند؟

پس از علنی شدن مشی مسلحانه‌ی ضدانقلاب، منافقین، اتحادیه‌ی كمونیست‌ها و... آن‌ها برنامه‌ها و طراحی مبارزاتی خود را در خانه‌های تیمی و مخفیانه انجام می‌دادند و به‌اصطلاح، از روی زمین به زیر زمین رفتند. پس از حادثه‌ی 30 تیر و فرار بنی‌صدر و افزایش ترورها، طرحی به‌نام مالك و مستأجر از سوی نظام اسلامی اجرا شد كه در پی آن، هر مالكی موظف بود كه هویت مستأجر خود را با ارائه‌ی شناسنامه نشان دهد. اجرای این طرح باعث لو رفتن و شناسایی آن‌ها شد. از طرفی هم پس از خروج رجوی و بنی‌صدر از كشور، هنوز خط خروج برای آن‌ها آماده نبود. بنابراین بهترین مكان برای آن‌ها جنگل‌های شمال كشور بود.

دلیل دیگر، تشكیل جبهه‌ سوم بر ضد جمهوری اسلامی بود. ناصر میرریاحی از رهبران اتحادیه‌ی كمونیست‌ها مبدع این تز بود. او معتقد بود كه عراق در جنگ تحمیلی، بخش عمده‌ای از امكانات و نیروی نظامی ایران را در جبهه‌ی اول به خود مشغول كرده است. مبارزات كردها در كردستان، جبهه‌ی دوم علیه نظام اسلامی می‌باشد. بنابراین با ایجاد جبهه‌ی سوم، "اتحادیه كمونیست‌ها" می‌تواند در یك جنگ بدون مقاومت، نظام نوپای سیاسی را به ورطه‌ی سقوط بكشاند. به همین خاطر رهبران شورش‌گر اتحادیه‌ی كمونیست ها، جنگل‌های منطقه‌ی عمومی جنوب غربی شهر آمل را انتخاب كرده و به جولان در آن پرداختند.

- انتخاب شهرستان آمل و جنگل‌های آن، دلیل خاصی داشت؟

مهم‌ترین نكته بحث ظرفیت‌های جغرافیایی این منطقه بود كه دارای شاخص مهم بود:

1. آمل برای فعالیت آن‌ها دارای عمق استراتژیك بود و آمل به دلیل این‌كه از كوه‌های جنگلی تا لب دریا فاصله و عمق قابل توجهی بود كه برای برای جنگ و گریز خوب بود.

2. شاخص مهم دیگر این بود كه باید منطقه‌ی انتخابی به مرز نزدیك باشد.

3. نكته‌ی دیگر قرمز بودن مناطق مشابه آمل بود. یعنی در مناطق مشابه نظیر سیاهكل و لاهیجان، قبلاً سابقه‌ی درگیری وجود داشته و در آن‌جا پاسگاه دایر كرده بودند.

4. وجود جاده‌ی هراز. یكی از این عناصر اتحادیه به‌نام بهمن شیردل می‌گفت كه دلیل انتخاب آمل، وجود جاده‌ی هراز بود. می‌گفت كه اگر ما می‌توانستیم نیم‌ساعت جاده را ببندیم و اعلامیه پخش كنیم، چون‌كه رادیو این این‌گونه مسائل را پخش می‌كرد، همه‌ی ایران را متوجه خود می‌كردیم. ضمن این‌كه جاده‌ی هراز، جاده‌ی استراتژیكی است كه شمال را به مركز، و مركز را به مشهد متصل می‌كرد.

5. آن‌ها تمایل داشتند كه مكان استقرار، قابلیت تقسیم شدن را از مركز داشته باشد و آمل به دلیل وجود سلسله‌كوه‌های البرز، دارای این ویژگی بود. 6. یكی از مهم‌ترین دلایل آن‌ها برای انتخاب آمل این بود كه آن‌ها تصور می‌كردند كه در این شهر زمینه‌های مردمی برای همراهی با آن‌ها وجود دارد كه البته بزرگ‌ترین اشتباه‌شان نیز همین مسأله بود. ضمن این‌كه جنگل هم آب داشت و هم بعضی از درخت‌ها میوه‌های خوردنی داشتند. جنگل محل استتار و اختفای مناسبی بود كه آن‌ها در آن محدودیتی نداشتند.بود.

- این استنباط غلط از جامعه‌ی آمل، ناشی از چه عواملی بود؟

پاسخ این سؤال را با نقل خاطره‌ای بیان می‌كنم. سال 59 در سپاه گرگان درگیری شد و بچه‌های اداره‌ی اطلاعات سپاه گرگان را در مقر سپاه كشته بودند. به من ابلاغ كردند كه باید برای فرماندهی سپاه به گرگان بروی و اوضاع را سر و سامانی بدهی. در راه گرگان بودیم كه شب به آمل رسیدیم. چون شهر را نمی‌شناختیم، تصمیم گرفتیم كه به مقر سپاه رفته و در آن‌جا نماز بخوانیم.در بدو ورود متوجه شدیم كه بین كادر سپاه آمل و فرمانده‌ی آن درگیری شدید وجود دارد. بچه‌های حزب‌اللهی، بسیجی‌ها یك طرف هستند و فرمانده‌ی سپاه طرف دیگر. یك روحانی هم بود كه بعد متوجه شدم كه ایشان امام‌جمعه‌ی آمل حضرت علامه حسن‌زاده‌‌آملی هستند. وقتی فهمیدند كه ما از تهران آمدیم، به سمت ما آمدند و با اعتراض گفتند كه باید فرمانده‌ی سپاه را عوض كنید؛ چراكه او دارای اندیشه‌های التقاطی بود. در اصطلاح آن زمان او یك "امتی" بود و در صبحگاه، برای پرسنل ":امّت" می‌خواند.

من به آن‌ها گفتم كه یك ماشین در اختیار من بگذارند تا در سطح شهر، گشتی بزنم. یكی از بچه‌های آمل گفت كه شما نمی‌توانید بروید. گفتم چرا؟ گفت چون‌كه ریش داری! از این حرف او خیلی تعجب كردم. خلاصه سوار ماشین شدیم. اولین محله‌ای كه سر زدیم، "اسپی‌كلا" بود. دیدیم كمونیست‌ها در آن‌جا ایست بازرسی گذاشته‌اند. با تعجب گفتم پس شما این‌جا چه كاره‌اید؟ گفت این محله مال آن‌هاست. رفتیم به منطقه‌ای به‌نام "چاكسر". تكیه‌ا‌ی در آن‌جا بود معروف به "تكیه شهدا" وجه تسمیه‌ی آن را پرسیدم، در جواب گفتند كه ما این تكیه را با شهادت سه نفر از بچه‌ها گرفتیم. گفتم این چه وضع شهر شماست؟ سپاه باشد و این منطقه مال كمونیست‌ها؟! این منطقه مال منافقین؟! پس شما چه كار می‌كنید؟ یكی‌دو جای دیگر هم رفتیم كه اوضاع همانی بود كه دیده بودم. احساس كردم كه جای خوبی برای كار كردن است و با هماهنگی دیگر به گرگان نرفتم و در آمل ماندم.

این موارد موجب شده بود كه سران اتحادیه‌ی كمونیست‌ها ظرفیت‌های دینی مردم را نبینند. وجود این‌همه امام‌زاده در این منطقه نشان می‌دهد كه از قدیم‌الایام مردم این منطقه ارادت به اهل‌بیت(ع) داشته و شیعه بوده‌اند. ضمن این‌كه جز آل‌بویه كه كنترل این منطقه برعهده داشت، حكومت‌های دیگر نداشتند و یا نمی‌خواستند هم درگیر شوند. به‌علاوه‌ی این موارد سابقه‌ی مبارزاتی نظیر قیام جنگل میرزا كوچك‌خان هم در تاریخ این منطقه ثبت شده بود.

- برنامه‌ی خاصی هم برای مردم طراحی كرده بودند؟

بله؛ همراه كردن مردم طبق طرح آن‌ها، شبیه مدل مائو در چین بود. آن‌ها معتقد بودند كه دشمنان اصلی ما در شهرها هستند. ما به‌وسیله‌ی تسلط بر روستاها و اتصال آن‌ها به یكدیگر شهرها را تهدید كرده و به‌تدریج فتح كرده و به سمت مركز حركت كنند. همان كاری كه مائو در چین انجام داد و با اتصال روستاهای دهقانی به هم و پی‌ریزی یك راه‌پیمایی بزرگ، پكن را فتح كرد. ضمن این‌كه در روستاهای آمل به دلیل ییلاق و قشلاق كردن مردم آمل، در زمان سرما هم كه روستاها خالی از سكنه بود، مواد غذایی در خانه‌ها موجود بود كه آن‌ها می‌توانستند با همكاری چند نفر از بومی‌ها، وارد روستا شده از این امكانات استفاده كنند.

البته گفتم كه اشتباه‌شان نیز همین تصور غلط بود كه مردم با آن‌ها همراهی می‌كنند، غافل از این‌كه اصلاً مردم آن ظرفیتی را كه آن‌ها فكر می‌كردند، برای‌شان فراهم نكردند. هرچند اسم‌شان هم فدایی خلق بود و تصورشان هم این بود كه می‌خواهند خلق را از زیر یوغ حكومت دربیاورند، اما تحلیل‌ها و اخبار آن‌ها از مردم آمل غلط بود. در روز شش بهمن‌ماه سال 60 به‌گونه‌ای شد كه مردم خودشان آن‌ها را می‌گرفتند و تحویل ما می‌دادند. یادم می‌آید فردی كه آماده‌ی اعدام شدن بود، گفت كه ما اصلاً مردم را نشناختیم و اصلاً اشتباه كردیم وارد شمال شدیم.

- یعنی خیلی از اعضای اتحادیه اهل شمال نبودند؟

همین‌طور است. اساس تشكیل این اتحادیه به این شكل بود كه در سال 48، زمانی‌كه قیمت نفت بالا رفت، شاه در خوزستان به كارمندان صنعت‌نفت امتیازات رفاهی و... می‌دهد. یكی از آن امتیازات، بورسیه‌ی تحصیلی خارج از كشور برای فرزندان آن‌ها بود. من از زبان دو نفر از همین آدم‌ها نقل می‌كنم كه می‌گفتند ما برای تحصیل به بركلی آمریكا رفتیم. وقتی فضای ایران انقلابی شد، ما نیز تحت‌تأثیر این فضا به كمونیسم گرایش پیدا كردیم و عضو كنفدراسیون دانشجویان خارج از كشور با گرایشات كمونیستی می‌شوند. جالب است كه یكی از آن‌ها در جواب سؤال من كه پرسیدم آن‌جا چه كسی با شما ارتباط داشت؟ گفت سه آمریكایی كه بعدها فهمیدیم یكی از آن‌ها عضو CIA است، در خط‌دهی به ما نقش داشتند. می‌گفت نزدیك انقلاب ایران كه شد، به ما گفتند كه دیگر به كشورتان بروید - چه فارغ‌التحصیل بودیم یا نه- و مبارزه كنید تا در انقلاب سهمی داشته باشید.

از 97 نفری كه دستگیر كردیم، 46 نفر از افرادی بودند كه پدران‌شان صنعت‌نفتی بودند. مابقی هم اغلب خوزستانی بودند كه سازمان با فراخوانی نیروهایش از سراسر كشور به منطقه‌ی شمال، در واقع در جنگل‌های شمال، سه كمپ در سه نقطه دایر می‌كنند و آموزش‌های مخصوص چریكی را آن‌جا به نیروها آموزش می‌دادند. جالب است كه چند نفر از آن‌ها در لبنان و در مبارزات "جرج حبش" شركت كرده بودند.

- از لحاظ مالی چگونه تأمین می‌شدند؟

این‌ها یك شبكه‌ی شهری داشتند، یك شبكه‌ی جنگل و یك شبكه‌ی تهران كه در بازار تهران كسانی به این‌ها كمك می‌كردند. مثلاً می‌گفتند كه ما یك كیسه برنج را كه دوهزار تومان بود، سه‌هزار تومان می‌دادیم و بقیه‌اش را هم پس نمی‌گرفتیم؛ چون می‌خواستیم با پول نیرو جذب كنیم.

راه دیگر هم دزدی از بانك‌ها بود. یك روز در مقر سپاه بودیم. خبر آوردند از یك بانك سرقت شده است. دم صبح وقتی كه پول بانك را با ماشین آوردند، با همكاری یكی از كارمندان بانك، دو نفر با اسلحه تهدید كرده و حدود 280هزار تومان پول را می‌برند. البته یكی از آن‌ها فرار كرد كه بعدها در درگیری‌ها كشته شد و دیگری را هم مردم گرفتند و تحویل دادند.

- تسلیحات نظامی خود را از چه طریقی تأمین می‌كردند؟

از همان طریق. خودشان هم می‌گفتند كه كمك‌های ریالی خیلی مهم نبود، بلكه تسلیحاتی كه به آن‌ها داده می‌شد، مهم‌تر بود. مثلاً می‌گفتند كه برای ما سه پارتی سلاح آوردند. این‌ها را كه با چندهزار تومان نمی‌شود خرید.

- بنابراین با نیروهای كاملاً آماده مواجه بودید؟

بله؛ هم تسلیحات داشتند و هم از نظر بدنی و آموزش‌های نظامی آماده بودند. یادم می‌آید كه در همان اوایل كه ما در منطقه‌ی امام‌زاده عبدلله، عملیات كردیم، 11شهید دادیم. خیلی سخت بود. نیروهای ما قصد داشتند از ارتفاع صعود كنند و مكان مورد نظر را بگیرند. وقتی از بچه‌ها پشت بی‌سیم خبر می‌گرفتیم، هِن‌هِن می‌كردند و می‌گفتند، از شرجی بودن هوا نمی‌توانیم نفس بكشیم. اما در آن‌طرف میدان، دختری را می‌دیدیم كه پشت دوشكا نشسته و هلی‌كوپتر را هدف قرار داده است؛ یك دختر كمونیست! این‌ها را كه می‌گویم از مشاهدات خودم است. تمامی نیروهای آن‌ها ورزیده بودند. واقعیت این بود كه ما ضعیف بودیم و به دلیل نداشتن تجربه و جوانی، بلد نبودیم. حتی در داخل شهر می‌آمدند، ترور می‌كردند و از شهر خارج می‌شدند. از مردم عادی نظیر دو جوانی كه از نظام‌آباد تهران بودند تا افرادی كه به ظاهر حزب‌اللهی بودند. یا دست به تخریب، انفجار، گروگان‌گیری، سرقت بانك و... می‌زدند.

- با این اوصاف، دربرابر ضدانقلاب چه‌كار كردید؟

به‌تدریج، ما قدرت پیدا كردیم و نیروها نسبت به گذشته وضع بهتری را پیدا كردند. اما ورق از زمانی به نفع ما برگشت كه به تدبیر و پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی نیروهای ما وارد جنگل شدند. رفتن ما آنها را تجزیه كرد. ماجرا از این قرار بود كه ایشان به سپاه آمل آمدند. درباره‌ی آن‌ها از من سؤالاتی كردند. من هم به‌وسیله‌ی نقشه، به‌طور كامل حركات، اهداف و مواضع اتحادیه‌ی كمونیست‌های ایران را در گزنه‌سرا، مَنگُل‌درّه و... برای ایشان توضیح دادم و گفتم كه حزب‌اللهی‌ها به‌خاطر ترورها، وحشت دارند كه سر كارشان بروند. خیلی وضع بدی است. ایشان گفتند كه تدبیرتان چیست؟ گفتم كه می‌خواهیم در سطح وسیعی در شهر از نیروهای مسلح استفاده كنیم؛ به‌طوری‌كه زیر تیر هر چراغ‌برق، یك بسیجی باشد. ایشان در جواب من گفتند مگر نمی‌گویید كه این‌ها در جنگل هستند و از آن‌جا می‌آ‌‌يند و محیط را ناامن می‌كنند. چرا شما می‌خواهید شهر را امن كنید؟ شما هم بروید محیط آن‌ها را ناامن كنید. شما هم بروید در جنگل. من همین جمله را از ایشان شنیدم و بعدازظهر به چالوس و مركز فرماندهی آمدم. پیشنهاد آیت‌الله جوادی‌آملی را ارائه كردم و مورد قبول واقع شد.

ما نیروهای‌مان را به جنگل بردیم و در آن‌جا پایگاه زدیم. در شیارها، تپه‌ها و به هر ترتیب توانستیم آن‌ها را در جنگل تجزیه كنیم. به یكی از آن‌ها گفتم كه چرا شما به شهر حمله كردید؟ گفت كه ما اگر می‌خواستیم برای خرید به روستا برویم، سرود‌خوان وارد روستا می‌شدیم، اما حالا شما آمدید بالای تپه پایگاه زدید، كنار رودخانه پایگاه زدید، خیلی‌جاها نیرو گذاشتید. اصلاً دیگر امنیت نبود. بنابراین یا ما باید به‌دلیل سرما به شهرهای‌مان برمی‌گشتیم كه ریسك بود یا باید حمله به شهر می‌كردیم. شما ما را مجبور كردید.

- بنابراین دلیل انتخاب شش بهمن توسط آن‌ها اجباری بود؟

بله؛ البته آن‌ها حدود یك‌ماه قبل از آن نیز قصد حمله داشتند، اما به‌طور اتفاقی برادری به‌نام شهید كارگر كه از بچه‌های سپاه بود و اسلحه نیز همراهش بود، آن‌ها را دیده، با آن‌ها درگیر و شهید می‌شود. آن‌ها فكر می‌كنند كه عملیات لو رفته و به جنگل برمی‌گردند.


اما از طرفی شش بهمن سال‌روز انقلاب سفید شاه نیز بود. به یكی از آن‌ها گفتم كه چرا شش بهمن كه این مناسبت را دارد شما به شهر حمله كردید؟ بعدها فهمیدیم كه آن‌هایی كه پول آن‌ها را تأمین می‌كردند، انتخاب‌شان این روز بوده تا كه آن واقعه را زنده كنند. آن‌ها در واقع مائویست‌های وابسته به سلطنت‌طلب‌ها بودند، درحالی‌كه خودشان نمی‌دانستند؛ واقعاً نمی‌دانستند.

- اگر موافق باشید به ششم بهمن‌ماه سال 60 برویم. برنامه‌ی آن‌ها برای حمله به چه بود؟

برنامه‌ی آن‌ها برای حمله، تسخیر سه نهاد بود؛ یك‌جا ساختمان بسیج بود كه از لحظ استراتژیك در محل خوبی بود. ضمن این‌كه ساختمان بسیج از لحاظ استقامت ساختمان محكمی بود. مكان دوم فرمانداری و مكان سوم، سپاه.

- تعداد نیروهای‌شان چند نفر بود؟

95 نفر

- زمانی كه وارد شهر می‌شدند، كسی مشكوك نشده بود؟

نه؛ به این دلیل كه آن‌ها با لباس فرم سپاه وارد شهر شده بودند. بنی‌صدر در زمان ریاست جمهوری خود، به یكی از كارخانه‌های آمل كه لباس فرم سپاه را تولید می‌كرد، دستور كتبی داد تا 400 یا 4000 لباس به دارنده‌ی این نامه بدهند كه البته كنار امضای بنی‌صدر، یك امضای دیگر هم بود كه من این دست‌خط را دیده‌ام. یك ماشین گشت ما گزارش داد كه ما آن‌ها را دیدیم اما فكر می‌كردیم كه سپاهی هستند. حادثه‌ای قبل از حمله به آمل اتفاق افتاد. این‌ها آمدند و جاده‌ی هراز را بستند كه اعلامیه پخش كنند.

یك روحانی به‌نام آقای شریعتی از گرگان با پسر و عروسش به آن‌جا می‌رسد. از این روحانی كارت شناسایی می‌خواهند و او نیز به سبب پوشش آن‌ها كارتش را به آن‌ها نشان می‌دهد. من از قول عروسش می‌گویم كه آن‌ها به روحانی گفتند كه به‌به! ما در آسمان‌ها دنبال شما می‌گشتیم و او را از ماشین پیاده كرده و جلوی چشم خانواده‌اش به شهادت می‌رسانند. یعنی با لباس سپاه این كار را كردند. راه‌بندان هم كرده بودند. مردم هم كه می‌دیدند، اما به واسطه‌ی لباس سپاه به آن‌ها اعتماد كردند. بنابراین كسی نمی‌توانست به آن‌ها شك كند. در حادثه‌ی دیگری چون زمان حمله به دهه‌ی فجر نزدیك بود، یكی از معلمان با دانش‌آموزان، مشغول رنگ‌آمیزی و شعارنویسی بر روی دیوار بودند كه آن‌ها با لباس سپاهی به آن‌ها می‌گویند كه من سپاهی هستم و بچه‌ها هم می‌گویند كه ما بسیجی هستیم. تا این حرف را می‌زنند، آن‌ها را به رگبار می‌بندند و از آن دانش‌آموزان تنها یك نفر زنده می‌ماند. البته دو روز قبل از عملیات اصلی؛ خانه‌ای را روبروی سپاه اجاره كردند و می‌خواستند با انفجار دیوار زندان، زندانی‌ها را آزاد كنند كه به‌صورت اتفاقی رهگذری آن‌ها را دیده و مشكوك می‌شود. وقتی كه قصد پرس‌وجو را از آن‌ها دارد، آن‌ها فرار می‌كنند.

- تا این‌جا رسیدیم كه وارد شهر شدند.

بله؛ البته آن‌ها در عصر 5 بهمن حركت كردند و در دو محله‌ی "اسپی‌كلا" و "رضوانیه" در خانه‌هایی كه برای‌شان تدارك دیده بودند، مستقر شدند. در اعترافات‌شان می‌گفتند، فرض ما این بود كه جایی را بگیریم كه از آن‌جا نگذاریم كمكی از آن‌طرف پل به نیروهای انقلاب برسد. بعد هم حمله می‌كنیم و منطقه را از دست آن‌ها می‌گیریم. حدود یك‌ربع به یازده شب شش بهمن بود كه من در سپاه بودم. ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم. آن‌ها حمله را شروع كردند درحالی‌كه بسیاری از نیروهای ما در جنگل بودند. مثلاً در ساختمان بسیج، تنها 7 نفر بودند. نكته‌ی جالبی را بگویم كه نقل آن خالی از لطف نیست. در جیب یكی از دستگیرشده‌ها كاغذی را پیدا كردیم. در آن نوشته بود كه از شیشه‌های ساختمان بسیج -حدود سی‌وسه پنجره- آن‌قدر به ما تیراندازی می‌شد كه نمی‌توانستیم وارد ساختمان بسیج شویم.

اما همان‌طور كه گفتم در آن ساختمان تنها هفت نفر بودند. این موضوع را بعدها با علامه حسن‌زاده‌آملی در میان گذاشتم كه ایشان ضمن خواندن آیه‌ی: " أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ" (انفال؛ آیه‌ی 9) گفتند كه در جنگ بدر هم ملائكه آمدند و به پیامبر كمك كردند و این‌ها این موضوع را نمی‌فهمند.
بنابراین درگیری‌ها در همان شب آغاز شد. ما تصمیم گرفتیم كه در شب به دلیل آسیب‌پذیری، دستور حمله را متوقف كنیم و منتظر شدیم تا صبح شود. ضمن این‌كه این تصمیم موجب شد كه برای طرح‌ریزی حمله، زمان بیشتری را در اختیار بگیریم. صبح كه شد، به كمك مردم، ما ابتكار عمل را در دست گرفتیم. مردم واقعاً به ما كمك كردند. تئوری‌هایی كه در بعضی از كشورها مثل كوبا یا انقلاب چین، جواب داده بود و كمونیست‌ها توانسته بودند در 24ساعت، موفق شوند، در كشور ما و در آمل به‌وسیله‌ی مردم در 24ساعت، طومارش بسته شد. اصلاً خود مردم این‌ها را می‌گرفتند و تحویل می‌دادند. یادم هست كه دمِ در سپاه، سه نفر از حزب‌اللهی‌ها دو نفر از آن‌ها را گرفته و برای تحویل آورده بودند. پرسیدم چگونه آن‌ها را دستگیر كردید؟ گفت این‌قدر تیر زدند و ما این‌قدر سنگ زدیم تا تیرهای‌شان تمام شد و گرفتیم‌شان. جالب است كه آن بنده‌ی خدا تا آن روز آرپی‌جی ندیده بود. می‌گفت این سلاحش هم كه شكسته را بگیر! زن و مرد كمك می‌كردند؛ زنان در سنگرسازی و... یا موردی را دیدم كه كسی در پشتش شن ریخته و عقب‌عقب راه می‌رفت، مثل یه سنگر كه اگر تیر زدند به آن بخورد. البته از دیگر شهرها نیز وقتی مردم و نیروها قضیه را شنیدند، به سمت آمل حركت كردند تا به ما كمك كنند. به‌خاطر همین جان‌فشانی‌ها بود كه امام در وصیت‌نامه‌ی خویش، از حماسه‌ی مردم آمل یاد می‌كنند. من در 11استان كشور خدمت كرده‌ام. اما تا به امروز مردمی بانشاط‌تر از مردم آمل ندیده‌ام.

- به همین دلیل آمل لقب شهر "هزارسنگر" را گرفته است؟

بله؛ حضور مردم به حدی بود كه همه‌جا تبدیل به سنگر شده بود. یادم می‌آید كه خانمی كه برای امرار معاش خانواده تخم‌مرغ می‌فروخت، كار خود را رها كرد و با چادر خود شن و ماسه می‌آورد. پس از این ماجرا، برای ارئه‌ی گزارش خدمت امام رسیدیم. نماینده‌ی آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت كه آمل به یك‌باره به شهر "هزارسنگر" تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد.

- با خارج از ایران هم ارتباط داشتند؟

در این زمینه نكات جالبی وجود دارد كه تا به‌حال نشنیده‌اید. این اطلاعات، ارتباط آن‌ها را با خارج از كشور نیز نمایان می‌كند. یك‌بار در همان سال‌ها با آقای هاشمی رفسنجانی جلسه‌ای داشتیم كه پس از آن، ایشان در خطبه‌های نمازجمعه جمله‌ای دارد. ایشان می‌گوید كه "در حوادث آمل، اتفاقاتی افتاد كه من فعلاً از گفتن آن به دلیل مسائل امنیتی خودداری می‌كنم." اما جریان از این قرار بود كه سال 61 وپس از حادثه‌ی آمل، نیروهای امنیتی در ایستگاه راه‌آهن دامغان، به یك زن و مرد مشكوك شده و آن‌ها را هنگام فرار دستگیر می‌كنند. مرد با خوردن سیانور خودكشی می‌كند، اما آن زن پس از دستگیری، همكاری كرده و اقرار می‌كند كه از رابطین جنگل است و نیز قرار ملاقاتی را لو می‌دهد. او می‌گوید سه روز دیگر و در هتلی در سمنان، با پاریس تماس خواهیم گرفت. به همین جهت، نیروهای سپاه نیز در آن محل مستقر می‌شوند.

در شنودها مشخص شد كه از پاریس می‌گفتند برنامه‌تان چیست؟ رابطین می‌گفتند كه ما آماده‌ایم و بازار خوب است. بازار خوب است یعنی ما آماده‌ی عملیاتیم. آن‌ها نیز گفتند كه منتظر ابلاغ ما باشید. هنگامی‌كه از هتل بیرون آمدند، دستگیرشان كردیم كه در بازجویی‌ها خانه‌ای را در ساری و روبروی استانداری مازندران لو دادند. وقتی آن خانه را تصرف كردیم، سه نفر در محل بودند. نكنه‌ی جالب این‌كه 11خط تلفن برای خط‌دهی به نیروها و كنترل اوضاع در آن‌جا بود. تلفن‌ها زنگ می‌زد و چون آن‌ها با رمز با هم صحبت می‌كردند، ما نمی‌توانستیم، جواب بدهیم. ضمن این‌كه آن سه نفر نیز با ما همكاری نمی‌كردند. خلاصه از طریق كاغذهایی كه آن‌جا بود، متوجه رمزها شده و به تلفن آن‌ها پاسخ می‌دادیم. به این ترتیب توانستیم با آن‌ها ارتباط برقرار كنیم. آن‌ها 95 نفر منافق و كمونیست بودند كه در مناطق كوهستانی سوادكوه كمپ زده بودند. به‌تدریج توانستیم همه‌ی آن‌ها را از كوه پایین بیاوریم و دستگیر كنیم. در گیلان نیز همین طرح را پیاده كرده و تعدادی را دستگیر كردیم. نكته‌ی جالب این‌كه هیچ‌كدام از آن‌ها متوجه فریب‌خوردن‌شان نشده بودند. وقتی در چالوس -مركز فرماندهی سپاه- قضیه را فهمیدند، برای‌شان باوركردنی نبود.

نكته‌ی دیگر این‌كه، بنی‌صدر پس از فرار نیز به آن‌ها خط‌دهی می‌كرد. او در پاریس و طی مصاحبه‌ای گفته بود كه در فاصله‌ی زمانی اندكی، شما شاهد خواهید بود در شمال كشور، حوادثی به وقوع می‌پیوندد.

- چه زمانی شهر پاك‌سازی شد؟

حدود ساعت 4 بود كه بسیاری از آن‌ها، كشته، مجروح و اسیر شده بودند. آن‌ها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عب‌نشینی می‌كردند. احساس كردم كه ممكن است در حال عقب‌نشینی به سمت دادگاه بروند و آن‌جا را بزنند و زندانی‌ها را آزاد كنند. در زندان 45، 46 نفر منافق مهم داشتیم كه با صدای تیراندازی به ‌وجد آمده بودند. سوار ماشین شدم و به سمت دادگاه رفتم. وقتی آن‌جا رسیدم، تیراندازی خیلی شدید بود. خلاصه دادگاه را حفظ كردیم. اما بعد متوجه شدیم كه آن‌ها می‌خواستند فرار كنند. سرانجام نیز از 95 نفری كه به شهر حمله كردند، تقریباً 86، 87 نفر جنازه و اسیر و مجروح گرفتیم و 7 نفر از آن‌ها توانستند فرار كنند كه البته حدود دو هفته‌ی بعد، دستگیر شدند.

* جانشین مجتمع دانشگاهی امام حسین(ع)

گفتگو از: محمدحسین وزارتی

منبع:
khamenei.ir

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

چطور جلوی آبریزش بینی را بگیریم؟

شمال نیوز: اگر آبریزش بینی شما چند هفته ادامه داشت، به پزشک مراجعه کنید. پزشک علت آبریزش بینی را تعیین می کند و به نحو صحیح آن را برطرف می نماید.

در هر صورت راه هایی وجود دارد که می توان توسط آنها، آبریزش بینی را قطع کرد. بیشتر درمان ها، یک راه حل موقتی هستند.

