۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

شعر با عنوان « پهلوون قصه ما » در وصف حضرت ابوالفضل(ع)

آخرین نیوز: اشعار با مضمون قیام امام حسین و در ستایش آن امام همام و سایر شهدای کربلا، دارای علاقه مندان بسیاری است.

شعر زیر با عنوان « پهلوون قصه ما » در نشریه داستان منتشر شده است.





اعتقاد شيعيان به حضرت ابالفضل(ع) اعتقادي بي نظير است



همیشه خوندنی بوده
سرگذشت پهلوونا



منتهی یه چیز دیگه‌س
پهلوون قصه ما



پهلوونی که مثالش
نه تو تاریخ نه تو یاده



مادر فلک هنوزم
یکی مثل اون نزاده



پهلوون قصه ما
آبروی عاشقا بود



مثل دریا پرتلاطم
مثل خورشید بی‌ریا بود



یه نگاه عاشقونه‌ش
به همه دنیا می‌ارزید



رو زمین که پاشو می‌ذاش
پشت آسمون می‌لرزید



تو دلش هزار تا چشمه
تو نگاش هزار تا خورشید



غصه‌هاش مال خودش بود
هیش‌کی اشکاشو نمی‌دید



ولی آخرای قصه
یه‌جور دیگه رقم خورد



تو یه جنگ نابرابر
همه چی یهو به هم خورد



یه روزی تو ظل گرما
میون یه دشت تفته



اون جای قصه که دشمن
جلوی آبُ گرفته



یه صدای بچه‌گونه
می‌گه: آی ما تشنه‌مونه



هیش‌کی نیس تو این بیابون
به ما آبی برسونه؟



همه تن: رگ، همه رگ: خون
همه خون: جوش جنون شد



آسمون به اون بلندی
پیش چشماش سرنگون شد



دیگه هیچی رو نمی‌دید
نه خودش نه دشمنا رو



نمی‌تونس کسی بگیره
بچه شیر مرتضا رو



زود رسید کنار چشمه
جلدی مشک آبُ پر کرد



غافل از اینکه گرفته
دور اونو هر چی نامرد



زیر تیغ و تیر و نیزه
قد پهلوون دو تا شد



حواسش به مشک آب بود
دستاش از بدن جدا شد



باز پیچید تو گوش صحرا
اون صدای بچه‌گونه:



هیش‌کی نیس تو این بیابون
به ما آبی برسونه؟



پهلوون نیشس رو زانوش
به هوای اینکه خسته‌س



ولی فهمیدن جماعت
پهلوون ما شکسته‌س



بازم اشکاشو ندیدن
از میون اون همه خون



آسمون! یه کم حیا کن
چشم خورشیدُ بپوشون



من دیگه چیزی نمی‌گم
مابقی‌ش تو قصه‌ها هست

هیچ نظری موجود نیست: