«انتظار»
در گوشه اي
تنها
همانندخورشيدي در پشت ابر
به اميد طلوع دوباره نشسته..
و زير لب تو را مي سرودم كه:
«اي در ياي ناآرام
كه اينچنين بر قايق وجودم
صدها موج ميزني
من تلخ ترين نغمه هاي صبح را
در كوچه هاي نجابت نگاهت خواهم يافت
و از سكوت لحظه هايم
چشمهايت غزل خوان خواهند شد»
و دگر بار
منتظر
شايد دگر ابري نباشد...
۱ نظر:
با سلام
شعر جالبي بود. استفاده كرديم.
موفق باشيد
علي اكبر مرزبان
خدا نگهدارتان
ارسال یک نظر