1- داروهای آنتی هیستامین مصرف کنید: اگر آبریزش بینی در اثر آلرژی باشد، مصرف آنتی هیستامین ها تحت نظر پزشک، آن را بند می آورد. مصرف آنتی هیستامین ها باعث خواب آلودگی می شود.

2- داروی سرماخوردگی بخورید: اگر آبریزش بینی در اثر سرما یا ویروس سرماخوردگی باشد، مصرف داروهای سرماخوردگی تحت نظر پزشک، آن را رفع می کند. این داروها خلط بینی را خشک می کنند و آبریزش بینی را بند می آورند. راهنمای خاص هر دارو را بخوانید و آن را به کار برید.

3- از اسپری بینی استفاده کنید: شما می توانید این اسپری را در بینی تان بزنید. آبریزش بینی باعث می شود بینی شما قرمز و متورم شود. اسپری بینی این ورم را کاهش می دهد. شما می توانید فقط برای چند روز از این اسپری استفاده کنید، زیرا استفاده طولانی مدت از آن، آبریزش بینی را بدتر می کند.

4- موقع خواب، دستگاه بخور را در اتاق تان روشن کنید: دستگاه بخور، رطوبت هوا را افزایش می دهد.هوای خشک، آبریزش بینی را بدتر می کند، در حالی که هوای مرطوب، ترشحات لزج بینی را کاهش می دهد.

5- یک قاشق مرباخوری نمک را در یک لیوان آب گرم حل کنید: مقداری از این محلول را در یک ظرف قطره چشمی بریزید. سرتان را عقب ببرید و چند قطره از این محلول را در بینی خود بچکانید. سپس نفس بکشید تا محلول نمک، راه های بینی شما را خیس کند. چندین بار این کار را تکرار کنید تا کاملا بینی شما پاک شود. همچنین می توانید قطره بینی کلرور سدیم را از داروخانه بخرید و به جای این محلول نمک استفاده کنید.

6- تکه کوچکی از زنجبیل تازه را بخورید: معلوم شده است که این درمان خانگی (خوردن زنجبیل)، جریان خون را افزایش می دهد و ترشحات بینی را کم می کند. این کار را 3 تا 4 بار در روز تکرار کنید تا آبریزش بینی شما قطع شود.

* هشدارها:

1- ترشحات بینی خود را به آرامی خالی کنید (در اصطلاح آرام فین کنید)، چون بینی شما خشک و حساس شده است.

2- از مصرف الکل و کافئین (مثل قهوه) خودداری کنید، زیرا این دو ماه باعث کاهش آب بدن می شوند، در نتیجه ترشحات بینی غلیظ تر می گردند.

چای مفیدتر از آب


شمال نیوز: دانشمندان توصیه می کنند که هنگام تشنگی به جای آب، یک لیوان چای بنوشید.

به گزارش برنا، با انجام یک سری آزمایشات، دانشمندان دریافتند که چای نه تنها مانند آب، در تامین آب بدن نقش دارد و تشنگی را برطرف می کند، بلکه فواید زیادی برای سلامتی به همراه دارد.

دکتر کری روکستون، متخصص تغذیه و رهبر گروه تحقیقاتی این طرح می گوید: " نوشیدن چای عملا بهتر از نوشیدن آب است. چای جایگزین مایعات می شود و علاوه بر آن حاوی آنتی اکسیدان هایی است که مزیت آن را دو چندان می کند."

پزشکان معتقدند با وجود آنتی اکسیدان و به ویژه فلاونوئیدها میزان صدمات وارده به سلول ها در زندگی روزمره کاهش می یابد و بنابراین موجب کم شدن میزان حملات قلبی و دچار شدن به چندین نوع سرطان می شود.

درست است که کافئین خاصیت دفع آب از بدن دارد، اما هر فنجان قهوه و یا چای، آب بیشتری نسبت به آنچه که از بدن دفع می کند را وارد بدن می کند.

سازمان تغذیه بریتانیا روزانه مصرف 1.5 تا 2 لیتر ( 8.5 فنجان) مایعات را توصیه می کند، اما از آنجا که قبلا اثبات شده که چای از جذب آهن غذا جلوگیری می کند، کسانی که مبتلا به کم خونی هستند، نباید به هنگام صرف غذا چای بنوشند.

چگونه موبایل شنود می شود؟

شمال نیوز: امروزه هر جا سخن از استراق سمع و شنود مکالمات تلفن های همراه به میان می آید تصویری که در اذهان عامه نقش می بندد این است که در هنگام برقراری تماس ، مکالمات رد و بدل شده توسط دستگاهی واسط ضبط می شود و مورد شنود قرار می گیرد.این نوع استراق سمع اگر چه می تواند مورد استفاده قرار گیرد اما با پیدایش تلفن های همراه و گسترش ارتباطات سیار ، شیوه های جدید و کاراتری جهت شنود مکالمات و استراق سمع های محیطی به کار گرفته می شود.

هر تلفن همراهی قاعدتاً دارای یک میکروفون بسیار حساس است که همواره قابلیت فعال شدن را دارا می باشد.فعال کردن این میکروفون نیازی به برقراری تماس با گوشی مزبور و فعال شدن سیم کارت گوشی و یا حتی روشن بودن تلفن همراه ندارد.

امروزه یکی از تجارت های پرسود برای شرکت های سازنده تلفن های همراه ، فروش دستگاه های فعال کننده میکروفون های تلفن های همراه و امکانات شنود این میکروفون های فعال شده می باشد.

این دستگاه ها قابلیت هایی به خریداران آنها می دهد که با استفاده از آن می توانند به راحتی ، تلفن همراه شخص مورد نظر خود را به میکروفون مخفی خود تبدیل نموده و کلیه مکالمات وی در محل کار ، منزل و یا حتی در جمع دوستان را به راحتی شنود نمایند.

البته این دستگاه های شنود تنها توسط شرکت های سازنده تلفن های همراه ، تولید نمی شودو سایر شرکت های تولید کننده نرم افزار های موبایل نیز می توانند در صورت داشتن کد های نفوذ به دستگاه های تلفن های همراه شرکتی خاص(مانند نوکیا) نرم افزار مناسب شنود این نوع تلفن های همراه را تولید نمایند.

البته فعال کردن این نوع سیستم ، عموماً نیاز به نصب نرم افزار مربوطه بر روی تلفن همراه افراد قربانی دارد که این عمل ممکن است از طریق ارسال پیامک ، بلوتوث و ... انجام گیرد.

در صورتی که فرد مهاجم بخواهد از شیوه ارسال پیامک برای نصب این نرم افزار مخفی استفاده نماید ، پیامکی عمومی مانند تبریک سال نو به طیف وسیعی از مشترکان یک شهر ارسال می کند و مشترکان تلفن های همراه نیز پس از خواندن این پیامک ، فرد مهاجم را در جایگذاری این جاسوس کوچک یاری می رسانند.

با استفاده از این تکنولوژی ، هر تلفن همراه یک جاسوس بالقوه می تواند باشد که حتی در صورت خاموش بودن دستگاه تلفن همراه نیز می تواند بسته به حساسیت میکروفون خود ، امواج صوتی را از شعاعی از محیط خود ، جذب و ارسال نماید.

لازم به ذکر است که این سیستم جاسوسی ، تنها محدود به شنود مکالمات محیطی نمی شود بلکه این دستگاه ها قادربه دسترسی به تمامی بخش های تلفن همراه از قبیل یادداشت های شخصی ، پیام های کوتاه ، لیست تماس ها و ... می باشند.

توصیه هایی برای مقابله با این جاسوس :

۱. در صورتی که این سیستم جاسوسی توسط یکی از شرکت های سازنده تلفن همراه (مانند نوکیا) به فرد مهاجم فروخته شود ، عملاً هیچ کاری نمی توان انجام داد جز اینکه به هنگام حضور در جلسات کاری و خصوصی که اطلاعات با ارزشی (مانند اطلاعات مالی) ردوبدل می شود باتری موبایل خود را خارج کرده و فضای کاری را عاری از دستگاه تلفن همراه شرکت مورد نظر نمایید.

۲. حتی الامکان شماره هایی که پیامک های گروهی ارسال می نماید را Ban نمایید.

۳. پیامک هایی که از افراد ناشناس می رسد و دارای حجمی بیش از یک اس ام اس است را باز نکنید.

۴. Bluetooth دستگاه موبایل خود را در مواقع غیر ضروری ، در حالت Off قرار دهید.

۵. اطلاعات شخصی و حساس مانند رمز عبور سامانه بانکی ، شماره حساب و ... را در دستگاه تلفن همراه خود ذخیره ننمایید.

۶. در بازه های زمانی کوتاه ، دستگاه تلفن همراه خود را Format نمایید.

۷. به یاد داشته باشیم که دستگاه های تلفن های همراه نسل قدیم به دلیل قدرت پردازش و فضای حافظه اندک از امنیت به مراتب بالاتری نسبت به تلفن های نسل جدید برخوردار هستند.

۸. توصیه ویژه : "شرکت نوکیا سابقه ای نه چندان درخشان در زمینه حفظ حقوق مشتریان دارد !"

طنز / خوشگلا بايد بمونن

آخرين نيوز: شهرام شکیبا در خبر نوشت:

اسفندیار رحیم‌مشایی در نشست تعامل رسانه‌ها و شورای عالی ایرانیان خارج از کشور سخنرانی مهمی کرد که ابواب گوناگونی داشت از جمله باب «خوشگلی» و گفت: «مگر ما چقدر خوشگلیم که همه ایرانیان خارج از کشور شیدای ما باشند؟ با کارهایی که ما در کنگره دوم شورای عالی ایرانیان خارج از کشور کردیم، اجماعی در بین آنها شکل گرفت تا همه برای سربلندی ایران و رییس‌جمهور در سفر آخرشان به سازمان ملل، دعوت منافقین و استکبار را جواب ندهند.»

کارشناسان در این رابطه گفتند: «خیلی».

اسفندیار رحیم‌مشایی: «منحنی دنیا در تمام زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رو به افول است و منحنی ما در کشورمان رو به اوج دارد. این یک فرصت است و باید برای آن تصمیم بگیریم. تصمیم فردا، تصمیم کبری است.»

1- جالب است، ما همیشه درست وقتی منحنی‌مان بالا می‌رود که منحنی همه جهان پایین می‌آید. اساساً ما یک طوری با همه جهان فرق داریم، البته برخی از کارشناسان می‌گویندقضیه درست است اما نه به این شدت چون از پشت تریبون بیشتر این‌طوری به نظر می‌رسد.

2- این به نظر من توطئه بقیه جهان علیه ماست. تا دیدند ما خوب تصمیم می‌گیریم، زود منحنی‌شان را آوردند پایین‌که از تصمیمات ما استفاده کنند. ما هم باید به آنها رودست بزنیم و برایشان تصمیم نگیریم تا بور شوند و بدبخت و بیچاره و بی تصمیم و منحنی پایین بمانند.

3- تصمیم فردا، تصمیم کبری است.
به نظر شما سخنران این جمله را در کلاس «چهارم ب» دبستان «گل‌های ایران» گفته یا یک جماعت کارشناس در نشست تعامل...
با این حساب باید بدانیم که تصمیم ما برای فردا این است که مواظب کتاب درسی‌مان باشیم که توی باغچه زیر باران نماند و مشق‌هایمان را هم همان اول وقت که از مدرسه آمدیم، قبل از برنامه کودک تلویزیون و عمو پورنگ بنویسیم.

چند جمله پیشنهادی برای برخی نشست‌های دیگر: «در حالی که همه کشورهای جهان سؤال می‌کنند حسنک کجایی؟ این ماییم که می‌دانیم حسنک کجاست.»، «حالا بگذار همه جهان آن پایین بایستند و از ما تعریف کنند و بگویند برایشان یک دهن آواز بخوانیم. ما حواسمان جمع است. آنها قالب پنیر ما را می‌خواهند، ما هم همان جا بالای درخت در اوج می‌مانیم ولی سکوت می‌کنیم.»، «در دامان پاک مکتب ایرانی کوکب خانم‌ها پرورش یافته‌اند. زنانی که با سلیقه‌اند، روی سطل ماست پارچه سفید می‌کشند و اگر مهمان سرزده بیاید نیمرو درست می‌کنند، اما در غرب چه؟»، «به‌راستی که هر چه که بیند دیده، خدایش آفریده»، «من یار مهربانم، دانا و خوش بیانم. این پیام ما برای همه جهان است. ما گل‌های خندانیم، فرزندان ایرانیم. آن مرد آمد. آن مرد با اسب آمد. بابا آب داد.»

تیتر «شاه رفت » را چه کسی زد؟

آخرین نیوز: تیتر «شاه رفت »یکی از ماندگارترین تییتر های انقلاب ۱۳۵۷ است که در ۲۲ دی ماه در صفحه نخست روزنامه اطلاعات نقش می بندد.

به گزارش خبرآنلاین، مرحوم غلامحسین صالحیار سردبیر وقت روزنامه اطلاعات در خاطرات شفاهی خود که سید فرید قاسمی آنرا نقل می کند، می گوید:

چون رفتن شاه قطعی است و توانسته ایم تاریخ و حتی ساعت پرواز را هم به دست بیاوریم باید پیش بینی کارها را بکنم.می دانم در ساعتی که پرواز انجام می شود،رساندن عکس به روزنامه وانعکاس جزئیات چگونگی انجام این حادثه مهم مقدور نیست. از این رو از فرصتی که پیش آمد استفاده کردم و عباس مژده بخش رئیس شعبه صفحه بندی و مسوول آرایش صحفه اول روزنامه را به کنج خلوت می کشم و با او به صحبت می نشینم.از مدتی قبل مساله تیر اول روزنامه در روز رفتن شاه فکر مرا به خود مشغول کرده است.

همان دو کلمه را روی یک تکه کاغذ کوچک نوشتم و دادم دست مسوول فنی و پرسیدم: می توانی این دوکلمه را با دستگاه «آگران»طوری بزرگ کنی که تمام عرض بالای صفحه اول را بپوشاند؟یکه خوردو گفت مگر تمام شد؟گفتم:می شود اما فعلا فقط بین من و تو باشد. می خواهم کارمان را جلو بیاندازیم.

ضمنا هم خودت در آرشیو بگرد و یک عکس از شاه و فرح با لباس زمستانی در فرودگاه مهر آباد پیدا کن را پشت به دور بین درحال نزدیک شدن به هواپیما نشان دهد طوری باشد که دارند می روند. دور می شوند.آن را هم سه ستونی بساز فیل تیتر و گراور را هم،بعد از که به من نشان دادی،بگذار در کشویت ودرش را هم فقل کن.فکر نمی کنم زیاد در کشور بماند.

به عباس مژده بخش اطمینان صد درصد داشتم.هنوز دو ساعت نگذشته بود که این بار اومرا به همان کنج خلوت کشاند و نمونه کار را نشان داد.درست همان چیزی بود که خواسته بودم. خندیدم و از هم جدا شدیم…

۲۶ دیماه از همان اولین ساعات صبح،خبرهای رسیده از دربار نخست وزیری،فرودگاهمهر آبد و منابع دیگر نشان می دهد که امروزخروج شاه قطعی است. مهم ترین قسمت تدارک کار امروز قبلا دیده شده و فقط مسائلی نظیر استقرار خبرنگار و عکاس در فرودگاه و نظایر آن باقی مانده است. …..ناگهان صدای رئیس دفترم بلند شد که گوشی دیگری را به دستم داد و گفت: فرودگاه صدای خبرنگار مستقر در فرودگاه را شنیدم و کلماتش را به این شرح یادداشت کردم.

