۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

خاطراتي از اون دوران (اين قسمت درست كردن كوفا)!


يادم مياد اون روزهاي نه چندان دور بهمراه دايي ها و بابا بزرگ (كه به ايشان آقا مي گفتيم) پس از درو نمودن شالي و خشك شدن كسو اقدام به جمع آوري و بستن كردسته مي نموديم و اين كردسته ها رو بر روي مرزها ميزاشتيم تا كوله درست شود ودر يك روز مشخص بايد اين كوله ها رو جمع مي كرديم وبه نزديكي خيابان اصلي مي اورديم تا كوفا درست ميشد . ياد اون دوران بخير ، در جمع آوري كوله هميشه من تيلر رو هدايت مي كردم و دايي حميد كردسته ها رو به داخل تيلر مي انداخت و دايي مجيد اونا رو در تيلر جا سازي مي كرد و پس از پر شدن تيلر به سمت محل كوفا حركت مي كرديم . هميشه مسئول درست نمودن كوفا آقاي خدا بيامورز بود . چنان در تنظيم آن وسواس و حوسه به خرج ميداد كه انگار اين كوفا مي بايست ساليان سال در اونجا بماند. خلاصه پس از كلي بررسي نمودن تمام كوله ها جمع آوري شده و كوفا نيز شكل گرفته است. در پايان شكل گيري ما كه بچه بوديم حتما مي بايست به بالاي كوفا ميرفتيم تا از اون بالها همه جا رو ميديديم. اما حالا هر چند كار در مزارع كشاورزي بخصوص در ايام كَرزني خيلي خيلي راحتر و در يك نصف روز با پيشرفت تكنولوژي صورت ميگيرد اما اون صفا و صميميتي كه در اون ايام داشته رو قطعا در اين روزها نمي بينيم . واقعا ياد اون ايام بخير.

هیچ نظری موجود نیست: