«انتظار»
در گوشه اي
تنها
همانندخورشيدي در پشت ابر
به اميد طلوع دوباره نشسته..
و زير لب تو را مي سرودم كه:
«اي در ياي ناآرام
كه اينچنين بر قايق وجودم
صدها موج ميزني
من تلخ ترين نغمه هاي صبح را
در كوچه هاي نجابت نگاهت خواهم يافت
و از سكوت لحظه هايم
چشمهايت غزل خوان خواهند شد»
و دگر بار
منتظر
شايد دگر ابري نباشد...
۲ نظر:
به به عجب شعر قشنگی. آقا امیر ما هم شاعر بود و ما نمی دونستیم. احسنت. آفرین
موفق باشید
مرزبان از لندن
آقای اکبر پرو
سلام
دست شما درد نکنه. شعر قشنگی بود. همت شمادر راه اندازی وبلاگتان با مطالب متنوعقابل تحسین و ارزش است.
امیدوارم در کارتان موفق باشید.
نیازی- همسر مرزبان از لندن
ارسال یک نظر