هواپیمای بوئین ۷۲۷ شهباز حامل شاه و فرح سر ساعت ۳۰/۱۲ از زمین بلند شد و من الان دارم با چشم مسیر اوج گرفتن آن را در اسمان دنبال می کنم. گوشی را گذاشتم و عین جمله ای را که یادداشت کرده بودم درگوشی تلفنی که به دانشجویان ایرانی وصل بود با صدای بلند برای آنها و همچنین جماعتی که دور میزم و در سالن تحریریه اجتماع کرده بودند،قرائت کردم.

صدای نماینده دانشجویان خطاب به دوستانش با فریاد بلند شد : بچه ها خبر رسمی شاه رفت. غریو شادمانی را از یک سو به وسیله خط تلفنی از هزاران کیلومتر دورتر در لس آنجلس می شنیدم،و از سوی دیگر از اجتماعی که در سالن تحریریه و بخصوص کنار میز من حلقه زده بود. در این میان قیافه مژده بخش جلب نظر می کرد که از پشت حلقه جمعیت با حرکات دست و سرو گردن میخواست مرا متوجه خود کند. وقتی دیدم چشمم به او افتادهاست فریاد زد:برم؟!جواب دادم :بروکار اصلی اش را در صفحه اول،برای نخستین بار دو روز زودتر انجام داده بود.

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

تاثیر پیاده روی در تنظیم انسولین خون

پژوهشگران استرالیایی اعلام کردند، قدم زدن طولانی مدت در روز، کاهش وزن، جمع نشدن چربی در ناحیه کمر و تنظیم میزان انسولین را در بدن به همراه خواهد داشت.

به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از یونایتدپرس از ملبورن، گفته پژوهشگران موسسه تحقیقاتی کودکان مِردُچ در ملبورن، پیاده روی تاثیر زیادی در هماهنگی میزان چربی ذخیره شده در بدن و به ویژه تنظیم انسولین خون دارد.

این تحقیقات با بررسی پرونده 529 بزرگسال از سالهای 2000 تا 2005 صورت گرفت که در تحقیقات ملی در زمینه دیابت شرکت کرده بودند.

پس از آزمایشات اولیه، از شرکت کنندگان خواسته شد تا عادتهای غذایی و ورزشی خود را تغییر دهند و روزانه دست کم 10 هزار گام پیاده روی کنند. در آغاز تحقیقات سرانه پیاده روی شرکت کنندگان به حدود 3 هزار گام در 5 روز می رسید.

در پایان تحقیقات تنظیم انسولسن خون این افراد 3 برابر بهتر از زمان شروع تحقیقات صورت می گرفت

عادل فردوسی پورقهر کرد،قطر نرفت!

علیرضا فلاحی در خبرانلاین نوشت:

:1-همواره حقیقت جایی هست که شجاعت آنجا باشد.

2-جام ملت های آسیا جای خالی عادل فردوسی‌پور را بیش از هر زمان دیگری به چشم می آورد. برنامه 90 تا پایان رقابت ها بایکوت شده و روی آنتن نمی رود. در عین حال، تهیه کننده و مجری این برنامه، هیچیک از بازی های تیم ملی و کلا رقابت ها را گزارش نمی کند، مبادا که با زبان برنده خود، انتقادی وارد کند...

3-درباره عادل فردوسی پور و جام ملت ها دو فرضیه مطرح است. در حال حاضر این دو مانند دو قطب آهن ربا عمل می کنند، هر چه به هم نزدیکتر می شوند، همدیگر را بیشتر دفع می کنند. فرضیه اول می گوید، مدیریت پخش بازی های شبکه سوم حاضر است گزارش بازی های جام ملت های آسیا را آزمایشگاهی برای محک زدن گزارشگران جوان کند اما به عادل فردوسی پور میدان ندهد. توپ به زمین گزارشگر بی تجربه و ناپخته انداخته می‌شود تا به استودیو جام جم برود و فوتبال گزارش کند اما این شانس به عادل فردوسی پور داده نمی‌شود. با تمام این دلایل و دلایلی که مطرح خواهد شد، به نظر می رسد مدیریت ورزش شبکه سوم بنا به فشارها، مجبور است گزارشگر توانمند خود را پای بازی های اروپایی بنشاند تا مبادا با حرف های برنده خود، اوضاع فوتبال را به هم بریزد و از تیم ملی انتقاد کند. غیبت فردوسی‌پور از دو جنبه قابل بررسی است که اولین بخش آن به پاره ای از فشارها باز می گردد.

اول-عادل فردوسی پور با برنامه پرطرفداراش گاه خواب بامدادهای سه شنبه را با بحث های جنجالی خود می پراند. غیبت او دقیقا دو هفته بعد از برنامه جنجالی انتقال تیم نفت تهران با اراک، در جام ملت ها، ناخودآگاه ابهام های زیادی را در این زمینه شکل داد. ابهام اول به پاره ای از مشکلات و فشارها بازمی گشت. اینکه میز تصمیم گیرنده ای، به سازمان صدا و سیما دستور داده تا گزارشگر توانمند خود را از این رقابت ها محروم کند و اجازه ندهد حتی برنامه پر طرفدار 90 روی آنتن برود. یکی از دوستان نزدیک عادل که دوست ندارد نامش فاش شود، با تائید این موضوع می گوید: «زبان عادل تند است و حتی در بازی های خارجی ممکن است جوری انتقاد کند که به عده ای در داخل بربخورد. به همین دلیل حتی بازی های تیم های دیگر را هم به او نداده اند.»

فردوسی پور اینقدر باهوش است که برایش فرقی نکند چه دیداری را گزارش می کند. مدیران صدا و سیما به این نتیجه رسیده اند که مقابل محبوبیت و زبان تند این گزارشگر نمی توانند بایستند. او کار خودش را می کند حتی اگر قبل از برنامه یا گزارش به او هشدار بدهند درباره مسایل خاصی حرف نزد. معدود خبرنگارانی که به پشت صحنه برنامه 90 رفته اند گهگاه شاهد حضور مدیر حراست صدا و سیما به پشت صحنه این برنامه بوده اند. هر چند این اتفاق برای عادل فردوسی پور یک اتفاق عادی است اما برای کسانی که مجبورند پیش از شروع برنامه، چهره اخموی عادل را در حالیکه به توصیه ها توجه می کند، نظاره کنند موضوعی عادی نباشد. فردوسی پور حتی بعد از گفتن «ok» های ممتد، وقتی پشت دوربین می نشیند کار خودش را می کند. او واهمه ای از گفتن حقیقت ندارد و این را مدیون شجاعتی است که دارد.

هنوز جملات به یاد ماندنی او در جام جهانی به ویژه بازی فینال و بعد از قهرمانی اسپانیا که به تعطیلی این کشور اشاره داشت، از خاطر کسی نرفته است. فردوسی پور در همه حالت، حرف هایی را که باید می زند و به توصیه ها توجه زیادی ندارد. او حتی ترجیح می دهد اتفاقات پشت پرده برنامه اش را پنهان نکند. مثلا اس ام اس علی کفاشیان را در برنامه زنده بخواند و بگوید، مدیران صدا و سیما اجازه ندادند برای انتقال تیم ها نظرسنجی برگزار کنند. او اینقدر صریح است که حتی به مشکلات خود با پخش شبکه اشاره کند و هیچ مسئله ای را پنهان نگذارد. در این شرایط طبیعی به نظر می رسد برای ساکت کردن فردوسی پور، گزارش هیچک از بازی های جام ملت ها را به او نسپارند و بخواهند در ایام جام ملت ها، بازی های اروپایی را گزارش کند. موضوعی که خود او واکنشی به آن نشان نمی دهد و مثل همیشه می گوید: «درباره این موضوع حرف نمی زنم.» شک و شبهه در این زمینه زمانی افزایش می یابد که تهیه کننده برنامه جام ملت ها در مواجه به چنین سوالی می گوید: «به ما گفته اند در این باره حرف نزنید!»

دوم-... و اما احتمال دوم احتمالی است که دوستان نزدیک عادل در برنامه 90 با قطع یقین از آن سخن می گویند؛ عدم تمایل خود عادل برای گزارش بازی های جام ملت ها. فردوسی پور از این عادت ها دارد. او دوست دارد در استودیو هیچ برنامه ای غیر از برنامه 90 دیده نشود. نمونه این موضوع به جام جهانی بازمی گردد. شبکه سه تمام تلاش خود را کرد عادل فردوسی پور را در استودیو بازی های جام جهانی بنشاند تا با کارشناسان سر و کله بزند. اما عادل این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «من فقط برایتان گزارش می کنم.» با غیبت او، این شانس به رضا جاودانی وکیل پایه یک دادگستری داده شد تا مقابل کارشناسان بنشیند. فردوسی پور اصولا چنین عادتی دارد که پیشنهادت را رد می کند.

او به اندازه ای با هوش است که بتواند در بدترین روزهای برنامه 90 ورق را با نوع گریم و رفتارهایش به نفع خود برگرداند. تیزهوشی فردوسی پور به حدی است که در این روزها، بعد از جنجال نماینده اراک در این برنامه دیگر در پشت کادر دوربین ها نمایان نشود تا با غیبت خود به ناگهان همه را تشنه بازگشت خود و برنامه 90 کند. با این پیش زمینه و طراحی موفق که بارها جواب داد، او قصد دارد بعد از جام ملت ها با توپ پر بازگردد. این فرضیه ای است که دوست نزدیک عادل آن را تائید می کند: «اینکه می گویند به خاطر انتقاد عادل را بازی نمی دهند حرف درستی نیست. حداقل ما که به او نزدیک هستیم این را قبول نداریم.» اما شایعه دیگر هم در این میان جان می گیرد. یکی از نزدیکان عادل فاش می کند، قرار بود او به قطر اعزام شود. سفری که نصیبش نشد تا جواد خیابانی، رهسپار آن شود. گزارش های گزارشگر با تجربه صدا و سیما که همواره با انتقادهای زیادی همراه بوده، فوتبال را مزین کرده تا عادل با جام ملت ها قهر کند. دوست نزدیک او توضیح می دهد: «تا آنجا که می دانیم قرار بود عادل به دوحه برود اما به دلایلی این اتفاق رخ نداد تا او از این بابت بسیار ناراحت باشد و خودش بگوید بازی ها را قضاوت نمی کند.»

4-فرضیه اول و دوم برای غیبت فردوسی پور در جام ملت ها به یک اندازه واقعی هستند و هنوز کسی دقیقا نمی داند صدا و سیما این تصمیم را گرفته یا عادل فردوسی پور، سیاستمدارانه راه دیگری را پیش روی خود قرار داده است. اما او به خوبی بر همگان این جمله را ثابت کرده؛ «همواره حقیقت جایی هست که شجاعت آنجا باشد.»



از آنفلوآنزا چه مي‌دانيم؟

آنفلوانزا نوعي بيماري ويروسي واگيردار است كه بي‌توجهي به رعايت اصول بهداشتي در آن، مي‌تواند در مدتي كوتاه ابتلاي افراد زيادي را به دنبال داشته باشد.

به گزارش ايسنا، ويروس آنفلوانزا مي‌تواند در هنگام سرفه يا عطسه و حتي صحبت كردن از طريق هوا به ديگران منتقل ‌شود. همچنين احتمال ابتلاي افراد سالم با دست زدن به اشيائي که در اثر عطسه يا سرفه فرد مبتلا به ويروس آنفلوآنزا آلوده شده‌اند، وجود دارد.

اشخاص بالاي 65 سال و كودكان زير 5 سال، مبتلايان به بيماري‌هاي مزمن ريوي، قلبي، آسم، ديابت، مشکلات کليوي، نقص ايمني، زنان باردار و ديگر گروه‌هاي پرخطر در صورت ابتلا به آنفلوآنزا ممكن است به انواع شديد اين بيماري دچار شده و بيش از ديگران خطراتي متوجه آنها شود. بنابراين رعايت نكات بهداشت فردي و بويژه تزريق واكسن آنفلوآنزا در اين گروه‌ها ضروري است.

علايم بيماري

علائم آنفلوانزا شبيه سرماخوردگي بوده اما شديدتر است به ويژه‌ بدن درد و تب در آنفلوانزا شديدتر از سرما خوردگي است و معمولا بهبودي آنفلوانزا مقداري طولاني‌تر از سرماخوردگي است.

در مجموع تب، سرفه، سردرد، گلو درد، آبريزش بيني، آبريزش چشم، گاهي اسهال و علائم شديد‌تر از علائم آنفلوانزاست. بنابراين لازم است افراد به محض مشاهده اين علائم به پزشك مراجعه كنند.

اقدامات پيشگيرانه

به منظور پيشگيري از ابتلا به بيماري انفلوانزا لازم است كه دست‌ها مرتب با آب وصابون و يا با محلول‌هاي ضد عفوني كننده شستشو شوند. به اين منظور ضروريست در هر بار شستن دست‌ها، اين عمل دوبار تكرار شود. همچنين بايد از لمس کردن چشم‌ها، بيني و دهان خودداري شود؛ چرا كه اين امر انتقال ويروس را به دنبال دارد. رعايت فاصله حداقل يك متر از افرادي که علائم شبيه بيماري آنفلوانزا دارند نيز لازم است.

همچنين هنگام عطسه و سرفه جلوي بيني و دهان را با دستمال گرفته و بلافاصله دستمال را داخل کيسه پلاستيک گذاشته و در سطل زباله بيندازيم.

اگر از دستمال پارچه‌اي استفاده مي‌شود روزانه دوبار آن را شسته و بعد از هر بار استفاده داخل کيسه پلاستيکي قرار داد.

ضروري است هنگام عطسه يا سرفه از قرار دادن کف دست‌ها در جلوي دهان و بيني خودداري شود؛ چرا كه اين مسئله احتمال انتقال ويروس بيماري را به اشيا و به دنبال آن به افراد ديگر به دنبال دارد.

زنان شيرده که علائم آنفلوانزا دارند بهتر است هنگام شيردادن به نوزاد، از ماسک استفاده کرده و يا با دستمال جلوي بيني خود را بپوشانند.

در جهت پيشگيري از ابتلا به آنفلوآنزا بهتر است در صورت امكان از حضور در اماكن شلوغ خودداري کرده يا مدت زمان حضور در اين اماكن كاهش يابد. همچنين بهتر است با باز کردن درب و پنجره‌ها در فواصل مناسب در روز و هر بار حداقل به مدت 10 دقيقه، به تهويه مناسب محل کار، محل زندگي، کلاس درس و... كمك شود.

اقدامات مراقبتي در مبتلايان به آنفلوآنزا

استراحت كافي، نوشيدن مايعات، تغذيه مناسب و استفاده از استامينوفن به عنوان تب‌بر بهترين راه درمان بيماري آنفلوانزا است. براي کاهش تب ناشي از آنفلوانزا لازم است تنها از قرص استامينوفن به ميزان تجويز شده استفاده شود.

مبتلايان به آنفلوانزا به ويژه كارمندان، دانش آموزان مدارس و دانشجويان بايد به توصيه‌هاي پزشك توجه كرده و تا بهبودي استراحت كنند.

تاكيد مي‌شود كه آنفلوآنزا نياز به درمان آنتي بيوتيكي ندارد و درمان خودسرانه در اين بيماري ممكن است طول مدت بيماري را طولاني كند. در صورت مشاهده علائمي مانند تب، سرفه، گلودرد، سردرد، لرز، کوفتگي بدن احساس خستگي و اسهال و استفراغ بايد به پزشك مراجعه شود.